مگر آدمیزاد موجودی صاحب اختیار نیست؟ مگر تفاوت آن با حیوانات دیگر عمدتاً به همین اصل اختیار برنمیگردد؟ مگر آدمیان برای تصمیمگیری مختار نیستند؟
همۀ ما پاسخ مثبت به این پرسشها را بدیهی میدانیم، اما به واقع چندان هم به آن اعتقاد نداریم!
جمعی از اهل هنر حضور در جشنوارههای مربوط به سالگرد انقلاب را تحریم کردهاند؟ آیا اختیار خود را ندارند؟
طبعاً افرادی که با تصمیم آنها مخالفاند، حق نقد و اعتراض دارند و اگر توانایی لازم را داشته باشند، میتوانند از طریق بحث وگفتگو و استدلال، آنها را به تجدیدنظر در تصمیمشان اقناع سازند! اما اگر چنین توانی در خود نمیبینند، توسل به توهین و تحقیر و تهمت و ناسزا علیه آنها امری رسواست و رسواتر از آن، استفاده از ابزار تهدید و ایجاد رعب و اعمال زور پنهان است که در فرهنگ ما جز قلدرمآبی و زورگویی مترادفی ندارد! به نظرم اما دورۀ این نوع قلدرمآبیها به سر رسیده و قطعاً نتیجۀ معکوس میدهد!
این اما فقط یک روی سکه است! روی دیگر سکه هم ظاهراً وضع به همین وخامت است! قاعدتاً همانطور که جمعی از هنرمندان به این نتیجه رسیدهاند که حضورشان در جشنوارههای فجر به دلیل تحولات جاری سبب سوءاستفادۀ صاحبان قدرت میشود و باید از آن کنارهگیری کنند، جمعی دیگر هم مختارند که از زوایهای دیگر به ماجرا بنگرند و تصمیم متفاوتی بگیرند.
طبعاً موضع این دسته از افراد را هم میتوان مورد نقد و اعتراض قرار داد و با ارائۀ دلیل و برهان آنها را به تجدیدنظر در تصمیمشان متقاعد کرد.
حال در این میان، اگر بین آنچه کیهان و همردیفانش علیه تحریم کنندگان جشنواره نوشتند و گفتند مقایسهای صورت گیرد با واکنشی که برخی مخالفان جمهوری اسلامی به موضع سید شهاب حسینی در مورد لزوم حضور در جشنواره نشان دادند؛ آیا واقعاً تفاوتی دیده میشود؟
متأسفانه بسیاری از ما ایرانیان بعضاً به دلیل رنجهایی که بردهایم و مرارتهایی که کشیدهایم، تعادل خود را از دست دادهایم! آخر چطور ممکن است که یک رفتار ناپسند برای طرف مقابلمان امری زشت و ناعادلانه و ستمگرانه باشد اما دقیقاً همان رفتار از طرف خودمان، زیبا و عادلانه و ظلمستیزانه تلقی شود؟
این بحث را بسیار شنیدهام که باید بین طرف حاکم و محکوم تفکیک قائل شد و هر دو را با یک معیار مقایسه و قضاوت نکرد! این اما سفسطهای آشکار به منظور اصرار بر راهی ناصواب و خشونتبار است! وقتی اختیار اشخاص بیگناه نادیده گرفته شود و حقوق و حیثیت و آبروی آنها بازیچه قرار گیرد؛ دیگر چه فرقی میکند که عامل آن حاکم باشد یا محکوم؟ در قدرت باشد یا خارج از آن؟ پوزیسیون باشد یا اپوزیسیون؟
متأسفانه این فضای سرشار از عصبانیت و خشم و کینه و هتاکی و بدزبانی در حال غالب شدن بر جامعۀ ایرانی است. بسیاری خود ناخواسته در آن سهیم شدهاند، بسیاری آن را توجیه میکنند، بسیاری در مقابل آن سکوت پیشه کردهاند و بسیاری هم تسلیم آن شدهاند! گویی ضرورتی تاریخی است که چارهای در برابر آن نیست!
بدبختانه شاید همینطور باشد! اما نباید فراموش کرد که از این نوع برخوردها مدارا و دمکراسی و حقوق و بشر و غیره در نمیآید! کسانی که در جایگاه محکوم این قبیل مفاهیم را عملاً به تمسخر گرفتهاند در موضع حاکم روشن است که چه خواهند کرد!
آن همه وعدههای انساندوستانه در بارۀ استقرار عدل و آزادی و رفاه در جریان انقلاب ۵۷ نتیجهاش این شد حال خود تصور کنید که از این میزان تهدیدها و اهانتها و آبروریزیها چه زاید؟
خدا به داد همۀ ما برسد که بین چکش و سندان برخی حامیان نظام و برخی مخالفانش چه گیری کردهایم!
میدانم که باز خواهند گفت؛ این فلانی با این قبیل مواضع خاکستری میخواهد هم از توبره بخورد و هم از آخور!
بر اهل نظر اما پوشیده نیست که این نوع موضعگیری، نه خوردن از توبره و آخور بلکه لگد زدن بر هر دوی آنها و واگذاریشان به مشتاقانشان است!
احمد زیدآبادی
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0