به قلم: یوسف عزیزنژاد خویی
شاعران هر عصری، شعرهای مناسب آن دوره را سرودهاند. دورهی مشروطیت که یکی از مقاطعِ تاریخی مهّم کشور ایران است، شاعرانی را در خود پرورانید و معرّفی کرد که بخشی از این جنبش عظیم را بهسوی هدف رهنمون ساخت.
آنچه در ذیل میآید، نگاهیست مختصر به شعرهای این دوره که به سبب درازی کلام، از شرح حال شاعران و سرایندگان آنها خودداری میشود.
۱ـ در یکی از شبنامههایی که در تهران در نکوهش «وامگرفتن از روس» نوشته شده، قصیدهیی از فخرالواعظین کاشانی که دربارهی اتابک سروده بود، آورده شده است، بدین مضمون:
ارمنیزاده میازار مسلمانان را
به کف کفر مده سلطنت ایمان را
عاقبت خانهی ظلم تو کُند شاه خراب
پس چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
داس غیرت چو شود در کف ملت ظاهر
پاک از لوث وجود تو کند بُستان را
کاسهلیسی تو از روس ندارد ثمری
کـایـن سـیـه کاسه در آخر بکشد مهمان را
۲ـ روانشاد کسروی در تاریخ مشروطهاش، در بخشی با عنوان ایرانیان چهگونه بیدار شدند، اشاره به شعرهای وطنی کرده است. و از آن جمله، چکامههایی از محمداسمعیل منیر مازندرانی است:
عنکبوت ار لانه دارد، آدمی دارد وطن
عنکبوتآسا تو هم دور وطن تاری بتن
بهر حفظ لانهی خود میتند تار عنکبوت
زعنکبوتی کم نهای، ای غافل از حفظ وطن
عقل کل مهر وطن را معنی ایمان شمرد
معنی ایمان بود مهر وطن، بیریب و ظن
شیخ اگر معنی وطن نشناخت، معذورش بدار
ایـن وطـن نـامش بود ایران، بیا بشنو ز من
این شاعر در جای دیگری میگوید:
دشمن گرفته دوربهدور دیارتان
ای قوم از چه نیست جوی ننگ و عارتان؟
یاد آورید همت آن خفتگان خاک
اسلاف باشرافت عالیتبارتان
تا بارتان شراب شد و کارتان قمار
بیدرد و عار گشته صغار و کبارتان
در مُلکتان به سیر بُدند اهل شرق و غرب
در مـلک غـیـر سـیـرکـنـان شـهـریارتان
۳ـ میرزا حسنخان بدیع که در بصره و خوزستان میزیسته، میگوید:
چرا نمینگری حالت فکار وطن؟
چـرا نـمـیشـنـوی نـالههای زار وطن؟
۴ـ شعری که میرزا جواد ناطق قبل از سخنرانی دربارهی معنی مشروطه در تبریز خواند:
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو بنال ای هشیار
خبرت هست که مرغان چمن میگویند
آخر ای خفته سر از بالش غفلت بردار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشدکه تو در خوابی و نرگس بیدار
۵ ـ اشعار مهیّجی که بعضی از سخنوران و وعّاظ در حیاط تلگرافخانهی تبریز میخواندند:
آه آی آزادگان از دست استبداد داد
خانمانِ شش هزاران ساله را بر باد داد
یک نفر کز مادرش هنگام زاد آزاد زاد
بهرچه خود را به جور و ظلم و استبداد داد
هر دمی از گوشهیی میآید این فریاد یاد
آه ای آزادگان از دست استبداد داد
خـانـمـانِ شش هزاران ساله را بر باد داد
۶ ـ اشعار تازه سرودهشدهی ادیبالممالک فراهانی که توسط میرزا حسین واعظ بالای منبر خوانده میشد و دلها را لبریز از حسّ وطنپرستی میکرد:
ماییم که از پادشهان باج گرفتیم
زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم
اموال و ذخایرشان تاراج گرفتیم
وز پیکرشان دیبه و دیباج گرفتیم
ماییم که از دریا امواج گرفتیم
وانـدیـشـه نـکـردیـم ز طوفان و ز تیّار
۷ـ باز از زبان میرزا حسین واعظ به زبان تُرکی آذری:
آمالیمیز افکاریمیز اقبال وطندیر
سرحدیمیزه قلعه بیزیم خاک وطندیر
ایرانلیلاروخ جان وئرهروخ نام آلاروخ بیز
دعواده شهادتله هامی کام آلاروخ بیز
جانقورخوسی یوخدرو دیلمیزده جانیمیزده
هر گوشه ده بیر شیر یاتیب توپرا قیمیزده
ایرانلیلاروخ جان وئرهروخ نام آلاروخ بیز
دعواده رشادتله هامی کام آلاروخ بیز
ایرانلی آدی هر اؤرگه لرزه سالاندیر
ایـرانـلـی لـریـن هیبتی معروف جهاندور
۸ ـ شعری به ترکی آذری که در ایام آمادهسازی تبریز برای دفاع، کودکان در کوچهها میخواندند:
یاشاسین دولت مشروطهمیز هر آن
یاشاسون
یاشاسـون مشق ایلین ملت ایران یاشاسون
۹ـ شعرهایی به ترکی آذری در روزنامهی ملانصرالدین و آذربایجان. توضیح آنکه چون میرزا علیاصغرخان اتابک به ایران آمد و مجلس دربارهی او سستکاری از خود نشان داد، ملا نصرالدین این را دستاویز قرارداد. شعرهایی (از گفتهی صابر) در سرزنش ایرانیان و اینکه جنبش ایران جز یک چیز سرسری نیست، بهچاپ رسانید:
هه دی گوروم نه اولدی بس آی بالام
ادعالری؟
دوتمش ایدی یری گوگی نالهلری نوالری؟
یوقسا قانوبلا عیبلی بوشلا میسان ادالری؟
کیمدی حریف سؤزهمان
من دیین اولدی اولمادی؟
انجمن اهلنی، قوچاق سن دیمدگمی برتکی
وئرمیه جاق رضا گله اولکه میزه اتابکی؟
نولدیکی تئز
بوشالدی بس ایشگورن انجمندهکی؟
کهنه قایی همان
دابان من دین اولدی اولمادی؟
سپس چون اتابک به قتل رسید، آذربایجان این عنوان را گرفته، پاسخی به ترکی آذری به آن شعرها نوشت:
هه گورهسن یرینده دیربه بر ادعامیزی
گورنجه مستجاب ایدوب تاری بیزیم دعامیزی
وئردی کمال لطفله مطلب و مدعامیزی
ایندی نئجه اولدی ملا عمومن دیین
اولدی اولمادی؟
به جهت جلوگیری از اطالهی کلام، به همین مختصر بسنده میشود.
۱۰ـ شعرهای سادهی نافذ و مؤثّری (تأثیرکنندهیی) از زبان دختران قوچانی که توسط آصفالدوله به ترکمنها فروخته شده بودند، در روزنامهی صور اسرافیل:
هفده و هیجده و
نوزده و بیست
ای خـــدا کـسـی فـکـر مـا نـیـسـت
۱۱ـ شعرهایی که برای ابراز همدردی با مردم آذربایجان که سوگواران و کودکان و سربازان ملی اصفهان میخواندند:
ای شیعه چه غوغاست که روز همه شد شام
خون گریه کن از بیکسی و غربت اسلام
□
ما بندهی خداییم، مشروطه را فداییم
□
کشتند ز اسلام
چو در قلعهی ماکو
ای شاه نجف، شیر خدا، صاحب ما کو؟
۱۲ـ شعرهایی که در روزنامهی انجمن تبریز نوشته شده بود و در مراسم سالگرد سید
عبدالحمید خوانده شد:
زان روز که از دار
فنا رخت کشیدی
از جان بگذشتیم و ز خونت نگذشتیم
هر قطرهی خون کز بدنت ریخته شد ما
برداشته با خون دل خود بسرشتیم
در راه وطن آنچه نهفتند و نگفتند
ما در سر بازار بگفتیم و نوشتیم
المنه الله که نمردیم و بدیدیم
شد سبز هرآن تخم که پارینه بکشتیم
بر یاد هماندم که سپردیم به خاکت
ایـن دسـتـه گـلی را به مزار تو بهشتیم
۱۳ـ شعرهایی که میرزا غفّار زنوزی در مراسم بزرگداشت عباسآقا قاتل اتابک به ترکی آذری خواند:
آرقاداشلار قانتوکون تاجوشه گلسون کاینات
ثابت اولسون تا جهانه بیزدکی عزم و ثبات
ذلته عمده مرجحدور شرطی بیر ممات
ملته لازم دگلدور بیله افسرده حیاط
ظلم و استبداد دوری درد و یأس ایامی دیر
آرقاداشلارقان توکون قان توکمگون ایامیدیر
۱۴ـ نیز شعرهایی که در مراسم گرامیداشت چهلم عباسآقا صراف تبریزی بهاءالواعظین خواند در سر مزار آن مرحوم:
ای مزار محترم!
هرچند بزم ماتمی
لیک از این نوگل که خفت اندر تو شاد و خرمی
جای دارد در تو آن کو عالمی را زنده کرد
عیسیات خوابیده در دامن تو مانا مریمی
ای جهان غیرت ای عباسآقا کز شرف
زخم قلب ملک و ملت را تو شافی مرهمی
ترک ایرانینژاد ای آنکه همچون تهمتن
مُـعـلـیِ فِرّ فـریـدون، مـُحـیـیِ جام جمی
۱۵ـ شعرهایی که در شمارهی ۱۳ روزنامهی روحالقدس به تاریخ پنجشنبه ۱۴ آبان آمده است:
مگر به گوش سلیمان ز
من رساند باد
نصیحتی که در او خیر سلطنت باشد
سرشب، سر قتل و تاراج داشت
سحـرگـه نـه تن، سر، نه سر تاج داشت
و نیز یک رباعی:
ظالم ز ستم همیشه
لات آمده است
رخ رفته، پیاده با ثبات آمده است
مشروطهطلب، به اسب و پیل است سوار
چون کـشـته وزیر، شاه، مات آمده است
۱۶ـ شعرهایی که بهنام ظهیرالدوله در تهران و خود یادگاری از مشروطه و تاریخ آن میباشد و در روزنامههای نالهی ملت تبریز و شمس در استانبول چاپ شده است:
به عرض شاه رسان! از صبا ز قول صفا
که ای شهنشه دوران و جانشین کیان
مگر به عرض حضور تو نارسانده کسی
که گندمی که نمایند زیر خاک نهان
نخست چون که شود سبز لاغرست و تُنک
چنانکه مینپسندد زارع و دهقان
نظر به مصلحت دهقنت یله سازد
گله به مزرعهی کدخدایِ ده! چوپان
چو بگذَرد دو سه روز از همان گندم
بروید از نو و سرسبز زو شود بستان
ستبر پنجه زده هفت سنبل آرد باز
چنانکه وعده نموده خدای در قرآن
بکاشت ملت بیچاره تخم آزادی
ز بعد بندگی قرنهای بیپایان
چو سر ز خاک برآورد، امر فرمودی
به مردی از همهی اهریمنان بیایمان
که خاک مجلس و مسجد همی دهند به باد
کُشند مردم مظلوم را ز پیر و جوان
به یک اشاره که از روی خواهش نفست
بسی خراب بشد خانههای بیگنهان
شما چراندی اگر سبز حاصل ملت
بهوش باش که رویاندش خدای جهان
بسی قویتر و سرسبزتر، از اوّل
اگرچه چند صباحی عقب فتادهست آن
جزای هر عملی مثل آن بود بیشک
که میدهد به سزاوار مُجزیِ منّان
خراب کردی اگر خانهیی ز بیگنهی
جسارت است شود خانهات اگر ویران
یکی لطیفهی نغز این بُوَد که خانهی ما
هزار زرع بود فیالمثل به حیث مکان
ولی به مملکت ما، تو چون شهنشاهی
بود تو را به مثل خانه مُلکت ایران
خراب گردد ایران، تو مرده یا زنده
بهقول عام کشیدم برات خطّ و نشان
زبان درازی شد خسروا ببخش مرا
بکـن هـرآنچـه دلـت خواست خانه آبادان
۱۷ـ بیت ریشخندآمیزی که پس از شکست اردوی ماکو و دوهچی ]شتربان[ بچهها در کوچههای تبریز میخواندند:
اردوی ماکو دوشوبدی لنگه
اهل دوهچی گلوبدی تنگه
۱۸ـ شعرهایی به ترکی آذری که گویندهی آن معلوم نیست و گاهی گفته میشود گویندهی آن مشهدی محمدعلی مطبعهچی بوده:
ای ستمگر اولما راغب ملتون فناسینه
پادشهسن گتگلن بیگانهلر دعواسینه
مسلمون قانی مُباح اولماز باتیرما اللرون
اولما چوخ مغرور شاهم محتکر فتواسینه
اوتوزایل نازون چکن شهره عجب وئردون عوض
خطهی تبریزی دوندردون بلا صحراسینه
سهل سانماایت گلن مظلوم قانندن حذر
قورخ اوگوندن غرق اولورسان سنده قان دریاسینه
وقت اووقتدورکی نسون هم اولسون اقبالین نگون
چون که ظلمون
چخموسان برذروهی اعلاسینه
بیز اگر فیض شهادت درک ایداخ سیز سعی ایدون
ای بیزیم اولادیمیز مشروطنون اجراسینه
وئردیلر فتوی مجاهد قتلنه آل یزید
رسـمدور تقلید ائدر هر کیمسه اؤز مولاسینه
۱۹ـ شعرهای طنزی که در روزنامهی ملت و انجمن دربارهی پاره کردن بیرقهای دولتی در تهران توسط کلاغان چاپ شده است:
گویمت یک حکایت شیوا
کن روایت به دوستان از ما
بود بالای قصر پادشهی
شیر و خورشید بیرقی برپا
علم، اوّل نشانهی شاهیست
کاحترامش کنند در هر جا
سیصد و بیست و شش بعد هزار
رفته از هجرت رسول خدا
در ششم روز از مه ذیقعد
تیره و تار گشت روی سما
بیشمار از گروه زاغ و زغن
وز کلاغان زشت و بدسیما
چون ابابیل در حکایت فیل
لشکر حق فرو بشد ز سما
جمع گشتند و جمله افکندند
گوشها گشت کر ز قاقاقا
چند تیر تفنگ خالی شد
ننمودند هیچ از آن پروا
همه با چنگال و پر منقار
بگرفتند پرده را یکجا
بدریدند و پاره بنمودند
ماند چوب علم برهنه به پا
عبرتی گیر ای شه غافل
نـکـتـهیـی نـغـز هـسـت در ایـنجـا
۲۰ـ شعرهایی که میرزا جعفر آقا خامنهای در نکوهش بعضی روحانینمایان که فتوای قتل مجاهدین مشروطیت را داده بودند، گفته بود و در همان روزها در نالهی ملت بهچاپ رسیده:
من ای خدا به تو نالم ز زاهدان ریایی
که عالمی بفریبند با قبا و ردایی
به خلق حرمت می، میکنند ذکر ولی خود
ز خون بیگنهان مست هر صباح و مسایی
به گاه موعظه آزار مور نپسندند
به قتل و غارت شهری کنند حکمروایی
دهند مردم بیچاره را به پنجهی جلاد
نه شرمشان ز پیمبر، نه بیمشان ز خدایی
بیا که خون شده جاری بهجای آب به تبریز
به حکم شاه و به فتوای چند شیخ کذایی
به بندگان خدا بسته گشته راه معیشت
ولایتی شده مفلوک و مبتلا به گدایی
خدا که امر عبادش حواله کرده به شورا
حرام بشمرد این ابلهان ریشحنایی
بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان
که آدمـی نه به ریشاست و نی قبا و کلایی
۲۱ـ شعری که ملکالشعرای بهار در دورهی کامروایی محمدعلیشاه در قالب قصیدهی مستزاد سروده:
با شه ایران ز آزادی سخنگفتن خطاست
کار ایران با
خداست
مذهب شاهنشاه ایران ز مذهبها جداست
کار ایران با
خداست
شاه مست و میر مست و شحنه مست وشیخ مست
مملکت رفته ز
دست
زین سیهمستان به هرسو فتنه و غوغا بپاست
کار ایران با
خداست
هر دم از دریای استبداد آید بر فراز
موجهای
جانگداز
زین تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست
کـار ایران با
خداست
۲۲ـ تصنیفهایی که در آن روزگار در تبریز و در وصف ستارخان خوانده میشد:
ستارخان، ستارخان، پسر اسماعیلخان،
فرزند جوان انقلاب بزرگ ایران
غرق سلاح گشتم، از جان خود گذشتم،
جام شربت انقلاب را سر کشیدم
هفت ـ هشت تن یار جوانمرد پیدا کردم،
سوار بر اسبکهر بهسوی
سنگر دشمن تاختم،
فوجها را شکستم، اردوها را تاراندم،
از این سر تبریز تا آن سر اسب دواندم
امیرخیز، خیابان، لیلآباد، سرخاب،
ششــگلان، مــارالان، دوهچــی، اهــراب،
۲۳ـ تصنیفهای عامیانهیی که در دورهی انقلاب در تبریز توسط مردم خوانده میشد:
تبریز کرده انقلاب / ممدلی، بگیر
بخواب
کمک بگیر از ارباب / ممدلی، بگیر بخواب
از انگلیس کمک بگیر / ممدلی، بگیر بخواب
از روسیه قزاق بخواه / ممدلی، بگیر بخواب
به لیاخوف التماس کن / ممدلی، بگیر بخواب
در تبریز ستارخان هست / ممدلی، بگیر بخواب
۲۴ـ تصنیفهایی که در تبریز قبل از حملهی رحیمخان بر سر زبانها افتاده بود:
رحیم خان به تبریز میآید / برایمان سوقاتی میآورد / چیزی نمانده خون تا زانو بالا بیاید / تاج و تختت سرنگون باد ممدلی / چشمهایت کور باد ممدلی / مادربزرگت ام خاقان / خودت هم از غیرت پریشان / بس است اینقدر خون مردم را نریز / تاج و تختت سرنگون باد ممدلی/ چشمهایت کور باد ممدلی.
۲۵ـ بحر طویلی که از سنگرهای مجاهدین در تبریز در نفی قربانیکردن شتر توسط میرهاشم ضد انقلاب و دار و دستهاش خوانده میشد:
چشم خود باز کن از خواب گران، بپا خیز تو ای ملت ایران، تا بخوانم به تو من نغمهی خوشخوان! این حکایت شده از اهل شتربان، که خریدند شتر از سر شهرت، که کند ذبح مثلاً بنام نذری و قربان! صورت خرج خرید شتر نذری، آنها، بنوشته است «لتوف میرزا» و داده به میشل «کوخا» که گیرد همه تا شاهی آخر، ز فلان یا که ز بهمان! یازده شاهی آن را، بگرفته است ز شو «و گل قلیخان» هفت قران: «گل نساجان»، شش: ز خانم «تحفه نسا»، صنارش هم از خاله جانش، هفت تومن، هفت قران، هفت عباسی از «زینب مشاطه» گرفته است و نوشته است در آن صورت خرج، آی! عموجان! آی فلانی که شتر کردهای کشتار، آهای سید بیعار!…
۲۶ـ بیتیکه در موقع فرار محمدعلیشاه توسط اهالی تبریز خوانده میشد:
محمدعلی دررفت، نذارین
افـسـارشو واکرد، نذارین
۲۷ـ در زمرهی ادبیات مکتوب مشروطه ملّمعی هم از شهید سعید سلماسی کشتهشده در جنگهای خوی به یادگار مانده است:
بازم تویی؟ فدای
نگاه ملول تو
گول ای مودام گریه و افغان ائدن وطن
بازم چرا غریق خیال و تأثری؟
هرشب آخان سرشک تأثر نهدیر؟ نهدن؟
بیخواب و بیحضوری چشمان حسرتت
ایلر لیال عشقیمی پربار ای وطن
ای خسته طبیبجو، ای باغ خاطرات
ای سبزهزار شوقی سوسوزدان سولان چمن
آهی که از درون من آید معانیش
مقصودموز خلاص وطن دیر، وطن
ایام دی گذشت و صباح بهار ماست
اوغـروندا حاضریک کی
ائدک بذل جان و تن
۲۸ـ شعرهایی به ترکی آذری از میر عبدالحسین خازن تبریزی:
هر زامان گؤیلوم قوشی یاد بهارستان
ائدر
فکر وصل ایلیر سیزلدار ناله و افغان ائدر
بیر پری سینمیش قوشی
گوردوم دونن گولزارده
باشلاییب شوریله نقل غصهی ایران ائدر
سسلهنیردی باغبانه اولما غافل باغدان
بیلهکی گولچین
داراشمیش گولشین تالان ائدر
هیئت کابینهدیر اغیار اولوب همراز یار
علم سیز ملت دی بیجا دعوی وجدان ائدر
اولسا هر بیر قلبده ناموس دین، حبّ وطن
بیر ایله انسانه «خازن» جانینی قوربان ائدر
آیاقدان دوشموشم ساقی الیمدن توت ایاغایله
الینده ساغر زرین گؤروم همواره واراولسون
قیزیلگول غنچهسی
تک لختهلخته قاناولان گویلوم
آچیلماز بیرده عالمده اگر یوزمین بهار اولسون
نه شاهدان چارهوار بو ملته یارب نه مجلسدن
بیزه هر کیمسه یار اولسا اونا الله یار اولسون
شعر طنز:
اهل دوهچی گلیبدی
جنگه
ئبش ـ بئش با مادور قویوب تفنگه
هر دن بیرینی آتیر هوایه
پول ورمه گیلن بو اشقیایه
لــعــنــت ئــلــه قــوم بـیحـیـایـه
۲۹ـ نمونههایی از شعرهای سید اشرفالدین حسینی (نسیم شمال) که به سبب کثرت اینگونه اشعار به همین چند نمونه بسنده میشود:
تا چند کشی نعره که قانون خدا کو؟
گوش شنوا
کو؟
آنکس که دهد گوش به عرض فقرا کو؟
گوش شنوا
کو؟
مردم همگی مست و ملگند به بازار
از دین
شده بیزار
انصاف و وفا و صفت شرم و حیا کو؟
گوش شنوا
کو؟
در علم و ترقی همه آفاق عوض شد
اخلاق عوض
شد
ما را بسوی علم یقین راهنما کو
گوش شنوا کو؟
و یا:
گر دیده وطن غرقهی اندوه و محن وای
ای وای وطن
وای
خیزید، روید از پی تابوت و کفن وای
ای وای وطن
وای
از خون جوانان که شده کشته در این راه
رنگین طبق ماه
کو همّت و کو غیرت و کو جوش و فتّوت
کو جنبش ملت
مشروطهی ایران شده تاریخ ز من وای
ای وای وطن
وای
۳۰ـ ابیاتی که ادوارد براون و سایکس از زبان محمدعلی میرزا هنگام بازگشت به ایران در کتابهای خود ذکر کردهاند:
اگر سوی تهران نمایم
گذار
کنم جمله را شّقه قصابوار
همه خلق را از صغیر و کبیر
به توپ شربنل ببندم قطار
ببرم سر نایبالسلطنه
که کار مرا کرده از عقل زار
برآرم به چاقوی ذلت برون
دو چشمان احمد شه نامدار
ز سردار اسعد بدرم جگر
سپهدار را میکنم پارپار
همان پارلمان را ببندم به توپ
کـه حـلـوای مـشـروطـه شـد زهـرمار
■
منابع
۱ـ تاریخ مشروطهی ایران، کسروی، احمد، انتشارات صدای معاصر تهران، ۱۳۸۰، صص ۸۳، ۱۴۴، ۲۵۷، ۳۰۰، ۳۰۵، ۳۹۹، ۴۶۰، ۴۶۱، ۴۶۷، ۴۸۰، ۴۸۱، ۶۸۹.
۲ـ قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، طاهرزادهی بهزاد، کریم، انتشارات اقبال، ۱۳۶۶، صص ۱۵۹، ۱۶۰ و ۳۸۵.
۳ـ ویژهنامهی روزنامهی اختر تبریز (مشروطه، قیام علیه استبداد)، شمارهی ۱۹، ۱۵ مرداد ۱۳۸۱، افشار، رضا، صص ۴۰ و ۴۱.
۴ـ ایران در دورهی سلطنت قاجار، شمیم، علیاصغر، انتشارات مدبر، صص ۵۱۴ و ۵۱۵.
۵ـ ادبیات معاصر ایران، سیدحسن امین، انتشارات دایرهالمعارف ایرانشناسی، صص ۲۱ـ۳۴ و ۶۹ ـ ۹۸ و ۱۴۵ـ۱۴۶؛ تبریز مهآلود (دومانلی تبریز)، ۴ جلدی، محمدسعید اردوبادی، ترجمهی سعید منیری، انتشارات علمی تهران، ۱۳۷۹، صص ۴۳، ۴۴، ۵۷، ۷۰ و ۲۰۰.
۶ ـ جاودانههای ادب پارسی، حیدری، غلامرضا، چاپ دوم، پاییز ۱۳۸۲، انتشارات سایهگستر، ص ۲۳۰.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0