دل نوشته همسر یک پزشک

 نمانامه: شوخی که نیست. تمام جوانی اش را گذاشت، تعطیلاتش، خانواده اش، وقتش…و تازه شد پزشک عمومی. همانی که عامه مردم میگویند چیزی سرش نمیشود…از سد امتحان دستیاری رد شد در حالی که دو فرزند داشت و دو جا هم مشغول بکار بود. هنگامی که برای دوره تخصص قبول شد، خانه اش را فروخت تا در دوره رزیدنتی، محل درآمدی برای خانواده اش داشته باشد . تمام محاسنش سپید شد و خطوط چهره اش از سنش پیشی گرفت. در سن سی و نه سالگی، ماهی هشت نه شب در درمانگاهی شیفت داد تا خرج زندگی دربیاد. هر زمان تماس گرفتند، بلافاصله و بی بهانه به سوی بیمارش شتافت و خداوند شاهد است که ذره ای، نه پول نادرست به خانه اش برد، و نه در کار پزشکی اش کوتاهی کرد. او فرزندانش را از هر پدری کمتر دید….
.
این داستان تکراری تمام پزشکان باشرف است.
و حالا تمام دنیای مجازی پر شده از پست هایی که او و همکارانش را با انگشت نشان میدهند
انصاف داشته باشیم
همه را در یک کاسه نریزیم
یاد گرفتیم که نگوییم ترکها، رشتیها، لرها
یاد بگیریم که نگوییم پزشکها، مهندسها، هنرمندها
با استعداد ترین های کشورمان در این رشته وارد شدند. خطا مربوط به شخص است نه به شغل. اگر هر کس در کسوت دیگری لغزش کند، راحت میبخشیم و متاسفانه، فعلا گروه جدیدی مبرا از خطا زاده نشده اند که بتوان آنها را وارد این رشته کرد. اگر کسی هست که مبرا از اشتباه است، سنگ اول را او بزند
و اگر که این رشته مقدس اینقدر مورد انتقاد است، چرا هنوز هم آرزوی بیشتر مادرها و پدرها، وارد شدن فرزندشان به رشته پزشکی است؟
.
.
تقدیم به تمام پزشکان کشورم