پایگاه خبری نمانامه
نسرین بابایی؛
این روزها حال دلم خوب نیست.تعصب هایی را دچاریم که نباید و از کنار مهمترین موضوعات بی هیچ تفکری رد می شویم،گویی چشمها و گوشهایمان هیچ وقت بینا و شنوا نبوده اند.
خودم را می گویم، خودم را، قضاوت می کنیم بی آنکه دیده یا شنیده باشیم ،گره خورده ایم و با پیچ و تاب هایی بیهوده گره روی گره می آوریم تا جایی که به نقل از مادر بزرگم دشمن شاد کن شده ایم.
می بینید به همین سادگی عده ای با می رویم ،نمی رویم شان به ضیافتی و یا هر موضوع دیگر فرصتی می آفرینند برای فراموش نشدن و عده ای دیگر فیلم سینمایی «فراری» را که یکی از معضلات اجتماعی کشور و دختران و زنان سرزمینم که به دلیل عدم آگاهی گرفتارش می شوند و اصلا هم به جایی خاص ربطی ندارد از اکران پایین می آورند،هورا می کشند و همه را از دم تیغ می گذرانند، بی آنکه بدانند وقتی قهرمان به اصطلاح منفی فیلم پا به تهران می گذارد،ما را با طیف گسترده تری از ناهنجاری ها روبرو می کند؛ تا جایی که دل مان می خواهد در همان سالن سینما دست دخترک قصه را بگیریم و بگوییم اینجا پر از گرگ است ، اینجا تهران مخوف است، برگرد .
سکانسی که خانم تیرانداز در همین فیلم فراری بازی کرد را به خاطر بیاورید . این خود نشانه ای است که فیلمساز خواست بگوید همه جای این کره خاکی زنان و دخترانمان در خطرند.
در این روزها من به عنوان تنها بازیگر گیلانی فیلم سینمایی فراری پیام های زیادی را دریافت کردم و چه ها که برمن نگذشت.
دوستی فرموده بود:خانم محترم اول فیلم نامه را بخوان بعد قبول کن. دوستی دیگر از من به عنوان یک وطن فروش که برای پیشرفتش به مردمان خود پشت کرده یاد کرد و خیلی چیزهای دیگر که رویم نمی شود بگویم و بازگو کردنش خود اشتباهی بزرگتر و دیگر است.
اما به یاد ندارم فیلمنامه ای را نخوانده قبول کرده باشم و اتفاقا بسیار متعصب هستم نسبت به آبروی دختران و زنان سرزمینم و تا پای جان تمام قد ایستاده ام.
متعصبم، روی فیلم نامه،ساختارش و آدم هایی که قرار است با آنها همکاری داشته باشم و به عنوان شناسنامه کاری من ثبت شوند و چه کسی بهتر از آقای علیرضا داوود نژاد عزیز. در سکانس پایانی فیلم فراری که بنده بازی کردم،چشم های آقای داوود نژاد عزیز را دیدم و دیدم چشم هایش را و اشکهایی سرازیر و ذهنی که آشفته دختران سرزمینش بود.
اما این تعصب هایی که دوستان بهتر از جانم خرج کردند ،اگر جهانشمول شود در آثار دراماتیک ، پس لابد شخصیت منفی نباید وجود داشته باشد.
اتفاقا حواس مان نیست اگر اینگونه که شما می گویید ،نگاه کنیم سینمای ما سینمایی ضد تهران است. ۹۰درصد اتفاقات در سینما،در دل تهران پیش می رود حال آنها چه باید بگویند،اعتراض کنند که چرا یکسویه نگاه می کنید؟ در تهران استاد دانشگاه،وکیل،پزشک و مادر فداکار هم هست چرا به اینها نمی پردازید ؟
اصلا من مانده ام ، زن ،پسر، دختر چه فرقی میکند؟
ما فقیر شده ایم تا جایی که وقتی این روزها دخترم به مدرسه یعنی خانه دومش میرود، تمام دلم می لرزد، آتش به جانم می افتد که خدایا فقط به تو می سپارمش، چرا حل نمی شود؟چرا خیالمان را راحت نمی کنند؟چرا ریشه کن نمی شود این ادبیات غلط،این ناهنجارها .
برای تربیت کودکانمان عمری را هزینه می کنیم و در لحظه بر باد می رود .
ای کاش از خودمان شروع کنیم،فرزندانمان را سخت در آغوش بگیریم و تا قبل از اینکه کفتار سیاهی به سؤالهایش پاسخ دهد و او را در شرایطی تیره به دام اندازد، به تمام سوالات پرسیده و نپرسیده اش پاسخ دهیم.چه اشکالی دارد همه چیز را شفاف برایش توضیح دهیم تا یاد بگیرد از خودش مراقبت کند ،با ذهنی روشن از خانه بیرون رود و وقتی دوباره بر می گردد،ما تنها صندوق اسرارش باشیم .
ای کاش از تمام این اتفاق ها می شد باز و بازهم فیلم ساخت تا شاید تلنگری باشد که بیشتر مراقب باشیم و با دانش زندگی کنیم.
منبع: بانی فیلم
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0