ماجرای بازداشت داریوش اقبالی توسط ساواک

نمانامه: پرویز ثابتی مسئول اول اداره کل سوم ساواک و رئیس ساواک تهران در خاطراتش که در آمریکا منتشر شده است، نقل می‌کند:

داریوش خواننده معروف، چندی بود شروع به خواندن اشعار انقلابی در مجامع و محافل کرده بود که متن یکی از شعرهایش این بود که «تن پوش تو از پوست پلنگ است و تن پوش من از تاول است» و خود را خواننده‌ای مردمی و مخالف اغنیا و طرفدار مستضعفین معرفی می‌کرد و چون به دستگاه والاحضرت اشرف راه داشت به تذکراتی که به او داده می‌شد که از این عوامفریبی و تحریک دست بردارد، اعتنا نمی‌کرد و گستاخی او سبب شده بود خواننده‌های انقلابی دیگری مانند فرهاد به خواندن اشعار انقلابی بپردازند.

گزارشی برای شاه تهیه کردیم و اجازه گرفتیم که او بازداشت شود. در موقع بازداشت از خانه‌ او متجاوز از ۲ کیلو تریاک به دست آمد و حساب بانکی او موجودی بیش از یک و نیم میلیون را نشان می‌داد.

شبی والاحضرت اشرف به من تلفن زد که شما داریوش را یازداشت کرده‌اید، گفتم: آری! گفت من الان جایی هستم و می‌خواستم داریوش را بفرستید بیاید آنجا. گفتم او قرار بازداشت دارد و آزادی یا جابه جا کردن او احتیاج به دستور دادستان ارتش دارد و من چطور می‌توانم اجازه بدهم یک زندانی با قرار بازداشت برود جایی و آواز بخواند. گفت: دادستان ارتش یعنی چه؟ همه اختیارات دست شماست. گفتم: چطور والاحضرت به قوانین و مقررات آشنایی ندارند و مثل مردم کوچه و بازار و مخالفین حرف میزنید؟ شروع به گریه کرد و من متجاوز از ۱۰ دقیقه گوشی دستم بود و او گریه می‌کرد.

موقعی که آرام شد گفتم: فرمایش دیگری ندارید؟ گفت شما حرف خودتان را می‌زنید. من گفتم من طبق قانون حرف میزنم. گفت: حالا این داریوش چه کرده است؟ گفتم او تصنیف‌های انقلابی می‌خواند و مردم را تحریک می‌کند. او موقعی که می‌خواند، تن پوش تو از پوست پلنگ است و تن پوش من از تاول، نمی‌دانم راجع به چه کسانی صحبت می‌کند و تن پوش چه کسی از پلنگ است؟ تن پوش زن بنده که از پوست پلنگ نیست، گفت منظورتان چیست؟ گفتم منظور خاصی نداشتم. دوباره شروع به گریستن کرد و پس از چند دقیقه مکالمه پایان یافت.

منصور یاسینی تاجر معروف شیشه چند روز بعد به من گفت: آن شب او و عده دیگری در منزل فروغ خواجه نوری ندیمه والاحضرت میهمان بوده‌اند. والاحضرت که آمدند گفتند داریوش چرا نیامده است؟ به او گفته شد که داریوش بازداشت شده است و والاحضرت گفت تلفنچی وزارت دربار، تلفن شما را بگیرد و در حضور همه میهمان‌ها با شما صحبت کرد و چون شما به او پاسخ منفی می‌دادید و ما ناظر صحنه بودیم والاحضرت ناراحت شد و گریه کرد.

در جریان این جر و بحث، من به هیچ وجه اشاره ای به اینکه از اعلیحضرت برای بازداشت داریوش اجازه گرفته‌ایم نکردم. فردای آن روز گزارشی در این باره برای شاه تهیه کردم که نصیری به عرض رساند و شاه گفته بودند: «اعتنا نکنید و کار خودتان را بکنید» پس از چند ماه حوالی نوروز والاحضرت مرا خواست و گفت: خواهش می‌کنم ترتیب آزادی داریوش را بدهید، گفتم: «این بازداشت به نفع داریوش بوده، چون در زندان تریاکش را ترک کرده است، سعی خواهم کرد به مناسبت نوروز آزاد شود که شد.

متن آهنگ داریوش به نام بوی گندم

بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من، هرچی می‌کارم مال تو
اهل طاعونی این قبیله مشرقی‌ام
تویی این مسافر شیشه‌ای شهر فرنگ
پوستم از جنس شبه پوست تو از مخمل سرخ
رختم از تاوله تن‌پوش تو از پوست پلنگ

بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی می‌کارم مال تو
بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی می‌کارم مال تو

تو به فکر جنگل آهن و آسمون خراش
من به فکر یه اتاق اندازه تو واسه خواب
تن من خاک منه ساقه گندم تن تو
تن ما تشنه‌ترین تشنه یک قطره‌ی آب

بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی می‌کارم مال تو
بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی می‌کارم مال تو

شهر تو شهر فرنگ آدماش ترمه قبا
شهر من شهر دعا همه گنبداش طلا
تن تو مثل تبر تن من ریشه سخت
طپش عکس یه قلب مونده اما رو درخت

بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی می‌کارم مال تو
بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی می‌کارم مال تو

نباید مرثیه‌گو باشم واسه خاک تنم
تو آخه مسافری خون رگ اینجا منم
تن من دوست نداره زخمی دست تو بشه
حالا با هرکی که هست هرکی که نیست داد می‌زنم

بوی گندم مال من هرچی که دارم مال من
یه وجب خاک مال من هرچی می‌کارم مال من

تن من دوست نداره زخمی دست تو بشه
حالا با هرکی که هست هرکی که نیست داد می‌زنم

بوی گندم مال من هرچی که دارم مال من
یه وجب خاک مال من هرچی می‌کارم مال من