به قلم: پروفسور حسن امین
نمانامه: تا یکی دو دهه اخیر، دین چه به عنوان یک نظام معرفتی و اخلاقی و چه به عنوان یک نهاد اجتماعی درازنای تاریخ پر فراز و فرود ایران بزرگ، اهمیتی فوق العاده داشت. اگر از آغاز پیشاتاریخ و عصر اساطیر شروع کنیم، می بینیم که بسیاری از چهره های اساطیری ایرانی ما در اصل، ایزدان کهن آریانی اند که نام و نشان و مختصات آنان همچنان در باورهای هندی و هندویی تا امروز باقی مانده اند.
این خدایان کهن مشترک آریاییان اولیه، پس از جدایی آریایی های ایرانی از برادران و خواهران هندی و اروپایی شان، در تطور ذهنی ایرانیان از مقام ایزدی به چهره های انسانی تحول و تنزل یافته اند. نه تنها جمشید بلکه حتی رستم – بزرگترین قهرمان شاهنامه – ریشه در ایزدان هندی یعنی در اصل، هویتی دینی داشته اند.
خدایان در ادیان ایرانی پیش از زرتشت، به دو گروه نیک و بد یعنی دیو و اهورا تقسیم می شدند. زرتشت دین آور و مصلح بزرگ، جای این دو گروه از خدایان را عوض کرد و اهورا را نیک و دیو را زشت خواند. با این همه، هنوز در زبان های اروپایی به سنت پیشا زرتشتی، واژگان دیو، دیوان و دیوینیتی به ترتیب به معنی خدا و ایزدی و الهیات باقی است. آیین مهر یا میترائیسم از ایران به اروپا رفت و پرستشگاه های مهری با مهرابه (سلف محراب اسلامی) تا امروز در سرداب های واتیکان باقی است. بعدها مسیحیان شب تولد ایزد مهر یا همان یلدا (مهرزاد و میلاد نور) را به شب میلاد مسیح (کریسمس) جا زدند و مسلمانان شیعه، از یک جهت امام علی را شیرخدا دانستند و مولانا وار گفتند : زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست و از جهت دیگر، فاطمه زهرا را جایگزین آناهیتا ایزدبانوی آب دانستند و گفتند همه آب های روی زمین، مهریه عصمت کبری فاطمه زهراست، چنان که در مصیبت امام حسین که با لب تشنه کشته شد، گفته اند: آب، مهریه زهرا و تو لب تشنه دهی جان! به که گویم؟ ستم امت بی شرم و حیا را؟
از نقش دین در اساطیر که بگذریم، در تاریخ مستند ایران نیز، می خوانیم که کورش بزرگ موسس شاهنشاهی هخامنشی، در نخستین لشکرکشی اش یعنی حرکت از پارس به مادستان، در پارس به رسم پارسیان و پس از رسیدن به سرزمین ماد به رسم مادها مناسک دینی به جای آورد و در فتح بابل با آزادمنشی به پیروان همه ادیان بویژه یهودیان دربند و تبعیدی, آزادی و اختیار داد تا برابر اعتقادات خود مناسک دینی به جای آورند و معابد ویران شده شان را بازسازی کنند.
منشور حقوق بشر کورش در حقیقت قبول اصل پلولاریسم و کثرت گرایی دینی است. اصلی که در طول سلطنت درازآهنگ اشکانیان هم ادامه یافت. کورش در تورات چهره ای نبوی دارد که خدا او را برگزیده و برانگیخته است. در قرآن هم چهره پیامبر گونه ذوالقرنین با کورش مطابقت دارد. در عصر اشکانیان به گزارش انجیل در شب تولد عیسی سه ایرانی از شرق به بیت اللحم آمده بودند و در انتظار مژده ولادت عیسی لحظه شماری می کردند.
دین بودایی را اریانیان مقیم شمال شرق فلات ایران ترویج کردند و به چین رساندند. ساسانیان با خاستگاه زرتشتی اردشیر بابکان که موبدزاده بود، سیستم موبدشاهی و اتحاد دین و دولت را پایهگذاری کردند و با رسمیت بخشی به کیش زرتشتی، سنت کثرت گرایی دینی هخامنشیان و اشکانیان را نابود کردند. نو مسیحیان ایرانی را مرتد خواندند و مبشران و مبلغان مسیحی را زنده زنده به پای پیل افکندند. مصلحان دینی کثرت گرا همچون مانی که در مقام ایجاد وحدت بین سه دین مهم زرتشتی، مسیحیت و بودیسم بود، پوست کندند و مصلحان اجتماعی همچون مزدک را که مرامی اشتراکی برای ایجاد عدالت اجتماعی و حذف امتیازات جامعه طبقاتی زرتشتی محور را پیشنهاد می کرد، زنده به گور کردند. چنین شد که کسانی مانند سلمان فارسی از ایران گریختند، از اصحاب پیامبر اسلام شدند و بعد طلایه دار حمله اعراب نومسلمان برای رهایی بخشی از حاکمیت دینی ساسانیان متعصب زرتشتی شدند.
مانویان و مزدکیان در هجوم تازیان به ایران، بر اثر اختلاف مذهبی به عنوان اقلیت دینی تحت ستم نظام موبدشاهی، به نیروهای بیگانه یاری رساندند و راه و چاه را برای تسخیر ایران به مهاجمان نشان دادند. دین در ایران پس از اسلام همچنان هم از منظر جهان بینی و نظام معرفتی و هم از جهت اجتماعی، مهم ترین عنصر تاثیرگذار بود، چندان که به رغم جنایات خلیفگان اموی و مروانی، ابومسلم خراسانی به جای آن که با آن قدرت سیاسی و نظامی که در اختیار داشت، به استقلال ایران بیندیشد، پس از پیروزی بر خلیفه مروان حمار، قدرت را به بنی اعمام همان خلفای جنایتکار یعنی بنی العباس تسلیم کرد.
حتی در نسل بعد، هنگامی که مأمون عباسی در مرو در برابر برادرش امین در بغداد دعوی خلافت کرد، ایرانیان با تعیین امام رضا به ولایتعهدی مأمون در مقام انتقال خلافت از عباسیان به خاندان امام علی برآمدند، نه آن که به فکر استقلال ایران و انتخاب حکومتگران ایرانی باشند. شاید در نگاه امروزیان، یعقوب لیث صفاری یک مبارز استقلال طلب باشد، اما ذهنیت مذهبی او تا آنجا در تاریخ ثبت است، که در اوج فتوحات به لشکر خویش نگریست و گفت : ای کاش من با این سپاه، در کربلا بودم و به یاری امام حسین می شتافتم.
نام او، یعقوب و نام پدرش لیث و نام برادرش عمرو، همه عربی است و نام های پهلوی که بعضی از ایران دوستان برای او برساخته اند، در هیچ منبع قابل اعتماد وجود ندارد. طاهریان، سامانیان و غزنویان و خوارزمشاهیان همه مسلمانان متعصب شدند. عمرو لیث صفاری جانشین یعقوب لیث را ایران سامانی ایرانی تبار در شکست دادند و او را در قفسی آهنین نزد خلیفه عباسی به بغداد فرستادند.
اولین ترجمه آنان از عربی به فارسی ترجمه تفسیر قرآن برای ترویج معارف قرآنی بود و گردآوری شاهنامه منثور ابومنصوری به پارسی نه در دربار سامانی در بخارا بلکه به اهتمام سپهسالار خراسان ابومنصور در توس رخ داد. سلطان محمود غزنوی به فتوحات نظامی به تعبیر مسلمانان عنوان جهاد داد. سلجوقیان خود را مطیع خلیفگان می شمردند. خوارزمشاهیان در مذهب تسنن تعصب داشتند.
مولانا داستان حمله سلطان محمد خوارزمشاه را به سبزوار در مثنوی ذکر می کند. آل بویه با داشتن قدرت، به نظام خلافت پایان ندادند و تنها هلاکوخان مغول بود که به درایت خواجه نصیر، خلیفه مستعصم را نمدپیچ کرد و با خفه کردن تدریجی او نظام ظالمانه خلافت اسلامی یعنی اتحاد دین و دولت را نابود کرد. شگفتا که افصح المتکلمین گویشوران فارسی زبان یعنی سعدی شیرازی، « بر زوال ملک مستعصم امیر المومنین» !! می گرید و رثاییه می سراید. ایرانیان همین مغولان شمنی بی دین را هم نه تنها متمدن بلکه متدین کردند و سلطان محمد خدابنده را به مذهب تشیع در آوردند.
سربداران و بعد صفویان، به مذهب شیعه رسمیت دادند. تلاش نادر برای تقریب مذاهب و رفع اختلاف بین شیعه و سنی بی نتیجه ماند. جنگ ایران و عثمان و جنگ ایران و ازبک ها چه رسد به جنگ های صلیبی که سعدی در آن به اسارت گرفتار شده بود، همه ریشه مذهبی داشت. در عصر صفوی محقق کرکی و در عصر قاجار کاشف الغطا، به شاهان ایران وکالت و نمایندگی دادند که از طرف آنان به عنوان فقیه نایب امام زمان در عصر غیبت کبری بر شیعیان حکومت کنند.
در عصر فتحعلیشاه قاجار، جنگ دوم ایران و روس نتیجه دخالت فقهای شیعه و صدور فتوای جهاد بود. در عصر ناصرالدین شاه قاجار ، جنبش تنباکو و نقض قرارداد رژی محصول فتوای میرزایی شیرازی بود. در همین دوره ناصری، چهار فقیه از جمله شربیانی، مازندرانی و حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی، اتابک اعظم را تکفیر کردند. در دوران مظفرالدین شاه و جنبش مشروطیت، تاثیر روحانیت از جمله آخوند خراسانی و نائینی در نجف و طباطبایی و بهبهانی در تهران در پیروزی مشروطیت چشمگیر بود. حتی در عصر پهلوی ، صرف نظر کردن سردارسپه از جمهوری کردن ایران و انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی نتیجه توافق مراجع دینی و رضاخان در ملاقات ویژه شان در قم بود. مخالفت های رضاشاه به پیروی از اتاتورک در ترکیه با اسلام نهادینه نشد و پس از سقوط او اکثر ایرانیان دوباره به فرهنگ دینی بازگشتند.
حجاب اختیاری شد و اکثریت زنان به دلخواه حجاب اسلامی را برگزیدند. محمدرضاشاه تحصیلکرده سویس با ذهنیتی مذهبی، در کتاب مأموریت برای وطنم از نجات خود به دست حضرت عباس سخن می گوید، برای گزاردند حج به مکه می رود، همه ساله برای زیارت حضرت رضا به مشهد مشرف می شود و دهه اول محرم مجلس روضه خوانی بر پا می کند و خود شخصا روز عاشورا برای ختم مجلس تعزیه به مسجد سپهسالار میرود.
در نهضت ملی کردن صنعت نفت ، نقش زعمای دینی و اسلام گرایان در پیروزی قیام ۳۰ تیر به رهبری کاشانی و فرو افتادن مصدق در کودتای ۲۸ مرداد به همکاری کاشانی و بهبهانی با کودتاچیان و سر انجام سقوط پهلوی در بهمن ۱۳۵۷ به رهبری روحانیت شیعه انکار نشدنی است. ملت ایران در استقبال از رهبر دینی انقلاب و در تشییع جنازه اش با مشارکت میلیونی در سطح که جهان رکورد شکنی می کند و در همه پرسی ۱۳۵۸ به تأسیس یک دولت دینی به نام جمهوری اسلامی رای می دهد. بنابر این در طول تاریخ ۲۵۰۰ ساله ایران، دین هم از جهت اعتقادی و هم از جهت اجتماعی در ایران بسیار قوی بوده است و رگه های بی دینی و دین ستیزی محدود به فیلسوفان معدود و متفکران و مصلحان محدود بوده است.
موج دین ستیزی و دین گریزی بویژه مخالفت با دین رسمی در ایران فقط در یکی دو دهه اخیردر پی نارضایتی گسترده از عملکرد جمهوری اسلامی قوت یافته است. انفجار اطلاعات و دسترسی آزاد به شبکه های اجتماعی و نارضایتی از عملکرد متولیان حکومت اسلامی، بیشترین تاثیر را در حذف دین از نظام معرفتی ایرانیان معاصر داشته است.
امروز در مقطع چهل و چهارمین سالگرد انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ یعنی در بهمن ۱۴۰۱جامعه ایرانی خواهان برقراری نظامی سکولار است که دین و متولیان دینی را درحکمرانی دخالت ندهند و اعتقادات دینی و انجام مناسک دینی، امری شخصی و خصوصی تلقی شود. این خواسته بالضروره به معنی دین ستیزی نیست، زیرا اولا حتی تندترین مخالفان حکومت مذهبی در حال حاضر از حقوق اقلیت های مذهبی حمایت می کنند، پس ضد دین نیستند و ضد تبعیض مذهبی اند. ثانیاً، خواستاران حکومت سکولار و دموکراتیک، مخالف نماز و روزه هموطنان خود در خلوت خویش نیستند، بلکه مخالف دخیل دانستن التزام نظری و عملی به ادیان در پهنه سیاست و اجتماع و اقتصاد ند.
ثالثا، بعضی نحله های منتقد با هویت دینی، مذهبی و عرفانی متفاوت از مذهب رسمی حاکمیت، ماهیتا دینی اند، مثل اهل سنت در سیستان و بلوچستان ، اهل سنت در کردستان و آذربایجان غربی، بهاییان، دراویش، نومسیحیان، پیروان مکتب های عرفانی غیر ایرانی و حلقه های عرفانی نو ظهور بنا بر این دین به معنی عام آن که باورمندی به امر مقدس و قدسانی باشد، هنوز نیمه جانی دارد اما در آینده ایران و جهان امری انتخابی و فردی خواهد بود نه تحمیلی و سیاسی.
من در مجلدات سوم و چهارم شاهنامه امین تاریخ ادیان در ایران را به نظم و نثر به تفصیل نوشته ام و گاتای زرتشت را نیز به طور کامل با مقایسه و مطالعه تطبیقی بامعارف و ادعیه اسلامی تحلیل کرده ام. کتابی هم با عنوان حقوق بشر و کثرت گرایی دینی نوشته ام. در مطالعات تطبیقی ادیان مختلف جهان و ملل و نحل هم وقت صرف کرده ام. از جمله در موضوع نبوت عامه و شناسایی بودا و انتقال آموزه های بودیسم کتابی نوشته ام با عنوان بازتاب اسطوره بودا در ایران و اسلام ، همچنین در باب نبوت خاصه و زندگی پیامبر کتاب. شواهد النبوه جامی را تصحیح وبا مقدمه و تعلیقات مفصل، منتشر کردم، مقالات هم در خصوص تبشیر و تبلیغ مسیحیت در حوزه کشورهای مسلمان نوشته ام. همه این تالیفات، نشانه آن است که من مخالفتی با اصل ادیان ندارم و انتقاداتم متوجه متولیان رسمی و مداخلات سیاسی کسانی است که دیانت را ابزار کسب قدرت و ثروت کرده اند.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0