رمان خوشا خوشبختان نوشته یاسمینا رضا

به قلم: غزل قربانپور

نمانامه: رمان خوشا خوشبختان اثر یاسمینا رضا، نویسنده و نمایشنامه‌نویس فرانسوی، یکی از آثار برجسته‌ی ادبیات معاصر فرانسه است که در مرز میان رمان و نمایشنامه حرکت می‌کند و تصویری چندپاره اما ژرف از انسان معاصر ارائه می‌دهد. این کتاب، به‌جای پیروی از روایت خطی سنتی، از مجموعه‌ای از روایت‌های کوتاه تشکیل شده که هرکدام صدای شخصیتی متفاوت را بازتاب می‌دهند، اما در نهایت همه به‌نوعی با یکدیگر پیوند می‌خورند؛ همچون قطعات پازلی که به‌تدریج تصویری تلخ و گاه خنده‌دار از وضعیت انسان مدرن می‌سازند. رمان خوشا خوشبختان، ترجمه زهرا خانلو و نشر چترنگ آن را روانه بازار کتاب کرده است.

یاسمینا رضا در این اثر با استفاده از تکنیک چندصدایی، جهان متکثر انسان‌هایی را به تصویر می‌کشد که در ظاهر در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند، اما در واقع در تنهایی خود غرق‌اند. کتاب از حدود هجده روایت مختلف تشکیل شده است که گاه از دید زنی خانه‌دار، گاه از دید پزشک، گاه از نگاه یک عاشق، یا حتی مردی در حال فروپاشی روایت می‌شود. این تکنیک باعث می‌شود خواننده به لایه‌های مختلف روانی و اجتماعی شخصیت‌ها دست یابد و در عین حال گسست‌های عمیق میان انسان‌ها را حس کند.
درون‌مایه‌ی اصلی رمان، خوشبختی و معنا یا بی‌معنایی آن در زندگی انسان معاصر است. عنوان اثر – خوشا خوشبختان – خود نوعی طنز تلخ دارد، گویی نویسنده از همان ابتدا تردید را در خوشبختی بشر مطرح می‌کند. شخصیت‌ها عموماً در جستجوی نوعی رهایی‌اند، اما هرچه بیشتر تلاش می‌کنند، بیشتر در پوچی، روابط سطحی، اضطراب‌های پنهان و شکست‌های عاطفی فرو می‌روند. خوشبختی در این جهان نه مقصد است و نه مسیر، بلکه تنها رؤیایی دور از دسترس باقی می‌ماند.

زبان یاسمینا رضا موجز، دقیق و در عین حال شاعرانه است. او با جمله‌های کوتاه، اما پُرمعنا، موفق می‌شود احساسات پیچیده را بدون اغراق بیان کند. طنز سیاه و نگاه انتقادی‌اش به روابط انسانی، نه تنها خواننده را به تفکر وامی‌دارد، بلکه گاه خنده‌ای تلخ بر لب می‌نشاند.
خوشا خوشبختان اثری است درباره آنچه میان انسان‌ها نمی‌گذرد؛ درباره حرف‌هایی که زده نمی‌شوند، احساساتی که پنهان می‌مانند، و زندگی‌هایی که در خلأ معنا جریان دارند. این کتاب برخلاف ظاهر ساده‌اش، لایه‌هایی عمیق دارد و نیازمند خواننده‌ای است که نه‌تنها با ذهن، بلکه با دل و تجربه زیسته‌اش به سراغ متن برود. اگرچه روایت‌های پراکنده ممکن است برای برخی خوانندگان گیج‌کننده یا غیرداستانی به نظر برسد، اما همین شگرد باعث می‌شود تصویر نهایی اثر، تکان‌دهنده و فراموش‌نشدنی باشد.

در مجموع، خوشا خوشبختان تصویری صادقانه و گاه بی‌رحمانه از انسان مدرن ارائه می‌دهد؛ انسانی که در جستجوی خوشبختی، گاه حتی از خودش نیز دور می‌ماند.

روایت انسان‌های معمولی با زندگی‌های غیرعادی

یاسمینا رضا در خوشا خوشبختان برخلاف بسیاری از رمان‌نویسان معاصر، قهرمان نمی‌سازد. شخصیت‌های او آدم‌هایی‌اند از طبقه متوسط یا بورژوا، گرفتار روزمرگی، بحران‌های عاطفی و سردرگمی‌های فلسفی. آن‌ها نه بدبخت‌اند، نه خاص، نه کاملاً منزوی؛ اما هرکدام در خلوت خود، شکست‌خورده‌اند.

این شخصیت‌ها در عین حال که در جامعه‌ هستند، تنها مانده‌اند؛ و این یکی از تم‌های اصلی کتاب است: تنهایی در دل جمع. در نگاه اول، روایت‌ها مستقل به‌نظر می‌رسند، اما در ادامه متوجه می‌شویم که شخصیت‌ها در زندگی یکدیگر حضور دارند. یک شخصیت فرعی در داستان اول، ممکن است راوی داستان هشتم باشد. این تکنیک باعث می‌شود خواننده حس کند در حال دیدن یک کلان‌شهر انسانی است؛ شهری که در آن آدم‌ها از کنار هم می‌گذرند، گاهی همدیگر را می‌شناسند، گاهی فقط رد یک نگاه یا یک خاطره از دیگری باقی مانده.

این ساختار چندپاره، یادآور تکنیک‌های سینمایی است، مثل فیلم‌هایی چون تصادف یا پاریس، دوستت دارم، که در آن‌ها افراد مختلف با روایت‌هایی مستقل، اما با نخ‌های نازک احساسی یا روایی به هم گره خورده‌اند.

عنوان کتاب از یک نقل‌قول از “مارگریت دوراس” گرفته شده:

«خوشا خوشبختان» – عبارتی ساده اما پُر از ابهام. این نقل‌قول و تکرارش در کتاب، هم نوعی آرزو است و هم نوعی تمسخر.

رضا، خوشبختی را نه رد می‌کند و نه تأیید. بلکه نشان می‌دهد چقدر تعریفش مبهم است، چقدر وابسته به نگاه فردی است، و چقدر گاه به قیمت دروغ گفتن به خود به‌دست می‌آید. مثلاً یکی از شخصیت‌ها ادعا می‌کند که «خوشبخت» است، اما در ادامه می‌فهمیم این صرفاً نوعی خودفریبی است تا سقوط را نبیند.

آویخته بر لبه‌ی شعر و واقعیت

زبان اثر در عین اقتصادی‌بودن، لحنی شاعرانه و ریتم‌دار دارد. رضا، که سابقه نوشتن نمایشنامه دارد، دیالوگ‌های روان، زنده و عمیقی می‌نویسد. این زبان گاه به مرز مونولوگ درونی نزدیک می‌شود. از این جهت، کتاب حال‌وهوایی بین شعر، داستان کوتاه و نمایشنامه دارد؛ و شاید همین ویژگی باعث شده خوانندگان مختلف واکنش‌های متفاوتی به آن نشان دهند: عده‌ای شیفته‌اش شده‌اند و عده‌ای سردرگم.
یاسمینا رضا در این اثر، به سبک خاص خود، از طنز برای برجسته‌کردن تضادها و حماقت‌های انسانی استفاده می‌کند. او با زبانی خشک و دقیق، رفتارهایی را روایت می‌کند که اگرچه خنده‌دارند، اما خنده‌ای است همراه با درد.

کتاب، نگاهی اگزیستانسیالیستی دارد، ولی بدون شعار دادن. انسان‌هایی در جستجوی معنا، اما اسیر پوچی. روابط عاشقانه‌ای که یا به‌سادگی فرومی‌پاشند یا اصلاً هیچ‌گاه واقعاً شکل نمی‌گیرند.

خوشا خوشبختان کتابی است که نه برای روایت، بلکه برای تأمل باید خوانده شود. بیشتر شبیه آینه‌ای است که نویسنده روبه‌روی ما گرفته، بی‌آنکه در آن نصیحتی کند یا راه‌حلی بدهد. کتابی است برای خواندن آرام، برگشتن به عقب، و فکر کردن به خودمان و اطرافیان‌مان.

یاسمینا رضا با شروع کتاب از این روایت، عملاً کلیدواژه‌های اصلی کتاب را به ما می‌دهد:

• زندگی بی‌حادثه
• خوشبختی ظاهری
• فرارهای ذهنی
• و یک نوع تنهایی ریشه‌دار

سبک نوشتاری یاسمینا رضا میان نمایش و نثر، میان گفت‌وگو و درون‌نگری معلق است.

یاسمینا رضا بیشتر با نمایشنامه‌هایش شناخته شده، مثل هنر و خدای کشتار، که هردو موفقیت جهانی داشته‌اند. این پیش‌زمینه‌ی نمایشنامه‌نویسی، به وضوح در نثر او نیز دیده می‌شود

زبان مینیمالیستی و موجز

رضا عاشق حذف است. او از زبان پرطمطراق، توصیف‌های بلند و جمله‌های پیچیده پرهیز می‌کند. جمله‌هایش اغلب کوتاه، شفاف و در عین حال پُر از بار احساسی و معنایی‌اند.

مثلاً ممکن است شخصیتی فقط بگوید:

«همه‌چیز خوب است. ولی هیچ‌چیز نیست.»

در ظاهر ساده است، اما این جمله می‌تواند لایه‌ای عمیق از انکار، اضطراب و سرکوب را در خود داشته باشد. این سبک ساده‌نویسی‌، ارجاعی مستقیم به سنت مینیمالیسم فرانسوی و حتی نثر نمایشی دارد.

دیالوگ‌محوری و روان‌شناسی شخصیت

حتی در خوشا خوشبختان که رمان است، رضا با ذهنیت یک نمایشنامه‌نویس می‌نویسد:
همه‌چیز حول صدا می‌گردد. شخصیت‌ها انگار دارند با خودشان حرف می‌زنند یا ما به‌عنوان خواننده در موقعیت شنیدن مونولوگ‌های درونی‌شان قرار گرفته‌ایم. این تکنیک باعث می‌شود شخصیت‌ها کاملاً زنده و سه‌بعدی به‌نظر برسند.

او روان انسان‌ها را نه با تحلیل، بلکه با «گفتن» خودشان آشکار می‌کند. انگار همه در حال اعتراف‌ کردن به چیزی‌ درونی‌اند، بی‌آنکه خودشان دقیقاً بدانند.

حذف دانای کل

در سبک نوشتاری رضا، خبری از یک راوی دانای کل نیست. او جهان را از چشم شخصیت‌ها می‌بیند، با تمام خطاهای‌شان، سوءتفاهم‌های‌شان و شکست‌های ادراک‌شان. این باعث می‌شود هر روایت مثل یک قطعه صادقانه از ذهن انسانی ناپایدار و شکننده باشد.

طنز تلخ و خشکی آزاردهنده

سبک رضا آمیخته با یک نوع طنز خاص است؛ طنزی که نه شوخ‌طبعانه است و نه آرامش‌بخش. بیشتر به نوعی تلخی شبیه است که از تضاد بین ادعاها و واقعیت‌ها بیرون می‌آید. برای مثال، شخصیتی می‌گوید:

«او را دوست داشتم چون آرام بود. بعد فهمیدم آرام نبود، فقط علاقه‌ای به من نداشت.»

این طنز، دقیقاً همان جایی شکل می‌گیرد که انسان دروغ‌هایی را که به خودش گفته، رو می‌کند. رضا با این زبان، ما را به خنده می‌اندازد، اما خنده‌ای تلخ و خودشناسانه.

ساختار پاره‌پاره اما منسجم

سبک نوشتاری او، به‌شدت ساختاری‌ست. هرچند روایت‌ها گسسته‌اند، اما زبان آن‌ها را به هم می‌دوزد. او استاد مهندسی احساسات و «ایجاز در ساختار» است؛ هر واژه جایی‌ست، هر سکوت معنا دارد. هیچ‌چیز تصادفی نیست.

اگر بخواهیم سبک نوشتاری رضا را در یک جمله خلاصه کنیم:

روان‌شناسی عریان انسان‌ها، با زبانی کوتاه، بی‌رحم، و پر از سکوت‌های معنا‌دار.