پایگاه خبری نمانامه: داستان ملکوت شش فصل دارد، که بر پیشانی برخی از این فصول، به شیوۀ براعت استهلال کلامی نقش بسته است: کلامی از قرآن، مصاریعی از مولانا و یا جملاتی از مکاشفات انجیل.
عناوین فصول نامنسجم و عجیب هستند و در کنار جملاتِ براعت استهلال، برای فضاسازی عجیب داستان موثر واقع شدهاند. این عناوین شامل عبارت، عدد، جمله یا کلامی هستند که بهظاهر با هم ارتباطی ندارند:
فصل اول:”حلول جن” همراه با کلامی از قرآن در بالا و سمت چپ صفحه “فَبَشِرهُم بِعَذابِ الیم”
فصل دوم:”اکنون او سخن میگوید” با مصراعی از مولانا “سر من از نالۀ من دور نیست”
فصل سوم:”۱۳″ با جملاتی از مکاشفات انجیل، باب هشتم ۱۳
فصل چهارم:”آخرین دیدار، پیش از صبحدم”
فصل پنجم:”آخرین گفتگو، پیش از صبحدم”
فصل ششم: “زمین” با بیتی از مولانا
” گر نبودت زندگانیِ منیر
یک دو دم مانده است، مردانه بمیر”
هر یک از این فصول روایتهای جداگانهای را از زبان شخصیتهای متفاوت داستان به پیش میبرند، تا برخی از عمیقترین درگیریهای ذهن بشر را به شیوهای چندصدایی بازتاب بدهند. مرگ و رویارویی انسان با آن، زندگی مادّی و معنوی او، عرفان وشناختش از جهان و مبدأ آن؛ لاجرم نگاهی معرفتشناسانه (اپیستمولوژیک) بر فضای داستان حاکم است.
در فصل اول که با آیهای از قرآن مجید آغاز شده است، راوی دانای کل، جمع دوستان آقای مودّت را، که ناگهان در ساعت یازده چهارشنبه شب، جن در او حلول کرده است، روایت میکند. حضور این عنصر فراواقعی در داستان، از جانب شخصیتهای داستانی بسیار عادی و مانند یک بیماری جسمی تلقی میشود و آنها سراسیمه برای یافتن راه حلّی او را به شهر و نزد دکتر حاتم میبرند. این گروه با کمک توصیفات راوی، دیالوگها و افکارشان بهتدریج در سطور همین فصل شخصیت پردازی میشوند: آقای مودّت که چهرۀ او همیشه به طور طبیعی متعجب و خوشحال است، ولی اکنون دچار جنزدگی شده؛ منشی جوانی که همیشه میخواهد تا سرحد امکان مفید و موثر باشد و تازه ازدواج کرده و عاشق همسر زیبای خود، ملکوت است. او وقت بسیار کمی دارد و خیلی کم کتاب میخواند؛ دوست ناشناسی که نویسنده و به تبع او خواننده هیچکدام چیزی از مشخصات او نمیدانند و از این پس هم نخواهند دانست؛ مرد چاقی که چشمهایش به سبب چاقی مفرط در صورت گرد وفربهاش پوشیده میماند و مراقب است که چیزی از چاقی خود را از دست ندهد.
دکتر حاتم نیز در این فصل از خلال گفتوگوهایش با منشی جوان و اشاراتی که در فصول بعدی و انتهای داستان معنی مییابد، به خواننده معرفی میشود. سن او خیلی زیاد است و برای خودش هم معلوم نیست: “- شما چند سال دارید؟ –
برگ هنر شماره ۸ ویژه نامه بهرام صادقی
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0