علیرضا داوودنژاد
نمانامه: سیاوش سرمدی کارگردان «منصور» را از ۲۵ سال پیش میشناسم؛ از زمان نوجوانی تشنه دانستن بود و به سراغ من میآمد و درباره سینما پرس و جو میکرد؛ دو، سه سال پیش باز به سراغم آمد و این بار برای ساختن یک فیلم سینمایی سخت و پر دردسر مشورت میخواست. او اینک مردی بود با تجربه که آثار پختگی در او پدیدار شده بود و به آغازی حرفهای در سینمای داستانی میاندیشید و «نه» گفتن به او برایم سخت بود.
موضوع فیلم به شخصیتی استثنایی و منحصر به فرد میپرداخت. شاید کمتر کسی خبر داشته باشد که تیمسار ستاری نقاش و مجسمهساز و نجار بود و بهطور حرفهای از این رشتههای هنری و صنعتی سر در میآورد در حدی که نردههای چوبی خانهاش را خودش میساخت و نصب میکرد و یکی از مجسمههایی که ساخته جایی در میدانی نصب شده است و تابلوهای نقاشی به جا مانده از او از جهت طراحی و رنگ آمیزی زیبا و حرفهای و دیدنی است. دلم میخواست بر این وجوه از شخصیت ستاری در فیلم تأکید شود.
ما در شرایط تحریم و جنگ و در وضعی که مملکت زیر باران بمب و موشک بود، به سختی از پس تعمیر هواپیماهایمان بر میآمدیم اما شهید ستاری به ساختن هواپیما فکر میکرد و برای ممکن کردن این آرزویی که محال به نظر میرسید از هیچ فداکاری و تلاشی فروگذار نکرد؛ حماسهای که واقعاً جای کار داشت. قهرمانی که هم سلحشور بود و هم هنرمند و خلاق.
مشاورههای من بیشتر به اجرای سینمایی بر میگشت؛ هم درباره فیلمنامه که به زمانبندی و ریتم و حشو زوائد مربوط میشد و هم به ملاحظاتی که به ساخت و پرداخت صحنهها ارتباط پیدا میکرد.
معمولاً در همه جای دنیا، فیلمهایی که قهرمان ملی را نمایش میدهند بیشتر روی وجوه مثبت شخصیت که مربوط به هدف فیلمنامه است، تأکید دارند ولی ترجیح شخصی من این است که جنبههای مختلف زندگی قهرمان نشان داده شود. البته در این فیلم هم اشاراتی وجود دارد و قهرمان برای رسیدن به مقصود کارهایی میکند که به مذاق برخی از اطرافیان خوش نمیآید.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0