پایگاه خبری نمانامه: برتراند راسل کتابی دارد با عنوان مسائل فلسفه (The Problems of Philosophy). این کتاب برای کسانی نوشته شده که از فلسفه چیزی نمیدانند و غرض تألیف آن تشویق این دسته از خوانندگان به آمدن سوی فلسفه و یادگیری فلسفهورزی است. این ژانر نوشتاری کهنی است که پیشتر فیلسوفان یونان باستان ابداع کردند و آن را protrepotic مینامیدند؛ واژهای که در لغت به معنای «روبرگرداندن»، و «چرخش» است، و معنای استعاری آن تشویق مخاطب به رویگردانی از چیزهای دیگر و روی کردن به فلسفه: ترغیب و تشویق به فلسفهخوانی و فلسفهورزی. شاید معروفترین رساله در این ژانر رسالهای است که ارسطو با همین عنوان نوشت، ولی اکنون جز پارهای از آن را در دست نداریم.
باری، راسل نام کتاب خود را مسائل فلسفه گذاشته است، تأکید بر اینکه فلسفه بیشتر «مسأله» است، تا جواب مسأله. فلسفه پرسش است، رشته پرسشهای بیپایان که به قول ژیل دولوز در کتاب فلسفه چیست؟ از پس هر جواب قاطع و آماده دوباره از نو سربرمیآورند.
راسل در فصل «حدود علم و معرفت فلسفی» مینویسد «معرفت فلسفی ذاتاً با معرفت علمی تفاوتی ندارد…. خاصیت ذاتی فلسفه که آن را از علم متمایز میسازد همانا نقد است.» فلسفه اصولی که در علوم خاص و عرف عام به کار میرود را موضوع نقادی و وارسی قرار میدهد و هرگونه تناقض و ناسازگاری میان این اصول را میکاود، و تنها هنگامی آنها را میپذیرد که از آزمون نقادی سربلند بیرون آمده باشند. (صص. ۱۸۵- ۱۸۶) کسی که فاقد ذوق فلسفی است، در بند تعصبّات و توهمّاتِ خلاف عقل میماند، و حتی از ناخرسندی عقل از عقاید خود نیز آگاهی نمییابد.
در فلسفهورزی، چنانکه راسل میگوید تردیدْ انگیزه، و یقینْ هدف است، مقصودی که هرگز به کمال حاصل نمیشود. «در حقیقت ارزش فلسفه بیشتر به واسطهی همان عدم قطعیت آن است.» راسل میافزاید: «هر قدر امید حصول پاسخ قطعی ضعیف باشد، فلسفه وظیفه دارد بحث دراین مسائل را دنبال کند و اهمیت آنها را گوشزد نماید و شوق و علاقهی انسان را به تفکر نظری دربارهی عالم زنده نگاه دارد.» (ص. ۱۹۳)
فلسفه هم طرز دیگر اندیشیدن را میآموزد، و هم افقهای دیدِ عقل را گستردهتر و روشنتر مینماید. «گذشته از فایدهی فلسفه از لحاظ ارائهی امکانات پیشبینی نشده ارزش عمدهی آن شاید در عظمت اموری باشد که مورد تحقیق قرار میدهد.» (ص. ۱۹۴) وقتی انسان به اموری کلانتر و فراتر از غم و شادی زندگی روزمره میاندیشد، به آرامشی معنوی دست مییابد. «تا هنگامی که ما حدود علائق خود را چنان توسعه نداده باشیم که تمام عالم خارج را دربربگیرد مانند لشگری هستیم که در قلعهای محاصره شده، و میداند که دشمن مانع از خروج و فرار آنهاست و تسلیم نهایی محتوم و مقدر است. در چنین زندگی سکون و آرامش نیست و نزاع دائم میان ابرام امیال غریزی و عجز اراده برقرار است.» (ص. ۱۹۵) گریز از این زندان و رسیدن به آزادی نیازمند اندیشیدن فلسفی است.
این کتاب را منوچهر بزرگمهر به فارسی برگردانده و انتشارات خوارزمی برای بار نخست در دیماه ۱۳۴۷ آن را منتشر کرده است. نقل قولهای بالا همه از این ترجمه و شمارهی صفحات ارجاع بدان است.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0