نمانامه: فیلم سینمایی «رازها و دروغها / Secrets & Lies» ساخته مایک لی، داستانی شوخ طبعانه با رگههایی از تلخی دارد که خلقش کار هر فیلمسازی نیست و این اثر به همین دلیل و پرداخت استادانه مورد تحسین منتقدین قرار گرفته و البته برنده جایزه نخل طلای کن شده است.
«مایک لی» با ساخت آثاری ترکیب شده از کمدی و تراژدی درباره اتحادهای واقعی، به یکی از صداهای اصلی طبقه کارگر انگلستان تبدیل شده است؛ هرچند به رغم اینکه فیلمهای حد معقولی از دیدگاههای اجتماعی را به روی پرده سینما میآورند، هیچ گونه محدودیتی در جهانی بودن دیدگاهها و مضامین او وجود ندارد. رازها و دروغها، فیلم برنده نخل طلای جشنوارهی کن سال ۱۹۹۶ این کارگردان را در دوران اوج کاری خود نشان میدهد، بدون احساساتی شدن اما در عین حال قدرتمند، بامزه و تند و تیز و در نهایت هم به طرز غیر قابل انکاری راضیکننده.
فیلم «رازها و دروغها» برای هر کسی که رازی داشته یا دروغی گفته، حس نزدیکی خواهد داشت که تقریبا شامل هرکسی خواهد شد. فیلم داستانی قابل باور دارد که ممکن است برای هر کس پیش بیاید. هیچ چیز در این فیلم نیازمند این نیست که حتی یک ثانیه بینندگان دچار تعلیق یا عدم باور بشوند. فیلم زمانی بهترین پاسخ را خواهد داد که بینندگان آن را به عنوان بازتابی از زندگی واقعی تماشا کنند. تمامی ما میتوانیم به مسائلی که مطرح میشوند پاسخ مناسب بدهیم؛ حقایق عادی و سادهای مثل فرزندخواندگی، نازایی و تنشهای مادر دختری.
فیلم «رازها و دروغها» در ابتدا در یک مراسم ختم جریان دارد و سپس سریع به یک مراسم عروسی میرویم. در مراسم اول، «هورتنس» (ماریا جین بپتیست)، یک چشمپزشک ۲۷ ساله مادر خود را دفن میکند. در صحنه بعد ما با «مائوریس» (تیموتی اسپال) آشنا میشویم، یک عکاس سفیدپوست ۳۸ ساله که مشغول گرفتن عکس از عروس دستپاچه و مضطرب است. تقریبا کل مدت زمان فیلم طول میکشد تا این دو شخصیت با یکدیگر مواجه شوند، اما این رویارویی زمانی اتفاق میافتد که به نقطه اوج فیلم بسیار زیبای «لی» میرسیم. «هورتنس» و «مائوریس» شخصیتهای ضروری در جهت برملا شدن کل سکانس رازها و دروغها هستند.
«هورتنس» به فرزندخواندگی گرفته شده بوده و از هفت سالگی به این موضوع اطلاع داشته؛ اما تا زمان مرگ والدینش صبر میکند و بعد به سراغ مادر اصلی خود میرود. علیرغم اینکه یک مددکار اجتماعی به او اخطار میدهد که باید انتظار ناامیدی و تلخیهای زیادی را داشته باشد، «هورتنس» زمانی شوکه میشود که میفهمد مادرش سفیدپوست است. نام او «سینتیا» (برندا بلتین) است؛ او فردی ۴۲ ساله و دچار مشکلات عصبی بوده که در خانه تاریک و غمبار با دختر ۲۱ سالهاش «رکسان» (کلیر راشبوک) زندگی میکند. «سینتیا» تقریبا در میان هر کسی که بشناسدش انسان منفوری است، به جز شاید برادرش یعنی «مائوریس». حتی همسر برادرش یعنی «مانیکا» (فیلیس لوگان) از گذراندن یک روز با «سینتیا» متنفر است.
«رازها و دروغها» از رویکرد ابتدایی «هورتنس» به شخصیت «سینتیا» شروع شده و سپس به سراغ اولین دیدار آنها میرود تا رابطه بین آنها را شکل بدهد. هر شخص برای کاراکتر دیگر یک ویژگی منحصر به فرد دارد؛ «سینتیا» عشق و محبت دختر «واقعی» خود را از دست داده و به دنبال پیدا کردن یک جایگزین است و خب، چه کسی بهتر از بچه ای که زمانی ترکش کرده بود و حالا بزرگ و بالغ شده است؟
از سوی دیگر اما «هورتنس» احساس بیریشه بودن دارد، به ویژه اکنون که دو فردی که او را بزرگ کرده بودند از دنیا رفته اند. در حالی که او به دنبال پیدا کردن مجدد حس داشتن مادری در «سینتیا» نمیگردد، درباره شخصیت او کنجکاو است و در نهایت هم احساس همذاتپنداری با سختیهایی که مادر بیولوژیکی او را شکل دادهاند، میکند. هیچ یک از این شخصیتها، دیگری را متهم نمیکند، حداقلش این است که «هورتنس» همچین کاری را نمیکند. هر گناهی که «سینیتا» حس میکند کاملا از سوی خودش است.
«لی» داستان را بسیار آرام پیش میبرد، ما را به هر کدام از شخصیتها از طریق دیالوگها و اعمالشان معرفی میکند و به ما اجازه میدهد تا درباره زندگی آنها اطلاعاتی کسب کنیم. حقایق و جزئیات زندگی آنها به اجبار به ما تحمیل نمیشوند. هیچگونه فلشبکی در اثر وجود نداشته و روایت هم نریشنی ندارد. میشود گفت که کیفیت تقریبا مستندگونه فیلم به خاطر دقت و زمانی است که برای تک تک فریمهای آن صرف شده است. از ابتدا تا انتهای اثر، «رازها و دروغها» اثری بسیار فکر شده و دقیق است.
تاثیر احساس برای موفقیت اثر نکته بسیار حیاتی و کلیدی محسوب میشود. کارگردان از یکسری نماهای بدون تدوین و تک دوربینه استفاده کرده تا گسترش دراماتیک اثر را با گذاشتن عمق احساسی در تصاویر پیاده کند. چند فیلم سراغ دارید که وقتی همه چیز به سوی تنش میرود با یک کات از صحنه خارج بشود؟ یکی از این صحنهها سکانس ابتدایی ملاقات بین «هورتنس» و «سینتیا» است. این صحنه خارقالعاده با حضور دو شخصیت اصلی در روبهروی یکدیگر در صندلیهای یک رستوران ایجاد شده است. در حالی که آنها تلاش دارند، گذشته و حال را با یکدیگر ترکیب کنند و به دنبال کلماتی برای بیان احساسات خود میگردند. تمامی این مفاهیم و احساسات تنها با یک نما و بدون هیچگونه کات و یا تدوینی خلق شدهاند. رویکرد مشابهی برای سومین ملاقات آنها و همچنین یک مهمانی در انتهای اثر به کار رفته است.
«برندا بلتین» برای بازی احساسی و شجاعانه خود در نقش «سینتیا» جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن را از آن خود کرد و در حالی که بازی او بینظیر است، نمیتوان از عملکرد دیگر اعضای این گروه بازیگری هم چشمپوشی کرد. این بازیگرها چیزی فراتر از بازی خوب از خود به نمایش گذاشته اند. «لی» سابقه طولانی در گرفتن بهترین عملکرد از بازیگران خود دارد و در این فیلم هم شاهد چنین قضیهای هستیم. اینگونه فیلمها را بازیگران یا به اوج میرسانند و یا به زمین میزنند و نتیجه کار آنها در این فیلم مشخص شده است.
با ساخت «رازها و دروغها»، «لی» از دستاوردهای دو فیلم قبلی گذر کرده است. فیلم قدرت بینظیری که میتوان از یک داستان ساده به دست آورد را به ما نشان میدهد. هیچگونه سانتیمانتالیسم و احساسات سطحی گری در این اثر وجود ندارد؛ «لی» از هر گونه کلیشهای دوری جسته است تا بتواند تنش واقعی در ذات موقعیت را به خوبی روایت بکند. این مسئله به دینامیکهای ناکارآمد این خانواده اجازه داده تا خود را به خوبی نشان دهند. بدون شک «رازها و دروغها» ارزش این را دارد که بیش از یک بار به تماشای آن در سالن سینما بنشینیم.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0