پایگاه خبری نمانامه: برومند شکری نویسنده و پژوهشگر کرمانشاهی در گفتگو با بانی فیلم، وضع ادبیات امروز را ناشی از عدم استقبال و حمایت مردم دانست و گفت : همان طور که به خوبی اطلاع دارید حمایت دولت ها در هر دوره ای وابسته به ساز و کار سیاسی همان دوره است. اینکه ما ادعا کنیم حمایت دولتی باشد ادبیات ایران رونق خواهد گرفت حرف سنجیده ای نیست. آیا آمار فروش کتاب در اروپا ناشی از حمایت دولتی است؟ به هیچ وجه این طور نیست. این مخاطب است که چرخه صنعت سینما و ادبیات را می چرخاند و فقط دولت تنها نظارت درست و دقیقی روی بخش ها اعمال می کند و اصلا کاری به محتوا چه در بیان و چه در عقیده ندارد. ریشه ای اگر بخواهیم مشکلات این حوزه را حل کنیم، نباید هیچ امیدی به دولت داشته باشیم و مردم را به مطالعه کردن راغب کنیم.
این محقق و نویسنده افزود: سرانه مطالعه کم در جامعه ما مربوط به این دهه و یا دهه های گذشته نیست. متاسفانه در هیچ دوره ای مردم کتابخوان و اهل مطالعه ای نداشته ایم. فرهنگ مطالعه باید از دوران کودکی در وجود فرد نهادینه شود. ما کودکانمان را به تفریحاتی عادت می دهیم که راحت است. بعد ها نیز این ذائقه به سمت سرگرمی های کاذب کشیده می شوند. از طرفی اگر درصد کمی هم خواننده کتاب داشته باشیم زحمت خواندن رمان های پیچیده و قطور را به خود نمی دهند. این چرخه و خشتی بدی که ما را گرفتار کرده است، سر منشاء آن ناشر های بی سوادی هستند که کتاب را بدون اینکه بخوانند و یا از محتوای آن با خبر باشند یا اصلا غلط های تایپی و ویرایشی آن را اصلاح کنند منتشر و روانه بازار کتاب می کنند.
نویسنده مجموعه داستان «عاقبت چه خواهد شد؟!»، در پاسخ به اینکه چطور می شود ادبیات را از این چرخه بطلان نجات داد، گفت: در چرخه ای که توضیح دادم، ناشر اصلی ترین و مهمترین ضلع این مثلث است. اگر وزارت ارشاد کتابهای ناشران را بدون علایق سیاسی و… بسنجد و هر ساله بازرسانی را مامور کند که از نظر کیفیت و محتوا کتابهای ناشران را ارزیابی کنند. قطع به یقین ناشر مجبور است همه تلاش خود را برای چاپ بهترین نوشته ها به کار بگیرد و نمایشگاه هر ساله کتاب با حجمی از کتاب بی مایه و بی محتوا مواجه نمی شود که مخاطبی ندارد.
او ادامه داد:احیا کردن بازار کتاب هم کار سختی نیست. وقتی ناشر مجبور به تولید خوب باشد، از طرفی نویسنده مجبور است ذهن خود را بیشتر فعال کند و سوژه های متنوعی را انتخاب کند. وقتی این اتفاق افتاد، نه تنها نویسنده های ما جهانی می شوند بلکه به خودی خود بازار این صنعت نیز رشد می کند و مثل کشورهای پیشرفته روی پای خود می ایستد. یعنی نویسندگی یک شغل درآمدزا می شود که بتوان از آن پول درآورد و دیگر مولف مجبور نباشد برای تامین معیشت مشاغلی دیگری هم داشته باشد.یادم است در زمان آقای احمدی نژاد یارانه کاغذ ناشران را قطع کردند. این امر باعث شد تا قیمت کاغذ بالا برود و هر کسی توان چاپ کتاب نداشته باشد. این طرح هم ضررهایی داشت و هم منفععت هایی؛ ضررش این بود که نویسنده های خوب و توانمند، ولی بی پول قید نویسندگی را زدند و به نقد و مقاله نویسی برای روزنامه ها و مجلات روی آوردند. از طرفی افرادی که از تمکن مالی برخوردار بودند، چون قیمت چاپ کتاب برایشان مهم نبود، نوشته هایی را چاپ کردند که در یک کلام هیچ محتوایی نداشت. منفعتش هم این بود که ناشرین به فکر سرمایه گذاری روی اندیشه های خوب افتادند و خیلی از آنها در مسیر و جریان درستی قرار گرفتند که حاصل آن کتاب ها و نویسندگانی است که الان در فضای ادبیات یک نعمت محسوب می شوند.
او در پاسخ به اینکه آیا رابطه ای بین ادبیات و سیاست وجود دارد یا خیر اظهار داشت:مگر می شود رابطه ای بین این دو نباشد. غیر از این است که چه شاعر و چه نویسنده در تلاش هستند روحیه انسان دوستی و صلح را ترویج کنند؟ به نظر من هر کشوری که توانست ادبیات خود را تقویت کند، از نظر بنیه سیاسی و دیپلماتی هم قوی شد. این یک قضیه پیچیده نیست. سیاست مجبور است به ادبیات وابسته باشد، چون زبان دیپلماتیک زبان ادبی می طلبد. امروز ادبیاتی در جهان حرفی برای گفتن دارد که روی سیاست هم تاثیر گذار باشد. در خاطرات چرچیل وقتی صحبت از مذاکره با دکتر مصدق به میان می آید؛ اعتراف می کند که «ما با همه توانایی علمی و فناوری در مقابل یک کچل با قلمی که داشت شکست خوردیم…»! چون مصدق صاحب اندیشه و قلم بود توانست کشور استعمارگر قدرتمندی چون انگلستان را مغلوب کند. کاری که میرزا کوچک خان، ستارخان و همه سرداران ملی سالها برای کوتاه کردن دست انگلیسی ها از ایران کردند و خونبهای سنگینی هم دادند، با ادبیات مصدق به سرانجام رسید. نظیر این رابطه را هم می توانیم در خیلی از کشورهای دیگر هم بیاوریم.
برومند شکری در ادامه صحبت هایش از منتقدان نیز گلایه کرد و گفت : مگر کار منتقد شناساندن آثار به مردم نیست، پس منتقدان ما کجا هستند ؟ من خودم کتابم را به چند نفر دادم بخوانند و نقد کنند. به جای نقد مقدمه نوشته اند و سفارش هم کرده اند که حتما در چاپ بعدی از مقدمه ایشان بهره بگیرم. بعد وقتی سوالی در مورد محتوای کتاب از ایشان می پرسید، متوجه می شوید که اصلا کتاب را نیز مطالعه نکرده اند! شرایط ادبیات ایران بسیار وخیم است؛ هم از لحاظ نویسنده و هم از لحاظ منتقد. نویسندگان خوبی در ایران هستند که آثارشان خاک می خورد. در جشنواره ها و در همایش های ادبی هم از آنان حمایت نمی کنند. حوزه هنری هم سلیقه ای و سفارشی کتابی را چاپ می کند، اما درک نمی کنند کتابی که به این شیوه بخواهد صاحب نام شود خیلی زود هم از صحنه ادبیات خارج می شود.
نویسنده کتابهای «آزاد» و «فاطمه ناهید» در پایان صحبتش افزود: بعضی از مردم گمان می کنند ادبیات ایران با صادق هدایت و جمالزاده و آل احمد تمام شده است. ولی چرا این ذهنیت به وجود آمده است. به خاطر اینکه از بس کتاب بی محتوا و بی مایه توسط ناشران بی سواد وارد این عرصه شده است که جایی برای رشد ادبیات امروز نیست. باید به فکر اصلاح این مثلث باشیم. لااقل در این چرخه اگر کتاب خوب داریم و نوشته ما حرفی برای گفتن دارد، آنرا به ناشر خوب بسپاریم. باور کنید اگر ادبیات و فرهنگ ما اصلاح شوند، جامعه ما و سیاستمداران مان نیز اصلاح می شوند. نسل ما که خیری از زندگی ندید، لااقل سعی کنیم بستر خوبی برای آیندگان به وجود بیاوریم.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0