به قلم: دکتر عبدالحسین فرزاد
نمانامه: اکنون که این سطور را مینویسم جهان به جهت کشتار انسانهای بیگناه و کودکان شیرخواره در بهت فرو رفته است. بزنگاه حادثهای اسفبار است. کودکانی کشته میشوند که فقط کودک هستند و نه چیز دیگر، نه اسرائیلی هستند و نه فلسطینی، فقط کودک هستند. در این میان اسرائیل همچون همیشه، دستاویزی بهظاهر موجه به دست آورده است تا انتقام را به نسلکشی و انسانیتزدایی از ساکنان غزه تبدیل کند.
با اندوه تمام دفتر خاطراتم را ورق میزنم و با این ماجرا که آن را (در سال ۲۰۰۳) یادداشت کرده بودم مواجه شدم: «چند روزی است که سخت مریض هستم، دیشب خستگی مفرط، سردرد هولناک و ضعف شدید عمومی، مرا بیتاب کرده بود. نه میتوانستم بخوابم و نه میتوانستم نخوابم. دو شب بود که نتوانسته بودم اخبار جهان و بهویژه اخبار کشور عزیزم ایران را دنبال کنم. من هروقت اخبار را از دست میدهم حس میکنم از زمانه عقب ماندهام و باید آن را جبران کنم.
متأسفانه قرصهای مسکن، اثری نداشت (زیرا بهقول قدیمیها، گچ خالص است.) قرصهای دکتر عبیدی هم حتی بیاثر بود. یادش بهخیر آنوقتها که هممحلی محترم ما، دکتر غلامعلی عبیدی (پدر داروسازی ایران) زنده بود و نفس گرمش شفای درد بود. و تنها با یک قرص سرماخوردگی بزرگسال که او میساخت و به ما میداد از شر این بیماری راحت میشدیم. اما دیشب، شاید برای من شب پایان بود زیرا وقتی قرص دکتر عبیدی هم افاقه نمیکرد معنایش این بود که: «از قضا سرکنگبین صفرا نمود/ روغن بادام خشکی میفزود»
و باید برای وضعیت ناگوارم فکری میکردم. تَبلتم را که حالا سهروز خاموش بود روشن کردم و همانطور که در بستر بودم بهدنبال اخبار سیاسی ایران و جهان میگشتم. در جایی دیدم کسی یادی از هوارد باسکرویل کرده بود. باسکرویل در جنبش مشروطه در تبریز در کنار مبارزان تبریز میجنگید و در بهار ۱۹۰۹ در سن ۲۴ سالگی شهید شد
هوارد باسکرویل معلم آمریکا در دوره استبداد صغیر در تبریز بود و هنگام محاصره تبریز بهوسیله نیروهای شاه قاجار، او فرمانده گروهی بود که باید محاصره تبریز را میشکست. او با عشق به آزادی انسان با مردم تبریز همکاری کرد و شهید شد. پاسخِ او به همسر کنسول آمریکا در تبریز بسیار رشکانگیز است. همسر کنسول به او گفته بود: «آقای باسکرویل خودتان را از گروه مبارزان تبریز جدا کنید.» او در پاسخ گفته بود: «تنها فرق من با این مردم این است که زادگاه من با آنها متفاوت است و چنین تفاوتی فرق عمدهای نیست.» باسکرویل درحالیکه پاسپورتش را به کنسولگری پس میداد بهعنوان یک ایرانی به صف یاران ستارخان پیوست. داستانِ شهادت باسکرویل عزیز مرا به یادِ جوانِ شهید و ارجمند دیگری از سرزمین آمریکا انداخت. او نیز همسنوسال باسکرویل بود که شهید شد.
خانم راشل آلن کوری هنگامی که به شهادت رسید (۱۶ مارس۲۰۰۳)، ۲۳ سال داشت. او آمریکایی و اهل واشنگتن و جزو گروه فعالان صلح جهانی بود که برای کمک به مردم غزه به آنجا رفته بود. او به همراه یارانش در برابر بولدوزر اسراییلی که قصد تخریب خانههای فلسطینی بهویژه تنها چاه آب مشروب اصلی را در منطقه رَفَح داشت دیوار انسانی ساخته بودند. اما بولدوزر به آنان حمله کرد و راشل که جانانه در برابر این غولِ ۶۰ تنیِ آهنین ایستاده بود جانش را از دست داد.
از آغاز انتفاضه تا ۲۰۰۳ خانههای فراوانی تخریب شده بود و بالغ بر سههزار نفر کشته شدند. اسراییل بیش از بیستهزار بار به تخریب خانهها اقدام کرد. و حتی در پستهای مرزی کسانی را به رگبار بست. در میان شهدا از زن خانهدار و کودک گرفته تا پزشک و معلم و خبرنگار دیده میشدند.
با یاد راشل کوری بیماریام را فراموش کردم. حالا خشم و اندوه، سراسر وجودم را فراگرفته بود و دیگر به بیماریام نمیاندیشیدم. من از کودکی با آشنایی کامل با فقر و ستم بهویژه در سیستانوبلوچستان و ویتنام و فلسطین و جاهای دیگر جهان، بزرگ شدهام. نسلکشی ارامنه در ۱۹۱۵ بهوسیله دولت عثمانی، کشتار مردم دهکده دیریاسینِ فلسطین در ۱۹۴۸، قتلعام دهکده کفرقاسم در سال ۱۹۵۶، نسلکشی فلسطینیها بهوسیله اسرائیل در سال ۱۹۸۲ با حمله به اردوگاههای فلسطینیان، صبرا و شتیلا در جنوب لبنان، و در سالهای اخیر حملات پیاپی به غزه؛ همهوهمه بهوضوح در برابر دیدگانم قرار دارند. بارها دیدیم که مردم در همهجای جهان از اتریش گرفته تا آمریکا، اقدام به راهپیمایی کردند و مادران کالسکهبهدست برای همدردی با مادران غزه تظاهرات بهراه انداختند…
من تصور میکنم راشل کوری، یکی از همین کودکان بود که مادرش او را با کالسکهاش برای همدردی با مردم فلسطین در راهپیماییها شرکت داده بود. راشل در آخرین نامهای که برای خانوادهاش نوشته است میگوید: «من بر این باورم که هیچیک از پژوهشهای آکادمیک، مطالعات یا شرکت در کنفرانسها و یا تماشای فیلم های مستند یا شنیدن و خواندن داستانها و روایتها به من کمک نکرد تا بتوانم واقعیت اینجا (فلسطین) را درک کنم. تخیلِ آنچه در اینجا میگذرد غیرممکن است؛ مادامکه بنفسه اینجا را ندیده باشید. حتی بعد از دیدنِ اینجا، همواره با خود در این اندیشه هستید که آیا آنچه دیدهاید، تجربه شما از واقعیتی حقیقی بوده است!؟»
پدرِ راشل کوری و یکی از نمایندگان، از کنگره آمریکا خواستند تا درباره مرگ راشل تحقیق کند اما کنگره در این مورد هیچ اقدامی نکرد. یاسر عرفات ضمنِ تقدیر از راشل کوری به پدرش گفت که دختر او دخترِ همه فلسطینیان است. و قرار شد که خیابانی را در رامالله بهنام او نامگذاری کنند. هماکنون در تهران خیابانی بهنام شهید راشل کوری وجود دارد.
همقطاران راشل کوری میکوشند تا خواهرخواندگیِ شهرِ المپیا (زادگاه راشل) را با رفح (محل شهادت راشل) به اجرا درآورند. پس از مرگ راشل بسیاری از مردم المپیا نگاهی دیگرگونه به فلسطین پیدا کردهاند و مقالات اعتراضی فراوانی علیه دولت آمریکا و کمکهای مالی بیدریغش به اسرائیل نوشتهاند.آنان بوش، رییسجمهور وقت را شریک جنایات اسراییل قلمداد کردند.
ادوارد سعید فیلسوف، نظریهپرداز و منتقد پسااستعماری فلسطینی میگوید: «در طی اقامت کوتاهم در سیاتل، در آنجا شبی با خواهر و والدین راشل کوری که هنوز از شوکِ قتلِ او توسط بولدوزرهای اسرائیلی در غزه در ۱۶ مارس، بیرون نیامده بودند، ملاقات کردم. آقای کوری به من گفت که او خود بولدوزر میرانده است، البته نه بولدوزر ۶۰ تنیِ کاترپیلار که مخصوص تخریب منازل است، بولدوزری که دختر شجاعش را هنگام جلوگیری از تخریب خانه یک فلسطینی به قتل رساند. آنها بلافاصله با سناتورهای انتخابیشان، پتی موری و مری کانتول، که هردو دموکرات هستند تماس گرفته و ماجرای قتل دخترشان را تعریف کردند و عکسالعملهای قابل پیشبینی مثل ابراز انزجار، شوک، خشم و قول برای رسیدگی به ماجرا نیز دریافت کردند. دو سناتور پس از بازگشت به واشنگتن دیگر با خانواده کوری تماس نگرفته و هیچگونه رسیدگی انجام نشد. حرکت این دختر جوان، بسیار شجاعانه و ارزشمند است.»
راشل کوری در دفتر خاطراتش نوشته بود: «احساس میکنم که شاهدِ نابودیِ سیستماتیکِ تواناییِ مردم برای بقا هستم. گاهی اوقات هنگام شامخوردن با مردم هستم و حس میکنم که انبوهی از تجهیزات نظامی اطراف ماست و قصد نابودی مردمی را دارند که با آنها درحال صرفِ شام هستم.»
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0