پایگاه خبری نمانامه: میز نقد فیلم سینمایی لباس شخصی در پنجاهمین قسمت از برنامه هفت
ناصر هاشم زاده
لازم است حتما به این مقطع تاریخی پرداخته شود. بسیاری از استعدادهای ما در آن زمان به مسلخ برده شدند. این فیلم پرداخته به این تجربه. آیا توانسته از پس این قضیه برآید؟ دوستان چندسالی در این مورد تحقیق کرده اند. شخصیت کیانوری در فیلم کاریکاتور است. ما باید خطر کودتا را در فیلم ببینیم چیزی که در فیلم نیست. فیلم المان های لازم سینمایی را سعی کرده داشته باشد اما این ها کافی نیست. اگر ما اطلاعات کافی از افضلی و کیانوری نداشته باشم از فیلم چیزی متوجه نمی شوم. تا بیایم شخصیت اصلی فیلم را بشناسیم زمان زیادی طی میشود.
محمد تقی فهیم
مساله فیلم لباس شخصی حزب توده است. حزبی که در تاریخ معاصر ایران حضور داشته است. یک سمبلی از خدمت و خیانت است. همیشه سوژه ها در زمانی عینیت میابد که در جامعه وجود داشته باشد. ما باید در سینما آدمهایی را بسازیم که با ساخت آن ها شخصیت ها معرفی شود. مشکل من با فیلم در روایت آن است. پاشنه آشیل فیلم در روایت آن است. جسارت عنصر اصلی سازنده فیلم است. تا زمان توفیقی فیلم سرگردان است . فیلم به نظرم نیازهای اولیه فیلم را دارد و قوت فیلم این است که با بازیگرهای ناشناخته یک موضوع مهم را روایت میکند اما افتتاحیه خوبی ندارد.
مسعود فراستی
همه افراد در آن دوره به نحوی تحت تاثیر حزب توده بودند. حزب توده از اول وابسته نیست و متمایل به مارکسیست است. حزب توده از انقلاب جا میماند.
فیلم کار سیاسی خوب با ما نمیکند. ما سنت سینمای سیاسی در ایران نداریم. نکته بعدی این است که دوربین از درون دارد فیلم و موضوع را بررسی میکند. باید بدمن غیر از کنشگر بودن جذاب باشد تا قهرمان جذاب شود. این از آن نکاتی است که بچه های سینمای سیاسی باید به آن توجه کند. باید شخصیت اول چنین فیلم هایی سمپاتیک باشد. در زمانی که سینمای ما مسئله ندارد، این فیلم مسئله دارد.
میزگرد مستند «عالیجناب» در برنامه هفت
محمدرضا مقدسیان: مستند عالیجناب از آن مستندهایی ست که بر مبنای ارتباط یک زن و شوهر است و ماجرا بر سر بچه دار شدن یا نشدن آنهاست. مستند می تواند چیده شده باشد اما خداروشکر این حس را نمی دهد و باورپذیر است. ما در خلوت شخصیت ها می رویم و در بزنگاه های مختلف شرایط آنها را می بینیم.
سجاد ایمانی، کارگردان: من حدود ۶ ماه بدون دوربین با شخصیت رحیم قصه رفت و آمد داشتم و از جنبه های مختلفی با اون تعامل داشتم. رحیم گذشته خوبی داشته و در شهر و منطقه اش پهلوان صدایش می زدند و به نوعی عالیجناب بود. اما تحت شرایطی که قرار می گیرد رخدادهای برایش به وقوع می پیوندند که می تواند برای دیگران درس آموز باشد تا شاید حداقل دیگران در شرایطی این چنینی تصمیم درستی بگیرند. و حتی بتوانند به اون کمک کنند. من حتی دو ماه در خانه رحیم زندگی کردم و این به همشهری بودن ما هم مرتبط می شد که احساس همدردی بیشتری می کرد.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0