سینمای انقلاب و دفاع مقدس در اوج
امیر افشارفتوحی
پایگاه خبری نمانامه: ظاهرا بعد از سال ها ، همتی در کار است تا تاریخ انقلاب و دفاع هشت ساله به ثبت برسد و فیلم 《لباس شخصی》به عنوان اولین تجربه امیرعباس ربیعی و چندمین اثر سازمان اوج پس از ایستاده درغبار، ماجرای نیمروز و رد خون و … درباره تاریخ انقلاب و جنگ تحمیلی گواهی بر این مدعاست که موسسه اوج این مسئولیت خطیر را بر عهده گرفته است . ظاهرا سرمایه گذاری خوبی هم شده ، البته نه فقط روی متریال بلکه روی اسپشیال هم فکرهایی شده است . ابتدا مهدویان و حالا امیر عباس ربیعی و احتمالا ادامه ماجرا .
البته این حرکت را تحسین می کنم که جوانان با استعدادی به سینمای ایران تزریق شوند که متعهدانه و به دور از مافیای سینمای ایران با قدرت ، تاریخ انقلاب و جنگ تحمیلی را ثبت و به اوج برسانند.اما توجه به این نکته مهم است که وقایع تاریخی می توانند محتوای اثر را تامین و خوراک خوبی برای سینما باشند ، درصورتی که توانایی در بیان آن محتوا بتواند آن وقایع را ماندگار سازد .
فیلم《لباس شخصی》با ریتم خوب و بازی های جذاب ناخنکی به برهه ای از تاریخ انقلاب اسلامی می زند که از قضا مهم ترین دوران مبارزه با گروهک های مختلف از جمله حزب توده که با لو دادن نقشه های جنگی علاوه بر نظام ، تمامیت ارضی کشور را به خطر انداختند،بوده است .
این اثر به لحاظ سینمایی و اولین تجربه کارگردانش فیلمی مورد توجه و قابل قبول است اما فیلمنامه آن در بیان تاریخی الکن می باشد . ظاهرا فیلمنامه نویس عمدا خود را درگیر تاریخ نمی کند و قصه اش را مستقیم به دل ماجرا نمی کشاند .
《لباس شخصی 》به لحاظ محتوایی تا جایی درست پیش می رود که ماجرا را از نگاه یاسر می بیند و ظاهرا به دلیل ترس از تحریف تاریخ از او به عنوان راوی داستان استفاده می کند و به همین دلیل با عدم شخصیت پردازی کاراکترهای دیگر فیلم ، به مخاطب هیچ اطلاعاتی از آن ها نمی دهد و همزمان با تحقیقات یاسر و همپای او اطلاعاتش رابه مخاطب تزریق می کند . البته مخاطب باهوش قطعا یا با تکنولوژی ای که دراختیاردارد برای فهم بیشتر فیلم به سرچ اطلاعات در اینترنت پناه می برد و یا به حافظه تاریخی خود اعتماد می کند چرا که باید بفهمد کیانوری که بوده و حنیف به عنوان فرمانده چرا از نیروهای خود هم به لحاظ اطلاعاتی و هم عملیاتی عقب است . او همیشه بعد از کشف یک ماجرا پی به آن می برد و بعداز اتمام هر عملیات به صحنه می رسد و شاکی از این که بدون هماهنگی او چرا عملیاتی انجام شده است ، ظاهرا توی این فیلم همه کاراکترها یا از همدیگر و یا از دشمن رو دست می خورند ، همه فکر می کنند دیگری گولشان می زند و همدیگر را متهم می کنند ،غافل از این که همگی سرکار هستند .با این شرایطی که به مخاطب نشان داده می شود ، نمی دانم با چه فرضیه ای به دشمن نزدیک و او را بایکوت می کنند. در کل ماجراها ، در فیلمنامه 《لباس شخصی》 به گونه ای پیش می روند که گاه شوخی به نظر می رسند و این که واقعا جاسوسی و خیانت حزب توده با آن تشکیلات عریض و طویلی که در حد دیالوگ به مخاطب معرفی می شود و مورد حمایت شوروی نیز قرار دارد ، طبق راهنمایی های یک ساواکی بازداشتی و توسط یک تازه کار رو می شود؟
صاحب اثر به هر دلیلی ، موشکافی در موضوع حزب توده را فقط از نگاه یاسر پیش می برد ، ظاهرا خود نیز به کاراکترهای دیگرش اعتماد ندارد و بجای این که با ایجاد تقابل بین کاراکترهای پروتاگونیست و آنتاگونیست داستان ایجاد کنش نماید ، با زیرکی قصه اش را به گونه ای پیش می برد که با ایجاد توهم در ذهن مخاطب ، تقابل شخصیت مثبت و منفی را درجبهه خودی شکل داده و مخاطب را تا پایان به جای این که درگیر اعمال حزب توده که آنتاگونیست اصلی ماجراست ، نماید ، درگیر پیدا کردن جاسوس وخائن در جبهه خودی می کند .
و در پایان فیلم، شاهد هستیم که یاسر به عنوان نماینده و راوی فیلمنامه نویس نه در تحقیقاتش بلکه توسط عامل نفوذی ای که در بازداشت به سر می برد متوجه می شود حزب توده مانند درخت تنومندی دارای ریشه های زیادی است که تا کنون تنها یکی از ریشه ها کشف و قطع شده است .
شاید فیلم بعدی ربیعی به کشف لباس شخصی های وابسته به حزب توده خواهد پرداخت که در دستگاه های دولتی و خصوصی نفوذ کرده و مشغول خرابکاری هستند و شاید مخاطب در زندگی واقعی اش به چالش نفس گیری دعوت می شود ! ایجاد شک و توهم از این که ممکن است پدر،مادر،برادر،خواهر،همسر، فرزند ،همکار،دوست و حتی مدیری که برایش کار می کنیم جزو لباس شخصی های خرابکار توده ای باشند !
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0