پایگاه خبری نمانامه: نزدیک به ده سال است با بهانهها و دلایل گوناگون، خبری از سریالهای تأثیرگذار و پرمخاطب در تلویزیون نیست. هر از چندی سریالی بهواسطه حضور ستارهها یا حواشی ایجادشده تا حدی دیده میشود اما خیلی زود و حتی پیش از پخش آخرین قسمت از یادها میرود. سریالهایی که حاصل ایدههای خام و سرپایی هستند و پرداختهایی کم حوصله دارند. در این سالهای کم رونق تلویزیون، کارگردانهای بی کارنامه و نابلد، سریالهایی ساختهاند که از اساس باوری به مضامین آنها نداشتهاند. سریالهایی که تنها سکوی پرتاب عدهای مدل و مانکن به دنیای سینما بوده است. مدلهایی که به مدد کار در تلویزیون صاحب کارنامه میشوند و بعد از چند وقت با پشت چشم نازک کردن برای همان تلویزیون تلاش میکنند بین عدهای وجاهت و آبرو کسب کنند.
در چنین هنگامهای و در فضایی که زلف همهچیز را با پول گرهزدهاند عزیزالله حمیدنژاد، کارگردان نامی سینمای ایران سریالی باشکوه ساخته که از قضا چندان هم پرخرج نبوده است. نه بهقاعده مرسوم و مبتذل این روزها سوپراستار دارد نه حاشیهسازیهای اینستاگرامی. سریالی که به مدد طرح داستانی بکر، مضمونپردازی درست و فیلمنامه هوشمندانهای که دارد خاص و عامی را هر شب پای تلویزیون میخکوب میکند. سریالی که حکایتی شنیدنی از تاریخ نوشته و نانوشته این ملت را به یاری بازی های بهاندازه و صحنه آرایی متواضعانهاش برای ما دیدنی میکند. حال سؤال اینجا است: چه چیزی بانوی عمارت را تا این اندازه موفق و تأثیرگذار کرده است؟ به عبارت سادهتر تفاوت بانوی عمارت با سریالهای دیگر در کجاست؟
سریال، قصهگوترین گونه هنرهای نمایشی است. در سریال سازی خلاف انواع دیگر هنرهای نمایشی از فیلم گرفته تا تئاتر چارهای جزء قصه گفتن وجود ندارد. سریالها به خاطر دنبالهدار بودنشان نمیتوانند تنها با تکیهبر ترفندهای فرمی و بصری مخاطب به پیگیری خود مشتاق کنند. تنها چیزی که بشر را از دوران آغازین حیات تا امروز همواره به خود سرگرم کرده و هیچگاه جذابیتش را از دست نداده است، قصه است. انسانها همیشه مشتاق شنیدن قصهها هستند. همین اشتیاق است که بانوی عمارت و همه سریالهای موفق دیگر را کامروا میکند. داستان بانوی عمارت در سیری دراماتیک و پیشرونده از یک اتفاق محرک اولیه؛ عشق فخرالزمان به شازده قجری، شروع میشود. این اتفاق محرک در حرکتی بطئی و فزاینده هرلحظه بیشتر از لحظه قبل گره میخورد و به اوج میرسد. تمامی رویدادها از دل منطق قصه میجوشد و نضج پیدا میکند. رویداد اول رویداد دوم را ناگزیر میکند و رویداد دوم رویداد بعدی را. هر رویداد راه قهرمان قصه را برای بازگشت به وضع قبلی مسدود میکند. بحران بالا میگیرد و با حل آن، بحران بزرگتر از راه میرسد. قصه هرگز به واقعیتهای بیرون از خود ارجاع نمیدهد و هیچگاه خود را بر دانستههای پیشین مخاطب از موضوع استوار نمیکند. شخصیتهای داستان از باور عمومی نسبت به قاجارها آشناییزدایی میکند. دیالوگنویسی سیال که خمیرهای امروزی اما رنگی تاریخی دارد به فضاسازی فیلم کمک کرده است. دیالوگها، جمله معترضه و قطعه ادبی نیستند بلکه حرف دهان شخصیت و آدمهای قصهاند. آدمهایی که البته گاهی به اقتضای موقعیتی که در آن قرار میگیرند قراء و شستهورفته هم حرف میزنند. سریال پر است از استفاده بهجا از حکمتها و مثلهای عامیانه تهران عهد ناصری. چیزی که هم به شخصیتپردازیها کمک میکند هم به ساختن فضای کلی داستان. قصهگویی اصول به همین سادگی دارد که باهم مرور کردیم. اصول که از شدت سادگی دشوارند و التزام به آنها تنها از مسیر تعهد و مسئولیتپذیری میگذرد.
بانوی عمارت در کنار قصه سنجیده، طراحیشده و بکری که دارد از جهت تصویری هم بهخوبی تمهید شده است. در بانوی عمارت با دکوپاژ پیچیدهای رو به رو نیستیم. دوربین، قابها و نماها همگی با انضباطی حرفهای تدارک شدهاند. کارگردان برای آنکه به چشم بیایید اضافهکاری نمیکند. این کارگردانی ساده مجال خودنمایی و جلوهگری قصه را فراهم کرده است. مخاطب هیچگاه ارتباطش را با بدنه روایت از دست نمیدهد و این بزرگترین موفقیت یک کارگردان است. صحنه و لباس در کارهای تاریخی عمدتاً میل به تکلف و خودنمایی دارند. طراحان صحنه لباس در چنین کارهایی تلاش میکنند تا میتوانند به چشم بیایند و تصاویر کارتپستالی خلق کنند. نتیجه چنین کاری کنده شدن مخاطب از اصل ماجرا است. وقتی شما در خانه خودتان زندگی میکنید کمتر به موقعیت وسایل در خانه یا شکل و طرح و نقششان توجه میکنید. شما تنها از آنها استفاده میکنید؛ اما وقتی به موزه میروید استفاده شما از وسایل موزه همان نگاه کردن شما است. شما غرق در نقش و نگار چیزها میشوید و عنایتی به خاصیت و کاربرد آن چیزها ندارید. طراحی صحنه و لباس بانوی عمارت نه یک طراحی موزهای بلکه طرحی در خدمت زندگی جاری در قصه است. دوربین زیبایی خانههای تاریخی، لباسهای ترمه و پارچههای قلمکار را به تماشاگر حقنه کند.
این سریال مجموعهای از تلاشها و ظرافتها است اما تنها این ظرافتها و جزئیات نیست که بانوی عمارت را دیدنی و نظرگیر کرده است. بانوی عمارت حاصل پاسداشت آیین چگونه گفتن است. حمیدنژاد و همراهانش چگونه گفتن را بر چه گفتن مقدم داشتهاند و به همین سبب است که موضوع ملتهب و موضع تند سیاسی تاریخی فیلم دافعهای ایجاد نمیکند. این بزرگترین علت موفقیت این سریال است. حمیدنژاد بیش از این خودش را درگیر پررنگ کردن موضوع فیلم یعنی نقش فراموشخانه و فراموشیان در سیاستورزی ایران معاصر کند به سامان دادن چفت و بسته قصهاش همت کرده است. چیزی که در زمانه ما دری نایاب و گوهری گرانبها است.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0