خلاصه داستان :
پایگاه خبری نمانامه: «هستی»، داستان دختر نوجوانی است که نمیخواهد مثل دخترهای هم سن و سالش باشد و کارهای دخترانه کند. او دوست دارد کارهای پسرانه بکند. آرزو دارد وقتی بزرگ شد راننده تریلی، خلبان و یا دروازهبان تیم صنعت نفت آبادان شود. آرزویی که کمتر دختری در سن و سال او دارند. اما با شروع جنگ و اتفاقاتی که سر راه هستی و خانوادهاش قرار میگیرد، نگاه هستی به آدمها و محیط اطرافش عوض میشود. او به مدد قرارگیریاش در یک موقعیت ناخواسته پوست میاندازد و بزرگ میشود و میفهمد که برای قوی بودن فرقی نمیکند که زن باشد یا مرد. به گفته سیمون دوبوار «انسان چیزی جزء آنچه انجام میدهد نیست؛ یک زن، زن به دنیا نمیآید بلکه زن میشود.» هستی برخلاف میل قلبیاش و اینکه نمیخواهد رفتارهای دخترانه داشته باشد، بر اثر شرایط حاکم بر جامعه، نگرانی و حساسیت بالای او نسبت به پیرامونش به دگرگونی میرسد تا در پایان داستان از او یک دختر قوی و نیرومند ساخته شود.
نقد محتوایی:
رمان نوجوان «هستی» در چهار فصل و ۲۶۲ صفحه در قطع وزیری در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. لحن ساده و صمیمی این داستانها که مخاطب را با شخصیتهای داستان همراه میکند، بزرگسالان هم با این اثر ارتباط برقرار میکنند.
حسنزاده برای نوشتن داستانش، قالب رمان را انتخاب کرده است. او برای مخاطب نوجوانش یک رمان رئالیستی از روزهای شروع جنگ ایران و عراق نوشته است. چرا که تنها داستان رئالیستی به خوبی از عهده بازنمایی این واقعیات بر میآید. شخصیتهای داستان برای مخاطب آشنا و باورپذیر است به گونهای که مخاطب در فرایند خواندن متن داستان در پی پیدا کردن نمونههای آن در زندگی واقعیاش است . حوادث زندگی هستی در روزهای جنگ به قدری واقعی و باورپذیرند که گویی نویسنده شانه به شانهٔ هستی در حرکت بوده و وقایع زندگی او را ثبت میکرده است.
عنوان هستی از شخصیت اصلی داستان گرفته شده است. شاید نویسنده از این خاطر نام هستی را انتخاب میکند، تا بگوید که به مدد عشق این دختر به خانوادهاش، همه از او هستی میگیرند و او تبدیل به قلب داستان میشود. دخترنوجوانی که گویی دنیا به او پشت کرده، کسی است که در شرایط حساس به داد خانوادهاش رسیده و از اندوهشان کم میکند.داستان و با ذکر جزئیاتی در همان دو صفحه آغاز داستان ادامه مییابد که موضوع داستان را (دختری که دلش میخواهد پسر باشد) را برای خواننده مشخص میکند.
شیوه بیان داستان هیجانی است و شنونده را برآن می دارد که بداند بعد چه خواهد شد». طرح داستان هستی هم با از چهار بخش تشکیل شده است:بخش اول: معرفی هستی در آستانهٔ جنگ ایران و عراق در آبادانبخش دوم: آوارگی آنها و مهاجرتشان به یک شهر دیگربخش سوم: زندگی در شرایط جنگ زدگی
بخش چهارم: بازگشت هستی به آبادان
عنوان بندی داستان ، خواننده را به ادامه خواندن ترغیب میکند. مثل: «روزی که ولوله شد»، «از آوار به آوارگی»، «دخترای ننه دریا» و «هستی نام یک ماهی نیست».
در بخش آغازین طرح و تا صفحه ۴۴نویسنده به زمینه چینی برای رسیدن به نقطه عدم تعادل میپردازد به این صورت که ابتدا زمان و مکان قصه و نیز شخصیت اصلی را به خواننده معرفی میکند. بعد به «زمینه چینی» » میپردازد و داستان را تا نقطهٔ عدم تعادل، جایی که هواپیما خانهشان را بمباران میکند، پیش میبرد تا آدمهای داستانش را در شرایطی قرار دهد که بپذیرند، باید از شهرشان بروند، چرا که دیگر این شهر و خانه برایشان امن نیست.با تصمیم برای رفتن به ماهشهر وارد «میانه داستان» میشویم. جایی که کشمکشی برای رفتن یا نرفتن بین اعضای خانواده در میگیرد.بخش بعدی در ماهشهر و اردوگاه جنگی به ادامهٔ کشمکش داستان میپردازد. این کشمکشها، پی در پی در داستان ادامه پیدا میکند و نشانههایی از این کشمکش به شیوههای متفاوت و هنرمندانه در داستان گنجانده میشود.
در فصل آخر داستان «گره گشایی» صورت میگیرد و اوج داستان جایی ست که پدر هستی برای نجات او خودش را به خطر میاندازد.آخرین بخش یا فرجام داستان جایی شروع میشود که رویدادها آهنگی کند و ما میفهمیم که داستان به زودی پایان خواهد یافت. زاویه دید انتخاب شده برای این داستان بسیار مناسب است .روایت داستان از زبان نوجوانی ست که خود در شرایط آغازین جنگ و جنگ زدگی ست و شاهد رویدادهایی است که اصالت خاصی به روایتش میبخشد،درداستان راوی خود یکی از شخصیتهای داستان است آن هم نه صرفا شخصیتی ناظر بلکه شخصیتی درگیر در داستان
راوی در این داستان برای چندمین بار توسط پدرش تحقیر می شود . جلوی همسایهها و حتی پسر همسایه. نکته مهم در سبک روایت داستان این است که راوی بار عاطفی داستان را به دوش میکشد و نویسنده جملات کوتاه یا جوابهایی را برای بیحوصلگی و فرار از پاسخ دادن برای او انتخاب میکند، تا نشان بدهد که هستی به شرایطش و حتی به هویتش هم اعتراض دارد و آن را نمیخواهد.
دراین داستان راوی ناظر نه تنها بیطرفی خود را اعلام نمیکند بلکه احساسات و افکارش را با عنوان یک نوجوان معترض به شرایط حاکم بر زندگیاش، به زبان میآورد و با مخاطب در میان میگذارد.
رمان هستی از یک شخصیت پردازی خوب برخوردار می باشد . هیچکدام از شخصیتها حتی شخصیتهای فرعی در این داستان منفعل نیستند و در جریان داستان ساخته میشوند؛ از راننده تاکسی که آنها را از بیمارستان در شروع داستان میبرد گرفته تا مش سیف الله که خواستگار خاله نسرین میشود و یا زن مسافری که پشت هستی روی موتور سوار میشود و به آبادان بر میگردد، همهٔ شخصیتها ساخته و پرداخته میشوند.
اما در مورد شخصیت اصلی که حسنزاده با تمرکز بر روی او، شاید به نوعی میخواسته حضور برابر زنان و مردان را دوشادوش هم در صحنه جنگ نشان بدهد، کمی قابل تعمق است. به نظر میرسد در پرداخت این شخصیت اغراق شده است. نوجوانی که در فصل آغازین قصه به نظر ۸ ساله میرسد، جاییکه از شستن مرزها با آب و صابون به جای پاکسازی استفاده میکند، چطور میتواند دختری باشد که جسورانه سوار بر موتور به شهر درگیر جنگ؛ آبادان بازگردد.
حتی اگر مخاطب برگشتن هستی به آبادان را به حساب بیعقلی و هیجان زده شدن هستی بگذارد قابل پذیرش نیست. چیزی که در شخصیتپردازی هستی قابل تعمق است، نگاه هوشمند حسنزاده برای پرداختن به ابعاد مختلف شخصیت هستی است. در ظاهر حسنزاده در داستانش از هستی دختری میسازد که دلش میخواهد مثل پسرها قوی باشد.اما همین دختر در خیلی جاها مثل دیگر دخترها شکننده، دلسوز و عاقل میشود.حسنزاده در مورد شخصیتهای دیگر داستان هم بیتفاوت نبوده و در پرداخت آنها سنگ تمام گذاشته است. پدر بیسوادی که بیشتر کلمات را اشتباه میگوید اما به ظاهرش حسابی میرسد و در بدترین موقعیت هم مراقب ظاهرش میماند و نگاه مرد سالارانهای به زندگی دارد در حالیکه خودش آدم ترسویی است.مادری که مهربان است و سعی میکند رابطه تلخ بین هستی و پدرش را با شوخیهایی که میکند متعادل کند. نقش حامی او در مورد همه افراد خانواده عملی است نه طرف هستی را زمین میگذرد و نه شوهرش را.خاله نسرین که برای هستی شهرزاد قصههایش است و تنها کسی است که او را درک میکند و به دلیل تحصیلاتش و اینکه در شهر بزرگتری زندگی میکند به نیازهای نوجوانانه هستی توجه بیشتری نشان میدهد. دایی جمشید که شاید جای پدری باشد که هستی آرزویش را دارد. مردی که تواناییهای او را جدی میگیرد. با او در مورد موتور، تمیز کردن ژیگلورش و کار کردن با اسلحه میگوید و تمایزی بین اینکه او دختر است یا پسر قایل نیست.
حسنزاده حتی به شخصیتهای فرعی دیگر مثل مش سیف الله یا منصور و ولی و… به اندازهٔ نیاز پرداخته است کاری که تنها از یک نویسنده توانا ساخته است.
حسنزاده ازشخصیت هستی دختری ساخته که دختر بودنش را مانع آزادیاش میداند، طوری که نگاه او به پیرامونش هم همین گونه است.استفاده از گفتوگو برای پرداخت شخصیت قابل توجه است و گفتوگوهای این داستان از عناصر مهم داستانپردازی حسنزاده است. مثل گفتوگوی بین هستی و پدرش در پایان داستان که به خوبی نمودار رفتار و خواستههای درونی هر یک از آنهاست؛
از خلال گفتوگوها میتوان تضاد میان شخصیت پدر و دایی جمشید با عنوان یک مرد را دید. در رمان هستی دیالوگها زنده محکم و تاثیرگذارند. اتفاقات داستان به واسطه دیالوگها به زیبایی به تصویرکشیده میشوند. نویسنده بیشتر فضاسازیها و شخصیت پردازیاش را با گفتوگو ایجاد کرده است.
نویسنده با استفاده از ضرب المثلها، لغات و اصطلاحات منطقه جنوب، استفاده از زبان محلی و واژگان محلی در کنار واژههای امروزی زبان اثر را در ذهن مخاطب ماندگار کرده است.
شخصیت اصلی داستان «هستی» است و چون راوی اول شخص است و داستان از زبان او روایت میشود در نتیجه زبان او به عنوان شخصیت محوری بر فضای داستان سایه میافکند. هستی در تمام طول داستان از این زبان جدا نمیشود. دیالوگ هایی با زبان محلی مانند :«فرق سرم را ماچید» و یا «بابا شلانه شلانه آمد» زیبایی خاصی به متن بخشیده است .
زمان روایت حال است. حالی که در گذشتهٔ تقویمی اتفاق افتاده است و به شکل خطی دنبال میشود. نشانهها مکان داستان را جنوب ایران، ابادان و ماهشهر اعلام میکنند. حسنزاده با زبان، اسامی خاص محلی، مکان و زمان داستان را به درستی به مخاطب میشناساند.
حال و هوا یا فضاسازی داستان از طریق وضعیت جنگی ایجاد میشود. به طور کل میتوان گفت حال و هوای داستان حکایت از جنگ و آوارگی دارد. به طور کلی می توان گفت داستان دارای دو مضمون اصلی است به این شرح :
مضمون اول؛ با محوریت روانشناسی و هویتشناسی فردی شخصیت اصلی داستان؛ نوجوان دختری که دلش میخواهد پسر باشد.
مضمون دوم؛ با محور تاریخی آغاز جنگ ایران و عراق و مواجهه مردم آبادان و خرمشهر با این تهاجم.
پایان داستان هستی باز و رو به گسترش است. جنگ تمام نشده است و مخاطب نمیداند که چه اتفاقاتی سر راه هستی قرار خواهد گرفت.حسنزاده در این داستان از آدمهایی میگوید که با وجود علاقه به همسر، مادر و زندگی خانوادگیشان به جنگ میروند. تحول بزرگی مثل جنگ لازم است تا آدمهای داستان هویت خود را در این جریان آشکار کنند. مثل پدر هستی که در آخر، علی رغم ترسش از جنگ به آبادان بر میگردد تا دخترش را نجات بدهد و وظیفهاش را که حفظ کیان خانواده است انجام دهد
نقد ظاهری :
اولین چیزی که در نقد ظاهری یک کتاب به چشم می خورد عنوان کتاب است . عنوان این کتاب برگرفته از شخصیت اصلی داستان (هستی )است .استفاده از این گونه عناوین بیشتر مورد استقبال نوجوانان قرار می گیرد و با این وجود ،درست است که کتاب دررابطه با و قایع جنگ است ولی استفاده از این عنوان مناسب است . طرح روی جلد کتاب نیز به روز بوده و جذاب و گیرا است . این کفشها نشانگر کفشهای هستی که در داستان به آن پرداخته شده است . تصاویر داخل کفشها نیز نشانه هایی از جنگ را به تصویر کشیده است و مناسب است . صفحه عنوان کتاب کامل بوده و مخاطب با یک نگاه پی به هویت کتاب می برد . خط نگارش و سفید خوانی کتاب نیز مناسب است اما صحافی کتاب از کیفیت خوبی برخوردار نیست و بر گه های کتاب خیلی زود از هم باز می شوند .از جنبه های مثبت کتاب آوردن بیوگرافی کوتاهی از نو یسنده و همین طور قسمت کو تاهی از داستان در قسمت برگردان جلد می باشد . از جنبه های مثبت کتاب عنوان بندی شدن رمان است و خود باعث ترغیب خواننده به مطالعه کتاب می شود ولی کتاب صفحه فهرست ندارد . حجم کتاب نیز با توجه به شیرین بودن داستان خسته کنده نبوده و مناسب است .قیمت کتاب نیز با توجه به حجم و کیفیت برگه ها مناسب است.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0