پایگاه خبری نمانامه: سینمای کودک و نوجوان شاید با کمی اغماض قدیمی ترین گونه سینمایی بعد از انقلاب در ایران است که بدون چک و چانه رایج آن زمان رشد کرد و بالید اما متاسفانه علیرغم وجود جشنواره مستقل و توجهات دولتی و دغدغه های ظاهری متولیان امور٬ امروز بعد از حدود چهار دهه٬ وضعیت قابل قبولی ندارد.
نگاهی به کارنامه فیلم های تولیدی در این حوزه نشان می دهد که بیشترین اقبال داخلی متوجه فیلم های عروسکی و یا ترکیبی با بازیگران مانند:مجموعه های کلاه قرمزی٬ یا ساخته های موفق مرضیه برومند چون: شهرموشها و… بوده است. از سوی دیگر اقبال خارجی این گونه فیلم ها بیشتر شامل حال محصولاتی شده است که کودکان و نوجوانان بیشتر سوژه اصلی فیلم بوده اند.مانند آثار ماندگار امیر نادری٬ عباس کیارستمی٬ مجید مجیدی و…
تیرماه امسال با سالگرد تولد عباس کیارستمی٬ نمایش فیلم سینمایی عروسکی«خاله قورباغه» ساخته افشین هاشمی به تهیه کنندگی فرشته طائرپور در حوزه سینمای کودک و به پایان رسیدن اکران «آن سوی ابرها»ی مجید مجیدی همراه شد. اتفاقی که تبدیل به بزنگاهی برای مرور گذشته ای درخشان می شود.
سینمای کودک در دوره ای که کیارستمی بود٬ مجیدی بین المللی به معنای صنعتی اش نبود و خاله قورباغه ها تنها نشده بودند٬ فتح باب درخشانی برای سینمای ایران در جهان محسوب می شد.
واقعیت این است که هیچ تحریمی در دنیای کودکان وجود نداشته و ندارد و آنچه امروز شاهد آن هستیم از مرگ نابهنگام کیارستمی بزرگ تا خانه نشین شدن عروسک گردان ها و فرنگی شدن فیلمسازها٬ هیچ کدام ربطی به ترامپ و بیانه های اتحادیه اروپا و حتی رخنه بازی های کامپیوتری در خانه های مان ندارد. اگر با دقت نگاه کنیم کیارستمی را سهل انگاری و نابخردی از ما گرفت ٬ عروسک ها هم با بی حوصله گی و سهل خواهی سرمایه گذاران بی مایه٬ در کنج انبارها به خاک نشستند. اما اینکه یکی از معدود نمایندگان موفق سینمای کودک٬ به دنبال تصویر دسته چندم فقر و فحشا در جامعه هند و تاثیر آن بر زندگی یک نوجوان می پردازد! شاید عجیب باشد.
«آن سوی ابرها» بیشتر از آنکه حرف تازه ای داشته باشد٬ ادای دینی است به استیفن هاوکینگ و نظریه سیاه چاله هایش. چون فیلمنامه پر از سیاه چاله است! به گونه ای که تا انتها مخاطب متوجه هدف سازنده نمی شود. مشخص نیست چرا یک فیلمساز ایرانی باید برود و قصه تکراری را با محدودیت های خاص فرهنگ خودش٬ دوباره خوانی کند؟! اند چرا که از ابتدای تاریخ سینمای هند فیلم هایی با تم بدبختی ، فقر ، فحشا و فساد در این کشور به کرات ساخته شده است.جالبتر آنکه فیلمسازان هندی این قبای کهنه و نخ نما را رها کرده اند اما مجیدی چون ابر قهرمانی آن را برداشته و بر چوب می کشد و از آن علم می سازد. علمی که جز شاعرانگی سینمای مجیدی که در این فیلم الکن و ابتر شده٬ حرف تازه ای ندارد. فیلمی که چه برای فیلمساز و چه در هر دو کشور سازنده و هم موطن فیلمساز با شکست روبروست.
دقت در کارنامه کیارستمی و مجیدی که از سینمای کودک مسیر موفقیت خود را آغاز کرده اند٬ نشان از تفاوت های اساسی این دو فیلمساز شناخته شده دارد. کیارستمی منحصر به فردترین فیلمساز ایرانی است که با قواعد و توان شخصی قابل کنترل خود فیلم ساخت و تا آخرین لحظه از قواعد شخصی اش عدول نکرد حتی زمانی که در خارج از ایران فیلم ساخت.او مبهوت و مسخ امکانات و یا تکنولوژی و توجهات خارجی و بی توجهی های داخلی نشد.صاحب تفکری بود که اعتقاد داشت . به دنبال دریافت فرصت و یا امتیاز ویژه ای نبود بلکه خود خالق فرصت هایی بود که خواهانش بود. گله مند نبود٬ به دنبال شیوه زیبای زندگی بود.تفاخر نمی کرد و به دنبال دیده شدن نبود .او بیشتر از هرچیزی دنبال دیدن٬ درک کردن و تقسیم زیبایی و سادگی بود که در بطن زندگی پنهان شده بود. اوبا غور در عمق دریای متلاطم روزگار٬ بر خلاف اغلب آدم های دور و برش٬ لجن صید نمی کرد. به همین علت مرگ او فقدان سنگین و سنگین تری است از عدم حضور تنها یک انسان به معنای عام .او از سینمای کودک آغاز کرد اما سادگی٬ شاعرانگی٬ لطافت٬تلخی ٬ تساهل و تسامحش را همچنان از همان کودکی در بطن آثارش محفوظ داشت. متاسفانه کیارستمی دیگر نیست اما زندگی و آثار او فیلم چنان بلندی است که چون پرده حریر سفیدی بر آسمان سینمای کودک این سرزمین تاب می خورد و می رقصد.
کیارستمی نیست و بر پرده سینمای این سرزمین گاهی خاله قورباغه ای آواز می خواند که هویتش دگرگون شده اما همین که هست دلخوشی است و «آن سوی ابرها» هجویه هایی در حال نمایش اند که صدای ساز دهنی شکسته امیروی نادری و گریه های باشو غریبه کوچک بیضایی می دهند.
تیرماه است و هوا بس ناجوانمردانه گرم است. خورشید واقعیت٬ سیاه و سفید را با هم می نوازد.
سینمای کودک مدتهاست بی سایه شده است. دوستان قحط الرجال که نیست٬ آبش دهید. مرثیه کافیست نانش دهید.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0