به قلم: مصطفی فقیهی
پایگاه خبری نمانامه: «خروج» ابراهیم حاتمی کیا، بی شک از سست و ضعیفترین آثار اوست. نمایش تازه ترین ساخته ابراهیم حاتمی کیا، یکی از شوک های جشنواره بود، شاید اگر این فیلم بدون تیتراژ و نام کارگردان نمایش داده می شد و از تماشاگران می خواستند نام کارگردان احتمالی فیلم را بنویسند، کمتر کسی به خود اجازه می داده، امضای ابراهیم حاتمی کیا، فیلمساز مولف و کارگردان جسور و خلاق سه دهه گذشته سینمای ایران را پای «خروج» بنگارد و به همین خاطر اولین واژه ای که در توصیف «خروج» به ذهن نگارنده رسید، «سقوط» بود.
سقوط فیلمسازی که به اندازه انگشتان دو دست، شاهکار در کارنامه اش دارد، از «مهاجر» و «دیده بان» گرفته تا «از کرخه تا راین»، «خاکستر سبز»، «روبان قرمز»، «بوی پیراهن یوسف»، «ققنوس»، «آژانس شیشه ای»، «به رنگ ارغوان» و حتی آثار متوسط اما جذابی نظیر «چ»، «بادیگارد» و «به وقت شام».
اما «خروج» هیچکدام از اینها نیست، حتی شبیه آنها هم نیست؛ حداکثر تکرار ناشیانه و شتابزده ای از «آژانس شیشه ای» است، با این تفاوت که نماد «هواپیما» تبدیل به «تراکتور» و بازی ماندگار «پرویز پرستویی» تبدیل بازی کلیشه ای «فرامرز قریبیان» شده است.
هنگام مشاهده فیلم، باور نمی کردم آنچه می بینم، از آنِ حاتمی کیاست؛ سینمای او، بجز جذابیت های بصری و محتوایی، نفس در سینه مخاطب را محبوس می کرد!
اما این سوال شاید در ذهن بسیاری شکل گرفته باشد که چرا او در سالهای اخیر، پله ها را یک به یک عقب طی می کند؟ حاتمی کیا در ایام دولت احمدی نژاد، گلایه بسیار داشت و به صراحت گفت، نه اپوزوسینم و نه پوزوسیون؛ اما باید به او یادآور شد که هر چی خواهی باش، اما «ابراهیم» بمان و سفارشی ساز نباش ؛ آنهم در این حد نابخردانه و سطحی!
در میانه فیلم، بارها با خود گفتم چه دارم می بینم؟ این همه افتضاح یک جا به نام حاتمی کیا؟! تردید ندارم، چنانچه نام حاتمی کیا بر پیشانی «خروج» نبود، قطعا در نیمه فیلم، سینما را ترک می کردم؛ تصمیمی که بسیاری دیگر از تماشاگران فیلم گرفتند و به چشم خود دیدم که بسیاری ادامه فیلم را تحمل نکرده و «خروج» از سینما را بر تحمل «خروج» ترجیح دادند. من دلباخته و شیدای آثار و اندیشه حاتمی کیا بوده و هستم و از همین روی، وقتی واکنش تمسخرآمیز مخاطبان فیلمش را دیدم، قلبم سوخت، دلم آشوب و ذهنم مشوش شد.
واقعا چه شده که حاتمی کیای دوست داشتنی سینمای ما، به این روز افتاد؟ چه شد که از آژانس شیشه ای ٢٢ سال قبل نیز، «خروج» و عدول کرد؟ آیا این اثر، «خروج» و سقوط رسمی حاتمی کیا، از شمار اکمل الحکما و افضل الفضلای سینمای ایران است؟
واقعیت آن است که «خروج» فیلمی درجه دو هم نیست، روایت کشدار و کند و ملال آوری برای بیش از دو ساعت، که تماشاگر را خسته و بارها او را وادار به دیدن ساعت می کند! اولین مشکل فیلم در داستان این است که پر از تناقض و ابهام! نتوانسته روایتی قابل فهم را به مخاطب ارائه کند، اگر کشاورزان بدنبال حل مشکل خود هستند، پیشنهاد فرماندار را نمی پذیرند! برعکس «آژانس» که داستانی منطقی و جذاب داشت، «خروج» بیشتر بهانه ای است تا حاتمی کیا، بیانیه اش را بخواند، بیانیه ای در ظاهر علیه رییس جمهور و در باطن از این هم فراترمی رود و نسبت دادن این همه بی تدبیری به نظام، از فیلمسازی که خود را وابسته به نظام می خواند، جای شگفتی دارد.
تکرار کلیشه های سنتی حاتمی کیا هم کمکی به «خروج» نمی کند، موتوری های «خروج» و پرتاب گل و گوجه به تراکتور سواران باز هم از «آژانس شیشه ای» عاریت گرفته شده اما ناشیانه و ضعیف!
بازیگری و لهجه های فیلم هم آنقدر مشوش، سطحی و بی منطق هستند که فقط افسوس مخاطب را برای بکارگیری این تیم پرمهره، شامل بیش از ۲۰ بازیگر حرفه ای نشان می دهد.
«خروج» یا «سقوط»؟/ حاتمی کیا می توانست به جای «خروج»، در یک ستون طنز یا سخنرانی حسن عباسی و رائفی پور، بیانیه اش را بخواند/ آقای حاتمی کیا! «ابراهیم» را برای ما و سینمای ایران باقی بگذار!
کارگردان با تکرار بیش از ۴۰ باره عنوان «رییس جمهور» که غالبا جنبه منفی، تمسخر و تحقیرآمیز دارد و همچینن طعنه به مذاکره و نشان دادن خودروهای خارجی و اشرافیت رییس جمهور به جای گندم، سعی کرده که رضایت سرمایه گذاران را جلب کند اما مخاطب به دنبال تماشای «فیلم» است و گرنه همه اینها را می توانست در یک ستون طنز یا سخنرانی حسن عباسی و رائفی پور با لحن و لهجه ای جذاب تر بشنود.
تنها انتظار ما از حاتمی کیا، آن است که ابراهیم را برای ما و سینمای ایران و دوستدارانش باقی بگذارد، اگر هم اصرار به دادن بیانیه دارد، بجای صرف بیش از ده میلیارد تومان از بیت المال، همیشه می تواند روی جای ثابتی در سن اختتامیه جشنواره فیلم، حساب کند، نیازی به این همه هزینه و وقت نیست.
اکنون با تماشای چنین اثری که کمتر شباهتی به یک فیلم سینمایی در اندازه های استاندارد رایج سینمای داشت، چه رسد به استانداردهای موردانتظار از حاتمی کیا، مغموم و محزون می گویم، پایان و سقوط حاتمی کیا فرا رسیده و دیگر عصر و زمانه محمدحسین مهدویان و سعید روستایی ها فرارسیده و به قول دیالوگ معروف «آژانس شیشه ای» در دورانی که حاتمی کیا واقعا در اوج بود و نه در «اوج»، باید گفت: گویی «دههات گذشته مربی»!
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0