پایگاه خبری نمانامه: جلسه نقد کتاب «هیچکس این زن را نمیشناسد» دوشنبه ۲۸ بهمن ماه ۱۳۹۸ با حضور ندا رسولی نویسنده کتاب، علیالله سلیمی نویسنده و منتقد ادبیات داستانی و فرنوش رضایی درجی نویسنده و منتقد ادبیات داستانی و جمعی از علاقهمندان ادبیات داستانی در محل کانون فرهنگی سلام برگزار شد.
اجرای جلسه را صغری دلداده بارانی بر عهده داشت. در ابتدای جلسه ندا رسولی بخشی از کتاب را خواند.
علی الله سلیمی نویسنده و منتقد ادبی در ابتدای جلسه گفت: من واقعا از خواندن کتاب «هیچکس این زن را نمیشناسد» لذت بردم. رمان شامل دو داستان موازی است؛ دو روایت داریم، یک روایت در دوران قحطی و تاریخ ۱۳۲۰ در آذربایجان اتفاق میافتد زمانی که روسها آذربایجان را اشغال میکنند، قصه در اردبیل اتفاق میافتد. یک روایت دو دهه جلوتر است. این دو روایت موازی در فصل ۲۲ به هم میرسند و در هم تنیده میشوند.
وی در ادامه گفت: نویسنده به عنوان یک زن به خوبی توانسته روایت اول شخصی بنویسد که راویاش مرد است. انتخاب راوی غیر همجنس برای نویسنده کار سختی است، ولی اینجا اگر اسم ندا رسولی روی کتاب نبود، من احساس میکردم که نویسندهاش واقعا یک مرد است چون ایشان به خوبی از عهده این کار و این روایت برآمدهاند. «آصال» راوی بخشهای اول شخص این رمان است؛ نویسنده رخنه کرده به درون این آدم. با وجود اینکه ما در رمان صحنههای نمایشی هم داریم؛ داستان بیشتر درونی است؛ آصال شخصیتی است که بیش از اینکه درگیر ماجراهای بیرونی باشد، با خودش درگیر است؛ حالا یک زنِ نویسنده رفته از اعماق ذهنِ یک مرد داستان نوشته که موفق بوده و توانسته این اتفاق رقم بخورد.
سلیمی در ادامه اشاره کرد: بزرگان ادبیات، رمان را حاصلِ انسانِ مسئلهدار مینامند و در این رمان آصال است که مسئله دارد و به آن دچار است بنابراین قهرمان اصلی داستان را آصال میدانم زیرا وی دارای عمق بیشتر و تأثیرگذار است و میشود گفت که شخصیت اصلی آصال است.
همچنین وی اضافه کرد: با توجه به آذری نبودن نویسنده، وی در به کارگیری لغات و ضربالمثلها و اصطلاحات آذری بسیار با مهارت کار را به سرانجام رسانده است و این مهارت به قدری بود که من احساس کردم با نویسندهای فارسی زبان روبهرو نیستم. کسانی که آذری هستن از این داستان لذت مضاعفی میبرند، داستان واقعا زیباست و جالب است که نویسنده در دیالوگها و… برای خودش قواعدی گذاشته که کار را زیبا کرده. مثلا گاهی در انتهای دیالوگ کلمهای ترکی میآورد که با آن یک کلمه همهی حس را به خواننده منتقل میکند. در انتقال حسِ فضای داستان این طرفند جواب داده است. همچنین وقتی داستانی بومی نوشته میشود اقلیم و بافت و زبان اهمیت پیدا میکند که برای من اینها جذاب بود در این رمان.
سلیمی شخصیت سارگل را با قیامش نسبت به آداب و رسوم کهن و سنتها نسبت به شخصیتهای دیگر متمایز شمرد. همچنین متمایز نسبت به زنان دیگر و این مسئله این شخصیت را برجسته و به یاد ماندنی کرده است، سارگل شخصیتی است که در یاد میماند و به همین دلیل است که سارگل توسط اجتماع طرد میشود به نوعی آصال و سارگل و مرضی(یک زنِ آسیب دیده از اجتماع) شخصیتهایی بودند که در ذهن مخاطب ماندگار میشوند و خاصند.
فقط اینکه شخصیت آصال سوالهایی ایجاد میکند برای خواننده که به نظر من بعضی جاها بیجواب ماندهاند. گاهی آدمهایی داریم که به دنبال کشف و شهود هستند و دوست دارند که در موقعیت فعلیشان نباشند ولی برای آصال این اتفاق نمیافتد.
در کل مشخص بود که این رمان با تفکر و مطالعه و پژوهش نوشته شده است، داستان خواننده را میبرد به آن بوم و اقلیم، فضاسازی خوب بود و مکانها سر جای خودشان، باورها با آن مناطق و آدمها چفت شده بود و مخاطب احساس میکند که این داستان فکر شده نوشته شده است. داستان روایتهای تو درتوی زیادی دارد و زیبایی داستان به همینهاست؛ بخشهای قحطی و خانواده رمضان و… خیلی خوب بود. در مجموع ما داستانی را میخوانیم که در ذهن میماند.
فرنوش رضایی نویسنده و منتقد ادبی در شروع صحبتهایش به تصویر جلد کتاب به عنوان سرمتن اشاره کرد و گفت: تصویر روی جلد کتاب و زنی است زیرِ چادر، پنهان بودن چهره و هویتِ زن در زیرِ پوشش نشان از گم کردگی هویت دارد. در تصویر چادری را میبینیم که تکهتکه شده؛ عشقی که زن را تکهتکه میکند در واقع.
فرنوشِ رضایی گفت: داستان شامل دو پلات موازی است؛ پیرنگ اصلی داستان آصال است چون اوست که در نهایت تحول پیدا میکند. و پیرنگی که یک مقدار فرعیتر است داستان سارگل است. هر دوی این شخصیتها قهرمان داستان خودشانند. آصال شخصیت منفیای به حساب نمیآید شخصیت خاکستریای است. نشانهاش در داستان ما این است که نویسنده پیوسته با جریان سیال ذهن میرود به گذشتهی آصال و نشان میدهد که آصال خانوادهای دارد که از اساس بحرانی است، برادری دارد که به خاطرِ کارِ پدر به لکنت رسیده است. پدر کسی است که بچههاش را در آغوش نگرفته است. آصال محبت ندیده که محبت کردن را یاد بگیرد، آصال میخواهد برود دنبال چیزی که این جهان را تغییر دهد که نمیداند آن چیز چیست. داستان در طی فرآیندِ خودش به بحرانهای متفاوتی اشاره میکند. نمونهاش اینکه: ما در اول داستان جنگ را میبینیم، بلشویکها میآیند و به اسمِ کمک و نجاتِ کشور از دستِ نازیها، آن کشور را تحتِ استعمارِ خودش درمیآورند. مثلا آن افسرِ روس میگوید که: ما برادر هستیم ولی تمامِ گندمها را برمیدارد! و جامعه قحطی زده میشود. نکتهای که موقع خواندنِ کتاب «هیچ کس این زن را نمیشناسد» مورد توجه بود برایم این بود که این کتاب خیلی زیباتر از بسیاری از فیلمهایی که با هزینهی میلیاردی ساخته شدهاند توانست آن بحرانِ حاصل از بروزِ قحطی در ایران را بگوید و خیلی قشنگ وارد جهانِ انسانها شد. زیرمتنِ اثر را سلطه گفتمان مردانه بر جامعه در طول تاریخ ایران دانست. «زمین» در جهان یک ساحتِ مادرانه دارد. تجاوز به زمین یکجور تجاوز به زن محسوب میشود. در این داستان این مسأله را میبینیم. حمله روسها به سرزمین را میتوان شکلی از این تعرض دانست. جایی که صالح همسرش را در آن وضع میبیند فکر نمیکند که چه بلایی سرِ این زن آمده، فقط فکر میکند که ممکن است تعرضی صورت گرفته باشد به این زن. یا برادرشوهرِ سارگل بهش میگوید که تو باید با من ازدواج کنی چون اجتماع این را نمیپذیرد و تو باید زیرِ سایهی یک مرد باشی. و جالب است که تمامِ افراد برای تعرضات خودشان دلیل میآورند، روسها میگویند برادریم، دوستیم. یکی میگوید من خیرت را میخواهم و یکی میگوید جامعه این را میخواهد. حتی آصال هم عشق را بهانه میکند. یکی از چیزهای اصلی داستان زنانی استکه در طول تاریخ پیوسته مورد تعرض واقع شدهاند به شکلهای گوناگون، نه فقط جسمانی، آنها هویتشان زیرِ سوال میرود و نادیده گرفته شدهاند. نمونهاش: زنی که هویت خودش را پنهان کرده که بتواند با آرامش زندگی کند. داستان هم از نظر پیرنگ و هم از نظر نثر داستان قدرتمند و خوبی است.
او ادامه داد: راویها هم خیلی درست انتخاب شدهاند؛ راوی داستان اول آصال است و اول شخص و راوی داستان دوم دانای کل است و ما تا لحظه آخر که دوتا پلات در هم تنیده میشوند نمیدانیم که سارگل کیست و برای همین است که برای ما تعلیق ایجاد میشود. رضایی افزود در این داستان شخصیتها به گونهای با درونیات خود درگیر هستند.
یکی دیگر از نکاتی که جالب بود در این رمان برای من و میشود ربطش داد به تاریخ ادیان این بود که بشر همچنان درگیر گندم است. گندمی که انسان را از بهشت رانده است، حالا دوباره همه چیزِ آدمهای این رمان را میگیرد. در پیرنگِ دوم نبودِ این گندم خیلی آسیب میزند به آدمها، در واقع ساحتهای انسانی آنها را سقوط میدهد.
نکتهی مهمِ دیگر اسارت خانه است، خانه این آدمها گرفته و اشغال میشود، جایی که مکان زیست و آرامششان بوده، این آدمها از این خانهشان رانده میشوند توسطِ کسانی که خودشان را برادر معرفی کردهاند. از این منظر نویسنده خیلی خوب پرداخته است داستان را.
رضایی افزود: صحنهپردازی یکی از نکات مهم در رمانو فیلمنامه و داستانکوتاه است و در رمان «هیچ کس این زن را نمیشناسد» ما با صحنهپردازیهای درستی روبهرو هستیم.
در ادامه ندا رسولی به سوالات بعضی از حاضران پاسخ داد.
در پایان جلسه فرنوش رضایی «هیچ کس این زن را نمیشناسد» را یک اثر خواندنی دانست که میتوان آن را به مخاطبان توصیه کرد.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0