صادق چوبک و صادق هدایت و بزرگ علوی را پدران داستاننویسی مدرن ایران میدانند که هرکدام برگی از این وادی را رقم زدهاند. چوبک از اقلیم جنوب ایران، بوشهر، برخاسته است. جنوب ایران و ادبیاتش خود دارای ویژگیهایی است که جداگانه میشود به آن پرداخت.
تنگسیر نخستین رمان اوست. او سنگ بنای این رمان را بر جغرافیا میچیند، جغرافیایی خشن، و یکی از این آدمها، زائرمحمد است، که به او محمدتنگسیر هم میگویند. رمان سیر تبدیل شدن زارمحمد به شیرمحمد است.
جغرافیا به مثابه شکلدهنده یک رمان:
چوبک این جغرافیا را از همان سطر نخست میچیند. «هوای آبکی بندر همچون اسفنج آبستنی هرم نمناک گرما را چکهچکه از تو هوای سوزان ورمیچید و دوزخ شعلهور خورشید تو آسمان غرب یله شده بود و گردی از نم بر چهره داشت.»
این توصیف برای ورود خواننده به جغرافیا کافی است، واژهها آنقدر ثقل و سنگینی دارند، که ما را در جغرافیای مورد نظر او مستقر میکند، خیلیها او را رئالیست افراطی یا ناتورالیست مینامند. اما این شروع برای من گرمسیری که در این جغرافیا زیستهام و با رگ و پوست و استخوانم آن را لمس کردهام کافی است که دوزخ شعلهور خورشید را درک کنم. وقتی میگوید: هوای آبکی بندر، شرجی نود درصد، که نفس را تنگ میکند، را بدون کولر گازی ماشین و خانه و دکان باید چشیده باشی تا درک کنی این واژهها از چه درکی میآیند. خورشید توی آسمان غرب یله شده، این یله شدن، این زمان سنگینگذر، آن کرختی که توی این گرمای استخوانسوز به دست میدهد، که آرزویت میشود در همان سایهی کٌنار دمی بیارامی، یا در برابر این گرما برای خسبیدن «لوکه» بسازی، ساختمانی چوبین بدون دیوار روی چهار یا شش چوب و سقف آن از نی و چوب پیش نخل و بوریا به بلندی سه یا چهار متر که از هرم زمین برهی و زیر سایه آن در روز دمی طالب خنکای سایهبان آن باشی. یا آنچه در معماری شبهجزیرهی بوشهر رخ داده، ساختمانهای دو طبقه بلند که در طبقه دوم پنجرههای کرکرهدار روبروی هم بسازی تا باد و خنکا را به درون دعوت کنی و کوچههای پیچ در پیچ که در حکم بادشکن عمل کنند.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0