تاریخ ادبیات ژاپن، بزرگان زیادی را به خود دیده است. اما احتمالا هیچ نویسندهای در سالهای اخیر از نظر شهرت به گَرد پای هاروکی موراکامی نمیرسد.
هرچند نویسندگانی بزرگتر و پیچیدهتر از موراکامی در ادبیات مدرن ژاپن وجود داشتند (مانند یاسوناری کاواباتای فقید که جایزه نوبل را در کارنامه داشت)، اما «ادبیات پست-مدرن ژاپن» را با نام موراکامی میشناسند. راز محبوبیت و پر مخاطب بودن موراکامی را بایستی در جای دیگری جست.
موراکامی به عنوان یک نویسندهی پست مدرن، برخلاف بسیاری از هموطنانش توانسته میان فرهنگ ژاپنی و مخاطب جهانی در قرن بیست و یکم پیوند مستحکمی برقرار کند؛ پیوندی که پیشینیان نه قصد آن را داشتند و نه ارزشی برای آن قائل بودند. به عبارتی موراکامی در حد عرف و کافی، ژاپنی مینویسد، اما نیمنگاهی نیز به ادبیات آمریکا و مخاطب جوان در هزاره جدید دارد.
شاید دلیل عامه پسند و محبوب بودن موراکامی در مسیر نویسندگی وی نهفته باشد. او برخلاف بسیاری از نویسندگان بزرگ، در دهه چهارم زندگی و به طوری کاملا اتفاقی تصمیم گرفت کتاب بنویسد و نویسنده شود. نثر او بیش از حد ساده و مضامینش بیش از حد انسانی و اخلاقیاند و در عین حال جذاب. گاهی به پیچیدگیهای مضمونی و فرمی روی میآورد که «کافکا در کرانه» نقطه اوج کار اوست.
داستان کافکا در کرانه در دو خط اصلی و از نگاه دو شخصیت روایت میشود. «کافکا تامورا»، پسری است نوجوان، منزوی و اهل مطالعه که از خانه پدری فرار کرده است تا در یک سفر نومیدانه به دنبال مادر و خواهرش بگردد که سالها پیش از آنها جدا شدهاند.
از سوی دیگر شاهد زندگی مردی سادهلوح و کمهوش هستیم به نام «ساتورو ناکاتا» که در کودکیش اتفاقی عجیبی رخ داده است. او این توانایی را دارد که با گربهها صحبت کند و از طریق کمک هزینه دولتی و یافتن گربههای گمشدهی افراد، هزینههای زندگیش را تامین میکند. تعداد زیادی شخصیت و داستان فرعیِ بعضا عجیب و غریب را شاهدیم که ذکر آنها، نیازمند سیاههای بلند بالاست!
اکثر آثار موراکامی در یک سیرِ معنوی روایت میشوند، «کافکا در کرانه» نیز یک نمونه اعلای “کشف و جست و جو از سرِ فقدان، تنهایی و کمبود در زندگی عاطفی” است که با «رئالیسم جادوییِ» خود، مخاطب را همراه میکند در سفر معنویِ نوجوانی که به بزرگسالان و باورهای آنها شک کرده و در پی کشف حقیقت و نیمه گمشدهاش، یعنی مادرش است.
به گفته خود نویسنده کتاب در جاهایی به خصوص در فصول پایانی مانند “خواب دیدن و رویا پردازی و بعضا کابوس” است.
سراسر کتاب پر است از نشانه گذاری و نمادهایی که در یک نگاه کلی، فرمی پازلگونه به خود میگیرند. ارجاعات فراوان به تاریخ و فرهنگ و ادبیات ژاپن در دوران مختلف تا جنگ جهانی دوم در کتاب به چشم میخورد.
مفاهیم فلسفی، موسیقایی و بعضا روشنفکرانه و اجتماعی نیز از زبان برخی شخصیتها بیان میشود. در عین حال راز و رمزهای کتاب زیاد است؛ از معبد تا گربه و خون و حالات خلسه گونه و مالیخولیایی. نویسنده هرچه در چنته داشته در این کتاب قرار داده است.
به دلیل تکامل فرم نویسنده، بهتر است که «کافکا در کرانه» را بعد از مطالعه چند اثر دیگر از موراکامی بخوانید. پایان بندی کتاب تا حدودی سوال برانگیز است. اگر از آن خوشتان آمد مجددا کتاب را با یک فاصله زمانی، از ابتدا مرور کنید تا بیشتر بر راز و رمز آن مسلط شوید. «کافکا در کرانه» رمانی نسبتا حجیم است که باید به دلیل نکات فراوان و ارتباطات پنهان آن نکات، به دقت خوانده شود.
«کافکا در کرانه» در سال ۲۰۰۲ منتشر شد در حالی که موراکامی هنوز جایگاه چندانی در دنیا نداشت. ترجمه انگلیسی کتاب در سال ۲۰۰۵ و قرار گرفتن در فهرست «ده کتاب برتر نیویورکر» باعث شد چنان استقبالی از موراکامی شود که وی یک شبه، ره صد ساله را بپیماید. گفتنی است میان مضمون کتاب و آراء و اندیشههای «فرانتس کافکا» ارتباط خاصی وجود ندارد جز نام یک صفحه موسیقی به نام «کافکا در کرانه» که در کتاب به آن اشاره میشود و جملهای از کافکا که در پایان متن به آن اشاره کرده ایم.
این کتاب خواندنی در سال ۱۳۸۶ در ایران به چاپ رسید و در سالهای گذشته، همواره یکی از پرفروشهای ادبیات داستانی بوده است. به دلیل وجود مضامین جنسی، کتاب در جاهایی ممیزیهایی داشته است که به آن آسیب وارد کرده است، اما در نهایت نسخه مهدی غبرائی، پیشنهاد میشود.
ترجمه دیگر توسط «گیتا گرکانی» و انتشارات نگاه منتشر شده است. چاپ سیزدهم «کافکا در کرانه» با ترجمه مهدی غبرائی در سال ۱۳۹۷ توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد و در ۶۰۸ صفحه با قیمت ۵۵.۰۰۰ تومان در دسترس علاقمندان میباشد.
از متن کتاب: ” در زندگی هرکس، نقطهای وجود دارد که از آن بازگشتی در کار نیست. این نقطهای است که نمیشود از آن پیشتر رفت. وقتی به این نقطه برسیم، تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که آن را در آرامش بپذیریم. دلیل بقای ما همین است. “
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0