نگاهی به کتاب گوشه گیر نوشته محمدرضا ماندنی
نمانامه: کتاب «گوشهگیر» نوشته محمدرضا ماندنی اثری در ژانر اجتماعی و روانشناختی است که به زندگی یک حرف الفبای تنها و منزوی میپردازد. در این اثر، نویسنده با نگاهی موشکافانه، روان انسان معاصر را در مواجهه با اضطرابها، ترسها و دلزدگیهای اجتماعی بررسی میکند.
از جمله نقاط قوت کتاب عبارت است از:
• فضاسازی دقیق: ماندنی در خلق فضایی سرد و بیروح که با روحیهی شخصیت اصلی همخوانی دارد، موفق عمل کرده. حس انزوا و بیگانگی به خوبی به خواننده منتقل میشود.
• زبان روایت: نثر او ساده ولی در عین حال عمیق است؛ جملات کوتاه، ضربهای و گاه شاعرانه، تنهایی شخصیت را ملموستر میکند.
• شخصیتپردازی: شخصیت اصلی ( س ) باورپذیر است مثل اغلب ماها هراس خارج شدن از نقطه امن را دارد؛پس مخاطب به راحتی میتواند با او همذاتپنداری کند یا دستکم، او را درک کند.
با این وجود این کتاب نیز مانند بسیاری از کتاب های دیگر نقاط ضعف خود را دارد که می توان با توجه به این که گوشه گیر در انتشارات شناخته شده پرتقال که ویژه کودک و نوجوان است چاپ شده است، از آن چشم پوشی کرد. به هر حال گوشه گیر کتابی برای نوجوانان و بحرانهای نوجوانی است اما بزرگسالان هم از خواندن آن لذت می برند و عمیقا درکش می کنند.
کلیشهای شدن مضامین در برخی قسمتهای کتاب به وضوح به چشم می آید، مفاهیمی چون «فرار از جامعه»، «تنهایی به عنوان انتخاب» یا «پوچی روابط انسانی» به شکلی تکراری و کمتر نوآورانه ارائه شده که ممکن است برای خوانندهی باتجربهتر تازگی نداشته باشد.
پایان خوش برای کاراکتر اگزیستانسیالیستی هم از دیگر نقاط ضعف کتاب است. شاید کتاب بدون پایان بندی کاملا مشخص و واضح می توانست هم خوانندگان بزرگسال را راضی کند و هم فضایی برای تخیل خوانندگان جوانتر باقی بگذارد.
اما «گوشهگیر» کتابی است که بیش از داستانمحور بودن، حالمحور است. یعنی اگر دنبال روایت پرکشش یا ماجراهای پرتلاطم هستید، شاید این کتاب مناسب شما نباشد؛ اما اگر علاقمند به کندوکاو در لایههای درونی روان انسان هستید، حتماً این اثر میتواند تجربهای قابل تأمل برایتان باشد.
«گوشهگیر» را می توان از دیدگاه روانشناسی اگزیستانسیال و کمی هم فلسفه اگزیستانس، نگاه کرد:
در «گوشهگیر»، س نماد انسان معاصر است که با بحرانهایی چون بیمعنایی، اضطراب وجودی، ترس از آزادی و پوچی روابط انسانی دستوپنجه نرم میکند. این بحرانها دقیقاً همان چیزهایی هستند که روانشناسان اگزیستانسیالیستی (مثل ویکتور فرانکل یا رولو می) و فیلسوفانی چون ژان پل سارتر یا آلبر کامو به آن اشاره کردهاند.
س در مواجهه با آزادی مطلق (یعنی فقدان الزام بیرونی برای معنا دادن به زندگی) دچار اضطراب اگزیستانسیال میشود. او نمیتواند تصمیمی برای «بودن» بگیرد و این تعلیق دائمی، گوشهگیری او را تشدید میکند.
انزوای او بیشتر یک «انتخاب دفاعی» است؛ یعنی به جای روبهرو شدن با جهان بیثبات و بیمعنا، خودش را در یک فضای کنترلشده و محدود زندانی میکند.
در نگاه اگزیستانسیالیستی، انسان باید خودش به زندگی معنا بدهد آن هم با حضور دیگر انسانها زیرا که انسان موجودی اجتماعی است، اما شخصیت داستان از این مسئولیت شانه خالی میکند. او مانند شخصیتهای کامو (مثلاً «مرسو» در بیگانه) تسلیم بیمعنایی شده است.
تضاد میان خواست «بودن» و ترس از «زیستن» در سراسر اثر موج میزند؛ نوعی شورش خاموش علیه بیهودگی جهان.
در کل، محمدرضا ماندنی در «گوشهگیر» تصویری میدهد از انسانی که در برابر چالشهای اگزیستانسیال، به جای خلق معنا، به انکار زندگی پناه میبرد. به مرگهای خود خواسته که در عصر مدرن مدام بیشتر و بیشتر یم شود نگاهی بیاندازید. آیا همان س نیستیم که از انزوا و تنهایی خود خواسته به مرگ خود خواسته می رسیم؟
در «گوشهگیر»، بیشتر با پوچی درمانده (شبیه نیهیلیسم منفعل) روبرو هستیم: انسان نمیتواند به تنهایی معنا پیدا کند و در نتیجه حتی دست از تلاش میکشد.
س انسانی است که از بی معنایی فرار می کند و در همان حین در دام بی معنایی گرفتار می شود.
رمان «گوشهگیر» محمدرضا ماندنی تصویری تیره و دقیق از انسان معاصر ارائه میدهد که در برابر بیمعنایی جهان، نه مبارزه میکند و نه آن را میپذیرد، بلکه به درون خود عقبنشینی میکند. برخلاف «بیگانه» آلبر کامو که با پذیرش پوچی به نوعی رهایی میرسد، گوشهگیر در سکوت و انزوا غرق میشود. این اثر، روایتی است از شکست در یافتن معنا، و فرو رفتن تدریجی در سایههای تنهایی.
آغاز کتاب در واقع نوعی آغاز درونی است؛ نویسنده مستقیماً وارد فضای روانی شخصیت اصلی میشود، بی آنکه داستان را با یک حادثه بیرونی یا موقعیت کلاسیک شروع کند. شخصیت اصلی از همان ابتدا خودش را در یک وضعیت جداافتادگی و بیریشه بودن معرفی میکند؛ این باعث میشود خواننده احساس کند که او پیشاپیش در جهانی بیگانه قرار گرفته است.
فضای کلی این فصل تاریک، ایستا و کمی خفقانآور است. تصاویر و توصیفاتی که ماندنی به کار میبرد (مثل اتاق بسته، نور کمرنگ، صداهای محو)، همه نمادهایی از گوشهگیری ذهنی هستند.
نویسنده عامدانه دنیای بیرون را محو و بیرنگ نشان میدهد تا تأکید کند که شخصیت داستان، تماماً درون خود زندگی میکند. نثر در این فصل کوتاه، بریده و گاهی نیمهتمام است. این ساختار جملات شکسته، انعکاسی است از ذهن آشفته و پر از ایستِ شخصیت. نوعی نثر روانشناختی داریم که بیشتر از آنکه وقایع بیرونی را روایت کند، حالتهای درونی را توصیف میکند.
مضامین برجسته «گوشهگیر» را می توان به این صورت دسته بندی کرد:
• احساس بیگانگی (بیگانگی هم از خود و هم از دیگران)
• تمایل به فرار از تماس اجتماعی
• ناتوانی در برقراری ارتباط با محیط
• حس بیمعنایی و پوچی ابتدایی که زمینهساز روند بعدی داستان است
در فصل اول، حتی استفاده از کلمات ساده مثل «آسیب»، «دیوار»، «شکننده»، یا «توان دفاعی» بار مفهومی خاصی دارند و نشاندهندهی تلاش شخصیت برای گسست از جهان واقعیاند. در واقع اینها استعارههایی از یک مرگ تدریجی عاطفی هستند.
بیایید نمادها را در «گوشهگیر» بررسی کنیم:
محمدرضا ماندنی با دقت و وسواس، فضایی میسازد که پر از نمادهای ظریف و معنیدار است. این نمادها نه تنها در توصیف محیط بلکه در انتخاب کلمات و حتی سکوتهای داستان هم حضور دارند.
اتاق بسته نماد ذهن زندانی س است. شما در کتاب صفحاتی را می بینید که درونشان خالی است و حروف در حاشیه مربع بسته ای را هچون یک سلول تاریک ساخته اند.
در سنت نمادگرایی، مکانهای بسته و تاریک معمولاً نشاندهندهی انزوا، خودمحاصرهسازی و ناتوانی در ارتباط با دنیای بیرونی هستند. شخصیت درون اتاقش زندگی میکند اما این اتاق بیشتر شبیه سلول روانی اوست تا یک خانه.
شخصیت دچار بحران آگاهی است.
زندگی بیرونی برای او امری بسیار کمرنگ و حتی اجباری است.
امید و روشنی از نگاه او تقریباً محو شدهاند حتی خویشاوندانش را که در شادی و امید زندگی می کنند قضاوت می کند و به آنها برچسب توجه طلب می زند.
سکوتی که همه چیز را در برگرفته، نه فقط توصیف فضاست، بلکه نماد قطع ارتباط با جهان است.
سکوت اینجا معنای انفعال، ترس از مواجهه، و پذیرش تنهایی را دارد؛ یک جور خودمحافظتی بیمارگونه.
دیوارها در فصل اول چندبار به صورت ضمنی یا مستقیم توصیف میشوند.
دیوار، هم مرز است و هم زندان.
در این اثر، دیوار نماد «مرزهای روانی» است که شخصیت برای دفاع از خود ساخته، ولی این مرزها حالا به زندانی واقعی تبدیل شدهاند.
در جایی توجیه س را برای شناساندن تلاش شخصیت خود که درگیر اضطراب اگزیستانسیالیم است می بینیم :
اگر بخواهم صادقانه جواب شما را بدهم باید بگویم:
من یک حرف گوشه گیر نگرانم.
س نماد انسانی که خودش را در زندانی خودساخته محبوس کرده و در برابر نا امنی زندگی تسلیم میشود.
«گوشهگیر» نوشته محمدرضا ماندنی توسط نشر کودک و نوجوان پرتقال در سال ۱۴۰۳ روانه بازار کتاب کرده است.
غزل قربانپور
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0