به قلم: جبار آذین
پایگاه خبری نمانامه: به تازگی جلد نخست کتاب «هفت خان رستم» از مجموعه داستان های شاهنامه به نویسندگی محسن دامادی، در سیصد نسخه توسط انتشارات کتابسرای نیک منتشر شده است.
وی این داستان ها را با استناد به اشعار شاهنامه و به زبان روان امروزی نوشته است تا همه بتوانند به آسانی شاهنامه بخوانند وبااین اثر ملی ارتباط برقرار کنند.لازم به ذکراست،نویسنده کوشیده تا در هر داستان، جهان بینی فردوسی را که در آن زمان به دلیل سلطه بیگانه در لفافه و با رمز و راز بیان شده بود، واکاوی نموده و علاوه برآن در هر داستان، برای علاقه مندان داستان نویسی و فیلم و سریال سازی اقتباسی نیز کلاس آموزشی فردوسی ارائه داده که این امر می تواند بسترساز تولیدات فرهنگی موثری در آینده باشد.
به نظر من، در این مقطع زمانی با وجود نسلی عصبی، کم حوصله، عجول و راحت طلب که با وجود سختی لغات ادبیات پیشین، تمایلی به خوانش آن ندارند، نگارش چنین کتاب هایی به زبان روان امروزی، حائز اهمیت و بسیار ضروری است، چرا که متاسفانه براساس سیاست های تک بعدی، بیشترین تمرکز در کتب درسی بر روی ترویج فرهنگ غربی و مسایل ایدئولوژیک است و این نسل با فرهنگ و ادبیات اصیل ایرانی، مانوس نیستند!
در کشور تاجیکستان، خیلی از کودکان و نوجوانان، شعرهای شاهنامه را از بر هستند، در حالی که در ایران، آنقدر که به برگزاری مسابقات دینی و ترغیب کودکان در رابطه با حفظ آیات قرآن تاکید شده است، تلاش و برنامه های جدی در ارتباط با آشنایی و نزدیک کردن این نسل با اشعار فاخر ایرانی و ریشه های فرهنگی و ادبیات کهن ما وجود ندارد و این بخش از آموزه های فرهنگی مهجور واقع شده است.
درحالی که اشعار مولوی، خیام، مثنوی معنوی و شاهنامه فردوسی و سایر کتب مفاخر ایرانی در سطح بین الملل انتشار یافته و بارها شاهد آن بوده ایم که بسیاری از هنرمندان جهان در خلق شخصیت ها و آثار هنری از آنها الهام گرفته اند و علاوه برآن سرشار از درس های معنوی و جهانشمول است که می تواند بر روی نگرش و جهان بینی این نسل تاثیری بهینه داشته باشد.
در مدارس سایر کشورها به تدریج کودکان را با شکسپیر، گوته و مفاخر ادبیات خود آشنامی کنند تا ریشه های فرهنگی خود را بیابند. متاسفانه وقتی برخی مدیران نالایق درصدد حذف ادبیات اصیل و ریشه های فرهنگی کشور هستند، کودکانی که پرورش می یابند، بی ریشه و بی اصالت بار آمده و دچار سرگشتگی و بی هویتی شده و رو به زوال می روند. بدیهی است در چنین شرایطی، دنبال روی ادبیات سخیف امثال تتلوها می شوند!
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0