پایگاه خبری نمانامه: کتاب طفلی به نام شادی شامل پنج دفتر از سرودههای محمدرضا شفیعی کدکنی، پژوهشگر و استاد بزرگ ادبیات فارسی است. کتاب طفلی به نام شادی بعد از ۲۳ سال منتشر شده است.
دربارهی کتاب طفلی به نام شادی
کتاب طفلی به نام شادی مجموعه اشعار و سرودههای محمدرضا شفیعی کدکنی است. انتشارات سخن، کتاب طفلی به نام شادی را که شامل پنج دفتر از سرودههای استاد بزرگ ادبیات، محمدرضا شفیعی کدکنی است منتشر کرده است. در این کتاب زیبا، اشعاری دلنشین از استاد شفیعی کدکنی میخوانیم که در طول سالها شعر و شاعری او سروده شده است. آثاری که ممکن است گهگاه پراکنده در این سو و آن سو خوانده باشیم. اشعاری زیبا که همگی نقل محافل شاعرانه و حتی جمعهای دوستانهی بسیاری است. بسیاری از اشعار در محلهای مختلفی مانند آکسفورد، پرینستون و … سروده شدهاند که میتوانیم حتی محث ثبتشان را هم ببینیم. فضای اشعار، فضای دوستی با طبیعت، درختها و گیاهان و … است.
درباره محمدرضا شفیعی کدکنی
محمدرضا شفیعی کَدْکَنی، استاد دانشگاه، ادیب، نویسنده و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی ۱۹ مهر ۱۳۱۸ در کدکن، نیشابور خراسان متولد شده است. او هرگز به مدرسه نرفت و از آغاز کودکی نزد پدر خود (که روحانی بود) و محمدتقی ادیب نیشابوری (ادیب نیشابوری دوم) به فراگیری زبان و ادبیات عرب پرداخت. او تحصیلاتش در زمینه ادبیات فارسی را در دانشگاه فردوسی مشهد آغاز کرد و به دانشکده ادبیات رفت و مدرک کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکترای ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران دریافت کرد. دکتر شفیعی کدکنی از سال ۱۳۴۸ تا کنون استاد دانشگاه تهران است. از میان آثار و کتابهای دکتر شفیعی کدکنی میتوان به تصحیح متون ادبیات فارسی قدیمی مانند آثار عطار نیشابوری، غزلیات و قصاید سنایی، صور خیال در شعر فارسی، تصحیح اسرار التوحید، تحقیق و پژوهش و تصحیح آثار عرفای ایرانی مانند بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، خواجه عبدالله انصاری و مجموعه اشعار زیبا و دلنشین سرودهی خود استاد اشاره کرد.
ای غوکها که موجْ برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان
خوش یافتید این خزهٔ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان
دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجنکدهست همه نان و آبتان
بیشرمتر زِ جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان
از بیخ گوش نعرهزنانید و گوشِ خلق
کر شد ازین مُکابرهٔ بیحسابتان
یک شب نشد کز این همه بیداد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان
بسیار ازین نفیر نفسگیرتان گذشت
کو افعیای که نعره زند در جوابتان
هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ منکری نبود اجتنابتان
تکرار یک ترانه و یک شومْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان
ای مشت چَنگلوک زمینگیرِ پشّهخوار
شرمآور است دعوی اوج عقابتان
مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کردهست بهرِ فتحِ جهان انتخابتان
جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برفِشاند بر این خاک و آبتان
این آبگیر عرصهٔ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان
وز یال دیوْباد درافتی و در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان
وین غوکجامههای چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان
سیلی دمنده بود زِ کهسار خشم خلق
کاینگونه گشته بسترِ آرام و خوابتان
چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟
چون صبح روشن است که خواهد زِ دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان
چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجابتان
نک خوابتان به پهنهٔ مرداب نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان
با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنگرد بینقابتان…
غوکنامه؛
از کتابِ «طفلی به نام شادی»
تازهترین مجموعهٔ شعری محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: ۱۳۹۹
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0