پایگاه خبری نمانامه: همزمان با اکران آنلاین فیلم سینمایی «زیر نور کم» به کارگردانی محمد پرویزی، به گفتگو با این کارگردان پرداخته ایم و از او درباره ایده و نحوه ساخت این فیلم سوالاتی پرسیده ایم که در ادامه میخوانید.
چرا این فیلم شش سال پس از تولید به نمایش در آمد؟ این تاخیر زمان در نمایش فیلم چه پیامدهایی داشت برای فیلم و برای خود شما در مقام کارگردان که ساخت اولین فیلم بلند سینماییتان را تجربه کردید. ایده و فضای فیلم تر و تازگی خودش را دارد؟
فیلم درباره خاطرات است ، خاطراتی که با گذشت زمان نه تنها در ذهن «رویا» ( زنی که در فیلم درگیر آن است ) پاک نمی شود ، بلکه هر چه زمان می گذرد، نقش آنها درزندگی اش پررنگ تر می شود. از بابتی خوشحالم که تجربه خود فیلم هم برای من شبیه همین خاطره ست. الان با فاصله ی بیشتری بهش نگاه می کنم ( درست مثل یک خاطره ) به یک معنا شاید بشه واقعن دیدش. چون معتقدم ما بیشتر تجربه هایمان را نگاه می کنیم ( به همین دلیل انگار یک جور از سر میگذارنیم ) اما نمی بینیم. از طرفی اگر فیلمی حرف تازه ای برای گفتن داشته باشد نباید از چنین فاصله های زمانی بهراسد.
* علت تغییر نام فیلم از «سمفونی تولد» به زیر نور کم چه بود؟
با عنوان قبلی هم مشکل چندانی نداشتیم، زندگی زنی روز تولدش بهم میریزد و بجای شنیدن یک صدا، همزمان صداهای ریز و درشتی را در این روز تجربه می کند . به عبارتی گویی زندگی اش چندصدایی ( پلی فونیک ) می شود . این عنوان( سمفونی تولد ) از ترکیب شدن و همزمانی صداهای درونی این زن وام گرفته شده بود ولی بعدها ترجیح دادیم که زیر نور کم باشد چون بیشتر با فضای فیلم خوانا بود.
*یکی از امتیازهای فیلم بازی درخشان لیلا زارع، حمیدرضا آذرنگ و بیتا بادران است. از ابتدا به این ترکیب فکر میکردید؟ بادران بازیگر کمکاری است چطور رضایت او را برای نقش فریبا جلب کردید..
امیدوارم همین طور باشد. نه الزاما، ترکیب بازیگران فیلم رفته رفته شکل گرفت. به هر حال ممنونم که پذیرفتند در این فیلم حضور داشته باشند.
* همانطور که در دیالوگی از فیلم (رابطهای که پیش نمیره بهتره تموم بشه) به آن اشاره شده است یکی از زمینههای فیلم در باره کیفیت رابطههاست. رویا (لیلا زارع) و حامد (صابر ابر) به ظاهر جز اسم دخترشان دلیلی برای اختلاف ندارند- اگر چه دلیل این اختلاف اتفاقا خیلی مهم است و سایهاش بر زندگی این دو نفر سنگینی میکند- اما آنچه برای حامد مهم است کیفیت این رابطه و پیچیدگیهای آن است. این طور نیست؟
بار روحی روانی افراد و رابطه ها در این طبقهی اجتماعی ( که فیلم درگیر آن است ) ابعاد پیچیده ای دارد. کیفیت زندگی برای این طبقه صرفا با پایین و بالا شدن توان مالی بهم نمیریزد (یا حداقل تنها دلیلش این نیست). به عبارتی دعوای آنها بیرونی نیست که قصه فیلم هم بتواند سرراست آنها را از بیرون روایت کند. دعوا برسر اعتیاد و فقر مالی و عواقب آنها نیست که در ظاهرشان نمایان باشد، وقتی با درون آدمها سر و کار داریم داستان طور دیگری می شود. به یک معنا با طیفی که از ظاهرشان نمی توان درونشان را فهمید . یعنی توقع مان از کیفیت ظاهری رابطه گذشته و به کیفیت درونی آن رسیده است. قصه ی فیلم درباره همین آدمهاست. آدمهایی که به سطح ظاهری رابطه قانع نیستند. رویا در فیلم آدم پنهان کار نیست که از ظواهر دروغ هایش به آن پی برد رابطه اش با گذشته مفهوم عمیق تری دارد و گاهی برای خودش هم پنهان است.
* همزمانی نمایش فیلم با شیوع کرونا که تجربههای زیستی متفاوتی را بر جامعه تحمیل کرده است و نوع و کیفیت رابطهها مهمتر شده است را میتوان به فال نیک گرفت؟
سوال سختی ست، اما آنچه به تجربه فیلم (بخصوص به تجربه تماشای فیلم زیر نور کم) به این وضعیت زیستی مان بر میگردد، فقط این نکته را می توانم یاد آور شوم که؛ درون مایه ی فیلم درباره خاطرات است . خاطرات اهمیت پر رنگ تری را برای ما ( در این وضعیت نابه سامان) پیدا میکنند. رابطهها در انقباض و فشردگی شدید روحی روانی قرار گرفتهاند، در چنین موقعیتی باید روی تحمل کردن هم حساب باز کنیم، این کار امکان پذیر نیست مگر اینکه به اتکای خاطرات خوبمان وجوه انسانی تر همدیگر را ببینیم. یکی از امکان های خاطرات همین است، که در شرایط سخت به دادمان برسد، به بیان ساده تر؛ خاطرات خوبی از هم بسازیم چه در گذشته و چه در حال.
* داستان بر اساس جریان سیال ذهن پیش میرود. چطور به این نتیجه رسیدید که متاثر از شخصیت ناآرام رویا دو قصه را به صورت موازی روایت کنید. به راحتی میشد قصه امید و رویا را تعریف کنید و بعد سراغ داستان رویا و حامد رفت اما فیلم هیچ بکگراندی ندارد. چطور به این نوع روایت رسیدید؟
اگر بخواهم به سوال شما پاسخ بدم باید از فیلم دفاع کنم ( یعنی ضمنی از آن تعریف کنم ) چنین قصدی را ندارم. اما چند نکته درباره استدلالم را می توانم در جواب سوال شما اضافه کنم . اول اینکه ساز و کار به یاد آمدن خاطرات به هیچ وجه ، خطی و منسجم نیست. بخصوص اگر خاطرات آسیب زا باشند. در نتیجه کسی که با این زخم ها در گذشته اش درگیر است مدام آنها را در فرایند درگیری جابجا می کند. قسمتی از این رفتار به مکانیزم های دفاعی بر میگردد، مواجه شدن با گذشته ی که به ما زخم می زند کار ساده ای نیست. خیلی ها بر این باورند این پیچیدگیها را باید ساده بیان کرد، به گمان من این ساده سازی ها بیشتر به معمولی کردن و یا به دم دست کردن این زخم ها می انجامد.
* احتمالا هدفتان از این نوع روایت همزمان، فریب مخاطب نبوده است؟
چرا فریب!!؟ فیلم کارآگاهی نیست که روایتش برای معمایی کردن فیلم بکار گرفته شده باشد. شیوه روایت فیلم متکی به درون مایه ی فیلم است ، فیلم درباره خاطرات تروماتیک است. شدت و حدت این خاطرات است که شیوه راویت آن را تعیین می کند.( و گاهی پیچیده اش می کند ) البته منظورم این نیست که روایتی که می بینید شکل دقیق آن است، تلاش من این بوده که به ماهیت چنین درون مایه ای در شکل روایت نیز وفادار باشم منظورم این است که این شکل روایت از اینجا آمده است ، نه برای فریب دادن مخاطب به نیت پیش بردن قصه.
* در فیلم با تکرار صحنههایی از یک خاطره رو به رو هستیم. افکار ناخوانده در مورد واقعه و تکرار بخش هایی از واقعه در ذهن، آیا دلیل این تکرار واکنش ذهنی رویا به یک تروما است؟
گاهی خاطرات در ما بیاد می آیند، بدون اینکه بخواهیم، به یک معنا، غیر ارادی در ما حاضر می شوند و یا در ما جا باز می کنند.از این رهگذر چیزهایی را دلبخواه بهم می ریزند و یا در ما تغییر می دهند. عارضه این خاطرات نتیجه تکرار ناخواسته ی آنهاست .گذشته به واسطه ی همین نابه هنگامی بازگشت خاطرات، بسان بختکی بر ما آوار می شود و مدت ها ما از توان خلاصی گاهی مدت ها گذشته دست از سرما برنمیدارد، فاجعه این آمد و شدهای بی وقت وقتی آغاز می شود که هجومشان زندگی را از کنترل ما خارج کنند.
دسته ای دیگری از خاطرات در فرایند یادآوری به شکست می انجامند، درست به همین دلیل که ما نمی توانیم آنها را به یاد بیاوریم. این خاطرات رسما ما را بیمار می کنند. اینجا خاطره به تروما بدل شده است « تروما حاکی از تثبیت یا انسداد است » بخاطر همین اتقباض و مسدود شدن خاطره عوارضش ما را تا مرز بحران پیش می راند، زخم این خاطره ها کاری ست و تن به یادآورری نمی دهند در نتیجه روان رنجورمان می کند به گفته فروید: « به این علت که کوشش ذهن در معنادهی به این آشفتگی تروماتیک دوباره ناکام می شود. » در چنین وضعیتی ذهن نمی تواند و یا نمی خواهد بازمانده ی آسیب زی خاطره را برای درک شدن به سطح آگاهی منتقل کند. در اضطراب چنین تجربه ی تکان دهنده ای ما مدام تهدید می شویم در اصل: « آن صحنه چنان برای او تحمل ناپذیر بوده که [ بیمار ] با اضطراب آن را به هم می ریزد » در واقع اضطراب به دفاع اضطرابی برای محافظت از آسیب های احتمالی خاطره تبدیل می شود به یک معنا خود اضطراب هم تکرار می شود. به این خاطر که ته مانده های آسیب زای خاطرات به سادگی قابل انتقال نیستند، به یک معنا درکشان بیرون از ظرفیت و توانا ماست این خاطرات در فرایند بیاد آمدن ( با دفاع اضطرابی ) مختل می شوند تا حدی که به منزله نیروی بازدارنده عمل می کنند ( برای مقاومت از آسیب های احتمالی ترومای خاطره)، به بیان دقیق تر تکرار به مکانیزهای دفاعی تبدیل می شود، تا زخم آن خاطره را در لاک دفاعی خود پنهان کند. در واقع آنچه بیاد می آید با آنچه باید بیاد بیاید فاصله ی زیادی دارد. یاد آوری این نکته مهم است که آنچه اهمیت دارد؛ واقعیت خاطره نیست، بلکه « واقعیت روانی خاطره» است ،آن ته مانده های آسیب زا.
داستان زن فیلم زیر نور کم که مدام خاطراتش را تکرار می کند، داستان این زجر توامان است. خاطره ای که او را میان میل و لذت و نهایت تا خطران روحی پیش می راند. و دست آخر نتایج اخلاقی آن در زندگی عاطفی اش با حامد ( همسرش ) آشکار می شود.
* صحنه طولانی و نمایشگونه اعتراف میهمانان حاضر در تولد رویا در باره داروی امیر، کابوس رویاست یا واقعیت دارد؟ اگر رویاست چرا نشانهای برای تمیز رویا و واقعیت وجود ندارد؟
این تکرار ها تنها نیروی دفاعی رویاست، برای این که بتواند از زخم آن خاطره، تا حدی در امان باشد. من اینها را در قالب مکانیزم های دفاعی ( در سوال قبل )تشریح کردم.
. قبول دارید که برخی صحنهها از جمله بازجویی آن دو مرد و توضیحاتی که امید از صحنه ضرب و شتم خودش میدهد حتی برای مخاطب جدی سینما هم ابهام دارد؟
شاید… ، در کل قصد ندارم بگویم فیلم شکل تام و تمام این ساز و کار است، چقدر توانسته ام به آن نزدیک شوم به عهده مخاطب است. توان من آن سال برای ساخت چنین فیلمی همین قدر بود.
* طبق عنوان اولیه فیلم (سمفونی تولد) رویا هر بار در شب تولدش به نوعی با واکنشهای هیجانی و ذهنی نسبت به ترومای مرگ امید مواجه است. در شب تولد ۴۳ سالگی او که به نوعی حقایق مشخص و معلوم میشود که رویا مقصر نیست، واکنش حامد و لحن طلبکارانهاش عجیب نیست؟
سوال حامد از رویا این است : آیا واقعن تو با من زندگی می کنی ؟ یا با خاطرات ( امید)؟ یکی از شکنجه آور ترین تجربه ها ( در یک رابطه ) این است که در کمال آرامش با کسی که هستی نباشی. رویا با حامد زندگی می کند اما واقعن آنجاست؟ این یکی از سوال های فیلم است.
*اساسا این که امیر حتی برای خاطرات رویا مرز اخلاقی قائل است چقدر تحلیلپذیر است؟ در صحنهای از فیلم از زبان فریبا خطاب به امیر میشنویم که خجالت بکش اون مرده! تصور مرز اخلاقی خاطره عجیب است آن هم برای فردی که مرده و در قید حیات نیست. این نوع رفتارها از امیر فردی بیمنطق میسازد که مخاطب او را پس میزند.
زن در ذهنش از حدود اخلاقی رابطه اش عدول می کند ، اگر قرار بود دلبستگی او نه به خاطره مردی که مرده ، بلکه به شخصی که هنوز زنده است باز می گشت که این فیلم می شد فیلم رئالیستی ( به مفهوم همان تعریف معمولی که از آن یاد می کنیم ) اهمیت اخلاقی این قصه در خاطره بودن آن است. جایی که پای هیچ آدم زنده ای در میان نیست اخلاق اهمیت مضاعف پیدا می کند. سوال فیلم این است آیا خیانت فقط امر بیرونی ست؟
* ساخت درام روانشناختی، کنار هم گذاشتن شخصیتها و بیرون کشیدن ترسها و اختلافاتی که ریشه در گذشته دارد کار سختی است. در زمانهای که وجه غالب سینما فیلمهای رئالیستی و مستندنگاری از طبقه محروم و آسیبپذیر جامعه است این نوع روایت و این دست فیلمها چقدر شانس دیده شدن دارد؟ آیا اصرار دارید در کارهای بعدیتان همین مسیر را ادامه بدهید.
بنظرم فروکاستن رئالیسم صرفا به معنای که الان در سینمای ما رایج است، نادیده گرفتن بخش عظیمی از توان و مفهوم واقعی رئالیسم است. بخش عظیمی از گرفت و گیرهای زندگی ما به واقعیت های درونی ما باز می گردد. اگر آنها رئال ( واقعی ) نیستند پس چه چیزی هستند!! اما اینکه این دست فیلم ها چقدر شانس دیده شدن دارند داستان دیگری ست، از یک سو به توان فیلم برمیگردد و از سوی دیگر به جماعتی که می بینند.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0