به قلم: غزل قربانپور
“… به یاد آورد که چطور در ماه های اخیر سگهای ولگرد از شهرک های اطراف دمشق دسته دسته وارد شهر شده بودند. آنها دیگر شبیه سگ نبودند, چشمهایشان شبیه به چشمان گرگها شده بودند و آرواره هایشان یک ریز میجنبید.خسته و ناراضی از استخوانها به اجسادی حمله می کردند که تعدادشان بیشتر از آن بود که بشود دفنشان کرد…”
«مردن کار سختی است» نوشته خالد خلیفه نویسنده سوری، داستان سورئال و دردناکی است که جنگ های داخلی سوریه را روایت می کند و مشکلات زندگی روزمره در چنین فضایی را نشان می دهد.
عبداللطیف معلم بازنشسته که در سالهای واپسین زندگی به یکی از مخالفین رژیم تبدیل شده است، قبل از مرگ طبیعی، از فرزندش می خواهد او را در روستایشان و کنار قبر خواهرش دفن کنند.
این وصیت بسیار عادی و متداول است اما نه در سوریه سال ۲۰۱۵ که جنگ داخلی در آن جاری است. پسر عبدالطیف بی توجه به مخاطرات پیش رو وصیت پدر را عملی می کند.
خالد خلیفه متولد ۱۹۶۴ در روستایی در نزدیکی شهر حلب سوریه است. او چهار رمان و یک نمایشنامه نوشته و در ۲۰۱۳ برنده جایزه ادبی نجیب محفوظ شده است۰ او هم اکنون در دمشق زندگی می کند و رغم خطرات جنگ داخلی سوریه، آنجا را ترک نکرده است.
این داستان به داستان ” گور به گور” ویلیام فاکنر بی شباهت نیست . کتاب درباره خانوادهای روستایی در جنوب آمریکاست. داستان پیرامون بیماری و مرگ مادر خانواده میگذرد. مادری که وصیت کرده است پس از مرگ جنازهاش را به محل زندگی اجدادیاش ببرند و دفن کنند. پس از مرگ مادر سفر خانواده او برای تشییع جنازهاش آغاز میشود. سفری که میتواند استعارهای از زیستن به سوی مرگ باشد.
اما خالد خلیفه جهت دیگری را در داستانش دنبال می کند.
او تنها یکی از فرزندان عبداللطیف را دغدغه مندتر نشان می دهد، بلبل مردی است حساس، نسبتا ترسو و پایبند به اصول صحیح و غلط خانوادگی آنچنان که در خانواده های عرب همیشه یکی ازآنها هست.
” خواهند گذشت و تو خواهی ماند
بتی که کاهنانش در بادها رهاش کرده اند
از برای تازیانه و سوختن
تهیدست و مصلوب و تنها”
اما حسین برادر دیگر که به دنبال رویاهایش رفته است و راه و روشش باعث طرد شدنش از خانواده شده است، او نماینده پناهندگان سوری به سایر کشورهاست که فرهنگشان دستخوش تغییر در شرایط کشور مقصد می شود و دیگر شباهتی به فرهنگ اصلیشان ندارد.
” کودک به انکار پدر و مادر خویش برخاسته است
کمترین شباهتی با ایشان ندارد”
دختر عبداللطیف- فاطمه- که به همراه برادران سوار مینی بوس می شود تا به وصیت پدر عمل کند، زنی است منفعل، مطیع و تسلیم در برابر مردان خانواده آنچنان که زن خاورمیانه ای می بایست باشد. حالا جنازه پدر این سه نفر را به گذشته و به یکدیگر پیوند می دهد اگرچه در ادامه داستان در می یابیم این پیوند تا چه حد منفصل و جداست.
” جز کودکی نمیبینم
آن غول در شکنجه را
که از موالید ثانیه هاست
و دستی جوگندمی رنگ مه از اعصاب آن کفنهایی بیرون آمده است
و مرگ نزدیک است”
- خلیل الحاوی
خالد خلیفه با نوشتن این داستان و به تصویر کشیدن خانواده بلبل، انگشت اتهام را به سمت جامعه چندپاره ای می گیرد که اساس و پایه اش بردگی روح و جسم شهروندان است. همه چیز در این رژیم تحت نظارت یک سیستم امنیتی به نام مخابرات است که قادر و فرمانروای مطلق کشور است.
در این سیستم فاسد هیچ جایی برای روابط نژادی و عاطفی حتی در سطوح خصوصی و خانوادگی وجود ندارد. قوانین از طریق پول و رشوه قابل دور زدن هستند و اغلب دلیلی برای این که منافع کشور و ملت را در نظر بگیرد, ندارند.
توصیفاتی که در مورد جسد در حال فساد پدر در این مسیر چهارصد کیلومتری می شود، به فروپاشی تدریجیای اشاره دارد که هرگز پایان نمی پذیرد، یا اگر هم بپذیرد آن طور که باید بشود, نمی شود.
اقدام پوچ فرزندان در شرایطی که خودشان می دانند بی خطر نیست، اقدامی مذبوحانه برای نجات روح پدر و آشتی میان خودشان است. اما در نهایت این سفر به سفری جهنمی بدل می شود و هیچ چیز از دست آن رژیم فاسد در امان نمی ماند.
پرداختن به جزییات روستاهایی که با خاک یکسان شده اند، ایست بازرسی های نزدیک به هم با بهانه گیری های واهی، تهدید به زندان و شکنجه های مداوم, ریاکاری، خشونت و دیوان سالاری های تهی و بی معنی, همه و همه نشان دهنده از بین رفتن و سقوط اخلاقی جامعه در حال جنگ است.
در این سیستم نا به هنجار و دروغین، که هزاران هزار جسد بی کفن و بی گور خوراک سگ ها می شوند، این همه عزت و احترام ساختگی برای انجام خاکسپاری فقط یک جسد مضحک به نظر می رسد. شاید خالد خلیفه در مقایسه ای تلخ شباهت گروه های درگیر در سوریه را برای بلعیدن مردم با سگ های ولگرد و گرسنه گوشزد می کند.
” مردن کار سختی است” نوشته خالد خلیفه به دست ” سعید کلاتی” ترجمه شده است و نشر ثالث آن را به چاپ رسانده است.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0