نمانامه به نقل از مهر: محمدرضا شفاه در مقام تهیه کننده با حسین دارابی کارگردان فیلم هناس، در دومین همکاری خود، فیلم «هناس» را به جشنواره فیلم فجر آوردند. فیلم هناس عاشقانهای از زندگی یک شهید دانشمند هستهای که ترور او را به تصویر میکشد.
با محمدرضا شفاه و حسین دارابی به گفتگو نشستیم که مشروح این گفتگو را در زیر میخوانید:
* برای فیلم «هناس» در طول فرآیند تولید یک سکوت خبری را در پیش گرفته بودید و به نظر علاقه نداشتید تا پیش از رونمایی فیلم، موضوع و داستان آنکه مرتبط با یکی از شهدای هستهای است، رسانهای شود. بابت چه مسئلهای نگران بودید که این سیاست را در پیش گرفتید؟
محمدرضا شفاه: در این زمینه ابتدا میخواهم یاد کنم از همراهی فوقالعادهای که خانواده شهید رضایینژاد و شخص خانم پیرانی با ما داشتند اشاره کنم. درک عجیب و غریبی که ایشان از این حوزه و اعتماد به تیم تولید فیلم داشتند را بدون اغراق میتوانم بگویم برخی مدیران فرهنگی هم ندارند. ما داشتیم تصویری از زندگی شخصی یک فرد را میساختیم و طبیعتاً زندگی هیچ فردی برای خودش بیارزش نیست. بهخصوص زندگی آدمهایی که در سطح ملی و بینالمللی شناخته شده هستند و عجیبترین دلخراشترین نوع ترور در یک دهه گذشته علیه آنها اتفاق افتاده است. از این منظر قاعدتاً این خانواده باید سختگیری بسیاری نسبت به کار ما میداشت. همه آدمها در این زمینه بهشدت سختگیر هستند. ما چه انتظاری باید داشته باشیم که فردی زندگیاش را در طبق اخلاص بگذارد و به دست ما بسپارد، همه سختگیری میکنند.
* کمااینکه قبلتر تیم شما قصد ساخت فیلم زندگی شهید تهرانی مقدم را هم داشتید که خانوادهاش موافق این کار نبودند.
شفاه: در آن پروژه حتی شهید تهرانی مقدم شخصیت اصلی نبود و فیلم در واقع زندگی این شهید نبود. حتی اسم کاراکتر اصلی آن فیلم حسن، نبود. ما تنها قصد داشتیم با الهام از زندگی کاری شهید تهرانی مقدم یکی از اتفاقات عجیب و غریب در حوزه فعالیتهای موشکی ایران را روایت کنیم اما از آنجایی که بالاخره برداشتی از زندگی این شهید بود، با مخالفت خانوادهشان مواجه شدیم. فرصتی هم پیش نیامد که بتوانیم با این خانواده وارد گفتگو شویم، چه بسا اگر این گفتگوی شکل میگرفت درباره آن پروژه هم اتفاقات به شکل دیگری رقم میخورد. من اتفاقاً این جنس برخوردهای سختگیرانه را کاملاً درک میکنم و این انتظار را نداریم که همه افراد نسبت به حوزه کاری ما شناخت کامل داشته باشند. باید دید چه کسانی به این افراد مشاوره میدهند.
شفاه: چقدر دوست دارم تجربه همکاری ما با خانم پیرانی برای این فیلم ثبت شود. ایشان به اندازه یک کارشناس فرهنگی نسبت به موضوعات درک داشتند. درباره تیم ما بررسی کردند و به تحلیل و ارزیابی رسیدند، اما وقتی تصمیم گرفتند که با ما کار کنند، گفتند بروید و هرآنچه فکر میکنید درست است را انجام دهید. این دقیقاً همان کاری است که مدیران فرهنگی ما باید انجام دهنداتفاقاً علاقمندم روزی بهانهای داشته باشیم و گفتگو کنیم درباره اینکه چگونه نهادهایی که شناخت و تخصصی در حوزه کار سینما و تلویزیون ندارند، مانع کارها میشوند. باید بدانیم چه خدماتی از بچههای سینما در زمینه بازسازی زندگی قهرمانان این کشور برمیآید؛ از چهرههای ملی تاریخی گرفته تا افتخارات امروز. چقدر دوست دارم تجربه همکاری ما با خانم پیرانی برای این فیلم ثبت شود. ایشان به اندازه یک کارشناس فرهنگی نسبت به موضوعات درک داشتند. درباره تیم ما بررسی کردند و به تحلیل و ارزیابی رسیدند، اما وقتی تصمیم گرفتند که با ما کار کنند، گفتند بروید و هرآنچه فکر میکنید درست است را انجام دهید. این دقیقاً همان کاری است که مدیران فرهنگی ما باید انجام دهند، یعنی انتخابشان را براساس یک پژوهش کامل انجام دهند و کار کارشناسی روی آن بکنند، اما وقتی به انتخاب نهایی رسیدند، مادامی که نتایج کارشناسی جدیدی مبنیبر اشتباه بودن این انتخاب به دست نیاوردند، باید به آنها اعتماد کنند. ما این جنس مدیریت را در کشور نداریم. به کسی میگوییم بیا و این کار را انجام بده، اما در تمام مسیر میخواهیم از او مراقبت کنیم…
* مدیران ما به اشتباه میخواهند «آدم» ها را مدیریت کنند، به جای آنکه «پروژه» ها را مدیریت کنند!
شفاه: دقیقاً! مدیر میخواهد فرآیندی که مدیریت را به تو واگذار کرده است را خودش مدیریت کند! به نظرم تجربه همکاری با خانم پیرانی از این منظر برای ما بسیار شیرین بود. خیلی خدا را شکر میکنم که این اتفاق برای ما رخ داد چرا که ما واقعاً داشتیم در این زمینه ناامید میشدیم. تیم ما تیمی بود که طی چهار تا پنج سال گذشته چندبار برای ساخت فیلم درباره قهرمانان ملی فکر کرده بودیم و ایدههای بسیاری داشتیم، دو سه پروژه را حتی جلو هم برده بودیم اما آنقدر با انسداد مواجه میشدیم که احساس میکردیم جلوتر از آن نمیتوان رفت! «هناس» از این منظر پروژهای بسیار دوستداشتنی برای ما بود. شکر خدا وقتی خانواده شهید هم فیلم را دیدند، واکنش بسیار خوبی داشتند و واقعیت این است که ما سیمرغ خود را همان شب گرفتیم.
* بدون هیچ پیشفرضی فیلم را تماشا کردند؟
شفاه: ایشان یک نسخه از فیلمنامه اول ما را خوانده بودند اما ما نسخه یازدهم را ساختیم. پنج ماه روی آن فیلمنامه کار کرده بودیم و اساساً فیلم تغییر کرده بود اما ایشان میگفتند تعمداً فیلمنامه را میخوانند. حتی همان نسخه اولیه را هم به اصرار ما خواندند و نکات محدودی را هم درباره آن مطرح کردند. بعد که فیلم را دیدند از آنجایی که هیچ چیزی درباره آن نمیدانستند، نمیدانستند کدام بخشهای زندگیشان را تصویر کردهایم و کدام بخشها را تغییر دادهایم، واکنش فوقالعادهای داشتند که به راحتی نمیتوانم توصیف کنم. شاید فقط تماشای تصاویر آن بتواند این حس را منتقل کند. یک بار بزرگ آن روز از دوش ما زمین گذاشته شد. واقعاً نگران واکنششان بودیم. از نظر آبروی کاری نمیخواستیم آبروی خود را ببریم و نگران بودیم که نکند در روایت زندگیشان امانتدار نبوده باشیم. اینها استرسهای بسیاری برای ما ایجاد کرده بود.
* با وجود تمام این تجربهها اما یک نگرانی هم از پیشداوری مخاطبان به واسطه فیلمهایی که پیشتر بهصورت کاریکاتوری از قهرمانان ملی ساخته شدهاست، داشتید. همان مسئلهای که در سوال ابتدایی مطرح کردم و منجر به تصمیمگیری برای تولید پروژه در سکوت خبری شد…
شفاه: ما قبل از هر چیزی سینماگر هستیم. همه فیلمسازان و سینماگران هم درباره حوزههای علایق خود فیلم میسازند. اگر فیلمسازی سینمای جنایی را دوست دارد، آیا الزاماً کارآگاه پلیس است؟ یک آدم سینماگر است که علاقمند است فیلم جنایی بسازد، اما درباره آثاری از این دست، به محض آنکه سراغ پروژهای میروی که موضوعی ایدئولوژیک و انقلابی دارد، بلافاصله تبدیل به یک «آدم انقلابی» میشوی که گویی مأموریتی برای ورود به سینما داری! ما واقعاً از این تصویر فراری هستیم.
شفاه: از ابتدای مطرح شدن این موضوع در دفتر ما که به سالها پیش برمیگردد تصمیم داشتیم خارج از کلیشهها آن را بسازم. اولین نکتهای هم که درباره این سوژه داشتیم، شیوه بسیار عجیب ترور بود که باید آن را به تصویر میکشیدیم. در هر کشور دیگری برای یک چهره ملی چنین اتفاقی رقم میخورد حتماً روایت سینمایی آن را میساختند. این حداقل تظلمخواهی یک ملت استزمانی که در دفتر کارمان با آقای دارابی و آقای ثقفی برای کار جمع شدیم، مهمترین میثاق ما «علاقه به فیلم خوب» بود و البته مضامین موردعلاقه مشترک هم داریم و درباره همانها کار میکنیم. از «یک فیلم درباره شهدای هستهای» هم در رسانهها تصویری برساخته میشد که واقعاً فیلم ما از آن جنس نیست. همین الان موضوعات بسیار دیگری میتوانم بگویم که فیلم «هناس» درباره آنهاست. فیلم ما درباره تردیدهای همسر یک آدم با شغلی خاص است. فیلم ما درباره چالشهای یک زن با همسرش بر سر شغلی است که احساس میکند زندگی آنها را به خطر انداخته است. ۱۰ توصیف دیگر شبیه به اینها میتوانم از فیلم داشته باشم تا فیلم را از کلیشهها بیرون بکشم.
از ابتدای مطرح شدن این موضوع در دفتر ما که به سالها پیش برمیگردد تصمیم داشتیم خارج از کلیشهها آن را بسازم. اولین نکتهای هم که درباره این سوژه داشتیم، شیوه بسیار عجیب ترور بود که باید آن را به تصویر میکشیدیم. در هر کشور دیگری برای یک چهره ملی چنین اتفاقی رقم میخورد حتماً روایت سینمایی آن را میساختند. این حداقل تظلمخواهی یک ملت است. اگر فرض کنیم عمل ترور که هیچکس هم آن را تأیید نمیکند، قابل پذیرش باشد، این شیوه ترور را چگونه میتوان پذیرفت؟ این فیلم یک سند تظلمخواهی و یک سند حقوقبشری است. آنهایی که کشوری را به عدم رعایت حقوق بشر متهم میکنند، باید بدانند که این کشور خودش اینگونه مظلوم واقع شده است، حتی کشور هم نه، همین یک خانواده که حق حیات داشت. اینها نکاتی بود که از ابتدا برای ما جذاب بود.
* درباره شیوه «ترور» که اشاره میکنید، تصویری که در فیلم ارائه شده گمانهای را هم مبنیبر «تسویه شخصی» در این اتفاق از سوی افراد داخلی، در ذهن مخاطب ایجاد میکند، در واقعیت هم چنین ابهامی درباره ترور ایشان وجود دارد؟
شفاه: افرادی در داخل بودهاند که مزاحمتهای کاری جدی برای ایشان ایجاد میکردهاند. ترور شهید رضایینژاد بهوضوح از طرف سرویسهای جاسوسی خارج از کشور انجام شده است اما آنچه در این فیلم بهعنوان یک حقیقت باید به آن اشاره میشد این بود که درست است اسلحه را آنها به سمت این افراد نشانه میگیرند اما افرادی در زندگی و مسیر کاری این آدمها وجود دارند که به دلیل منش خاص اینها و کارآمدیای که دارند، با اینها دشمنی و مخالفت دارند. نمیگوییم این افراد در این ترورها دست داشتهاند اما به یک معنا از حذف این چهرههای ملی خوشحال میشوند! چه بسا در یک داستان تخیلی بتوان موقعیتی را طراحی کرد که این آدمها اگر فضایی برای دادن گرای ترور پیدا میکردند، گرای آن را به دشمن خارجی میدادند!
در قصه «هناس» البته تأکید میشود که حداکثر تهدید بدمن داستان، از کار بیکار کردن شخصیت اصلی و فرستادن آنها به شهرستان است، ولی دوست داشتیم روایتمان به گونهای باشد که مردم متوجه شوند که سهم این افراد داخلی در این ماجرا آنقدرها هم کم نیست. خیلی از آدمهای موفق کشورمان که امروز خانهنشین شدهاند، شاید هنوز ترور نشده باشند اما با همین شیوهها به نوعی حذف شدهاند. عمل ترور برای حذف کردن است و بخشی از حذف کردن یک آدم موثر هم این است که کاری با او بکنیم که نتوانند از تواناییهای او استفاده کنند. این شیوهها که متأسفانه در کشور ما هم رایج است، کم از ترور ندارد.
* آقای دارابی بد نیست شما هم زاویه نگاه خودتان را درباره این روایت از تأثیر افراد داخلی بر حذف چهرههایی مانند شهید رضایینژاد بگویید.
حسین دارابی: همانطور که آقای شفاه هم اشاره کردند ما میخواستیم زاویه نگاهمان در این مسئله را کمی بازتر کنیم. همانطور که ما از دشمنان خارجی لطمه میخوریم، از خائنهای داخلی هم ضربه میخوریم. کاراکتر منفی فیلم ما هم نماد یک تفکر است که دارد آدمهای خدوم این کشور را نابود میکند. البته قطعاً در این مورد خاص، ترور کار سرویسهای جاسوسی اتفاق افتاده است اما در روایت فیلم توجه به خیانت داخلی را هم مدنظر داشتیم.
* اساساً چطور به این زاویه نگاه نسبت به سوژه رسیدید؛ اینکه روایتی تا این اندازه عاشقانه از پرونده یک ترور ارائه کنید؟ آیا پیشتر در جریان جزییات زندگی عاشقانه شهید رضایینژاد قرار گرفته بودید که تبدیل به انگیزه شما شده باشد یا ابتدا این تصمیم را گرفتید و بعدها جزییات را برای روایت داستان به دست آوردید؟
دارابی: تصمیمگیری درباره انتخاب این زاویه نگاه، واقعاً در قالب یک کار تیمی شکل گرفت. بنده، آقای شفاه و آقای ثقفی وقتی میخواهیم یک کار تیمی را آغاز کنیم، خیلی با هم تنیدهایم و مفصل گفتگو میکنیم. از انتخاب موضوع گرفته تا اینکه چگونه روی آن مترکز شویم. از کلیت صحبت میکنیم تا زمانی که به طراحی یک سکانس میرسیم. خاطرم هست برای سکانس پایانی، همان صبحی که داشتم سر صحنه میرفتم نکتههایی به ذهنم رسید که با کنفراس تلفنی از همان داخل ماشین باهم دربارهاش بحث کردیم. اما اینکه چطور به این زاویه نگاه رسیدیم؛ سالها این تصویر در ذهن ما بود که مقابل چشم یک بچه ۴ ساله، هفت گلوله به سمت پدرش شلیک کردهاند. شهید رضایینژاد تنها کسی است که اینگونه ترور شده است. گویی تعمد هم داشتهاند که مقابل چشم زن و بچهاش این کار صورت بگیرد و ظاهراً بعد از این اتفاق خیلیها از سازمان استعفا میدهند و میروند. به گونهای آمار رفت و آمدهای شهید را گرفته بودند که دقیقاً در روزی که به همراه خانواده است، او را ترور کنند. واقعاً جنایت عجیبی است. چطور یک فرد میتواند این اندازه قسیالقلب باشد که مقابل چشم بچه چهار ساله پدرش را اینگونه ترور کنند؟ در هر کشوری که این اتفاق رخ میداد، پوست دنیا را میکند!
دارابی: پسر شهید فخریزاده تعریف میکرد که ما رفته بودیم مستندی از پدر بسازیم. سراغ درمانگاهی رفتیم که شهید را بلافاصله به آنجا منتقل کرده بودند اما سریع بیرونمان کردند و حتی پرستارها حاضر به صحبت درباره این موضوع نشدند. تا وزارتخانه تماس گرفتند اما نشد! میخواهم بگویم تا آنقدر حساسیتها در این موضوعات زیاد است که اساساً نمیتوانید کاری انجام دهید! ما هم ابتدا گفتیم بیخیال شویم، اما بعد به این نتیجه رسیدیم که اگر ما نسازیم، چه کسی میخواهد بسازد؟
* تک پلان شتک زدن خون روی صورت آرمیتا در فیلم خیلی تکاندهنده است!
دارابی: بله خیلی به این صحنهها فکر کرده بودیم که چگونه میتوان این مظلومیت را نشان داد. از خانم پیرانی درخواست کردم که درباره لحظه ترور با هم حرف بزنیم. با کراهت پذیرفت اما دو ساعت درباره جزییات صحبت کردند که هنوز صدای ضبط شده آن را به یادگار دارم. لحظهبهلحظه حادثه را با تمام جزییات برایم تعریف کردند و واقعاً من تنها شمایی از آن لحظات را به تصویر درآوردم. واقعیت بسیار بزرگتر از این بوده است. ایشان اشک میریخت و تعریف میکرد و من هم تمام مدت گریه میکردم که خدایا چه گذشته است بر این خانواده! آن هم برای خانواده یک نخبه که مشغول کار علمی است. تصویر لحظه ترور برای ما خیلی عجیب بود. وقتی دیدیم میخواهیم درباره این مسئله صحبت کنیم احساس کردیم پر از کلیشهها، ممیزیها و مسائلی است که اساساً امکان ورود به آنها را نداشتیم. ما پیشتر این تجربه را داشتیم که اگر بخواهیم وارد جزییات این روایت شویم، حتماً با ملاحظات امنیتی مواجه میشویم و نمیتوانیم روایت درستی داشته باشیم.
پسر شهید فخریزاده تعریف میکرد که ما رفته بودیم مستندی از پدر بسازیم. سراغ درمانگاهی رفتیم که شهید را بلافاصله به آنجا منتقل کرده بودند اما سریع بیرونمان کردند و حتی پرستارها حاضر به صحبت درباره این موضوع نشدند. تا وزارتخانه تماس گرفتند اما نشد! میخواهم بگویم تا آنقدر حساسیتها در این موضوعات زیاد است که اساساً نمیتوانید کاری انجام دهید! ما هم ابتدا گفتیم بیخیال شویم، اما بعد به این نتیجه رسیدیم که اگر ما نسازیم، چه کسی میخواهد بسازد؟ کلهمان هم بوی قرمهسبزی میداد و تصمیم گرفتیم حتماً این کار را بسازیم. از زوایای مختلف داستان را نوشتیم تا رسیدیم به این ایده که چرا دوربینمان را کنار خانم پیرانی نگذاریم؟ ببینیم چه به شهره پیرانی گذشته در مواجهه با شوهری که مرحلهبهمرحله دارد بالا میرود اما زندگیشان را تحت تأثیر قرار میدهد. ساعتها بحث کردیم تا به این نتیجه رسیدیم که زاویه نگاهمان را به سمت شهره پیرانی ببریم که زندگی عاشقانهاش با یک ترور از بین میرود. با این رویکرد دیگر گرفتاریهای امنیتی هم نداشتیم…
شفاه: البته امیدواریم نداشته باشیم!
* اتفاقاً شما توضیح دادید که خانم پیرانی بهشدت در فرآیند تولید این فیلم با شما همراه بودهاند، اما علاقهمندم بدانم نهادهای مرتبط و مسئولانی که احتمالاً در چنین سوژهای نظرها و مواضعی داشتهاند چه واکنشی داشتهاند؟
شفاه: آنچه برای ما مهم بود و با استفاده از تجربههای قبلی به آن رسیدیم این بود که از منظری سراغ روایت این داستان برویم که حداقل تماس را با موضوعات حساسیتبرانگیز داشته باشیم. ما یک روایت خانوادگی داشتیم و تمرکز اصلی داستان را هم روی روابط خانوادگی آنها گذاشتیم. بعد از این انتخاب هم خیلی خوشحال بودیم و احساس میکردیم درستترین کار را انجام دادهایم. این مواجهه با داستان مواجههای است که برای مردم هم قابلفهمتر است و از این زاویه میتوانند بیشتر به داستان نزدیک شوند. اگر در قالب یک فیلم امنیتی سراغ این سوژه میرفتیم، که بسیار هم قابلیت آن را داشت، هم دردسرهای آن زیاد بود و باید با نهادهای مختلف هماهنگ میشدیم تا داستان طوری روایت شود که مورد تأیید هر کدام از آنها باشد. هم دیگر مخاطب فیلم مانند نسخه فعلی شاید، عموم مردم نمیتوانستند باشند. فکر میکنم تا حد زیادی از نقاط حساسیتبرانگیز فرار کردیم. از طرف دیگر اینکه نهادی مثل حوزه هنری پشت یک پروژه است، میتواند یک اطمینان حداقلی ایجاد کند که فیلم به محاق نخواهد رفت، شاید برخی نهادها ملاحظاتی را اعلام کنند. بچههای حوزه هنری تا همینجا هم رایزنیها و مذاکراتی داشتهاند و به نظر نمیرسد که فیلم مشکل جدی داشته باشد.
* آقای دارابی شما کارگردان کاربلدی هستید و در سکانس به سکانس این فیلم و حتی فیلم قبلی یعنی «مصلحت» تسلط شما در فیلمسازی مشهود است. نگران نیستید با استمرار فیلمسازی با این سوژهها خاص، برچسبهایی به شما بزنند که توانمندی کارگردانیتان را هم زیر سوال ببرد و آنطور که باید در سینمای ایران دیده نشوید؟
دارابی: همانطور که آقای شفاه هم توضیح دادند، واقعاً دغدغه ما همواره این است که بگوییم ما اول «فیلمساز» هستیم که در عین حال ایدئولوژی و تفکر خود را هم داریم. ما تمام تلاش خود را کردهایم تا زبان سینما را یاد بگیریم و آنچه در ذهن داریم را با این زبان بگوییم. این دغدغه مهمی است که ما ثابت کنیم، ابتدا فیلمساز هستیم و دغدغههایمان را با زبان سینما بیان میکنیم. این نگرانی در فضای سینمای ما که به راحتی به افراد برچسب میزنند همواره وجود دارد…
* در این دوره که برچسب «آقازاده» هم به شما زدند!
دارابی: (باخنده) بله. این برچسبها را میزنند. بخشی از ماجرا این است که ما بالاخره همین تفکر را داریم و کاری هم نمیتوان کرد. در عین اینکه سینما هم برای ما موضوعیت دارد. ما عاشق این زبان هستیم و همه عمرمان را گذاشتهایم تا این هنر را یاد بگیریم. برخی بچههای جوانتر که میآیند و میگویند ما میخواهیم این حرفها و ایدهها را در سینما مطرح کنیم، به آنها میگویم اول صبر کنید تا فیلمسازی را یاد بگیرید، بعد در قالب آن هر حرفی خواستید بزنید. مانند فیلمسازان بزرگ هالیوودی که چون سینما را بلد هستند، هر موضوعی را که بخواهند میتوانند به دنیا قالب کنند. تمام آن ادعاها و برچسبهایی هم که علیه ما مطرح میشود تنها با یک چیز میتوان جواب داد و آن هم ساختن «فیلم خوب» است.
دارابی: من خیلی با تفکر فیلم «فهرست شیندلر» زاویه دارم اما وقتی به تماشای آن نشستم به پهنای صورت گریه میکردم! آنقدر فیلمساز فیلمش را خوب ساخته است که حتی من را که با تفکرش زاویه دارم، تحتتأثیر قرار میدهد. ما هم تمام تلاشمان را میکنیم که اینگونه فیلم بسازیممن مدعی نیستم که تا به امروز فیلمهای خوبی ساختهام اما تمام تلاشم را میکنم تا فیلم خوب بسازم. فیلمی که از نظر ریتم، قاببندی، تدوین و دیگر مسائل آنقدر سرپا باشد که کسی نتواند به آن خرده بگیرد. من خیلی با تفکر فیلم «فهرست شیندلر» زاویه دارم اما وقتی به تماشای آن نشستم به پهنای صورت گریه میکردم! آنقدر فیلمساز فیلمش را خوب ساخته است که حتی من را که با تفکرش زاویه دارم، تحتتأثیر قرار میدهد. ما هم تمام تلاشمان را میکنیم که اینگونه فیلم بسازیم. در عین اینکه با وجود تمام برچسبزنیها اعتقاد دارم که در نهایت عزت واقعی دست خدا است. ما تلاشمان را میکنیم، اگر خدا بخواهد به ما عزت هم میدهد.
من حتی در زمان ساخت فیلمهای کوتاه هم یک رجزخوانی داشتم. معتقدم حتی بدترین و شاذترین سوژهها را هم اگر خوب بسازی، مخاطب دوستش خواهد داشت. من فیلم کوتاهی ساختم به نام «پرستار» که به لطف خدا خیلی هم موردتوجه قرار گرفت. برای آن فیلم میخواستم ببینم چطور میتوان فیلم درباره فردی ساخته که دغدغهاش روزه گرفتن دختر تازه تکلیفشدهاش باشد! ببینید چقدر موضوع کلیشهای بود! و یا در فیلم کوتاه «علمک» میخواستم آخوندی را نشان دهم که میتواند یک کار موثر با استفاده از عمامهاش انجام دهد، این ایده را روی کاغذ به هر کسی بدهید میگوید امکان ندارد دربارهاش بتوان فیلم ساخت! من اما مثل یک رجزخوانی سراغش رفتم.
درباره «هناس» هم همین بود. ما تصمیم گرفتیم درباره شهدای هستهای فیلمی بسازیم که مخاطبی که اصلاً به این فضاها باور ندارد هم با آن ارتباط برقرار کند. اتفاقاً در مرحلهای که نسخه اولیه آماده شد، یکی از خانمها را بهعنوان مخاطب آزمایشی به تماشای فیلم نشاندیم که اصلاً به این موضوعات علاقهای نداشت. فیلم که تمام شد دیدم چشمهایش قرمز است و خیلی تشکر کرد. میگفت من اسم سوژه انرژی هستهای که میآمد، حالم بد میشد اما فیلم شما واقعاً برایم جذاب بود. این یک چالش برای ماست که واقعاً هم مواجهه با آن برای ما سخت است. سختترین وجه این فیلم هم برای شخص من درآوردن لحظات عاشقانهاش بود. سر سکانس داخل سینما، به معنای واقعی من پیر شدم!
در مجموع معتقدم هر کسی با هر زاویه نگاهی، وقتی فیلمی میسازد، حتماً دغدغههای درونیاش در آن متبلور میشود. مگر میتوان گفت کسی نباید فیلم ایدئولوژیک نسازد؟ امکان ندارد. حتی «ایدئولوژی نداشتن» هم خودش یک ایدئولوژی است. در آنچه در فیلمهای ما میبینید هم در درون ما هست و نمیتوانیم هم آن را سانسور کنیم. به تعبیر ابراهیم حاتمیکیا گویی فیلمساز در فیلمش عریان میشود. هر کار هم بکنید، باز هم نگاهت در فیلم بیرون میزند.
* اسم ابراهیم حاتمیکیا را آوردید، یاد یکی از دیالوگهای فیلم «هناس» افتادم که یاد آور جملهای معروف از ابراهیم حاتمیکیا است؛ آنجا که داریوش رضایینژاد میگوید هنوز جای دست پدرش را روی مچ دست خود احساس میکند…
دارابی: شکی نیست که نسل جدید بچههایی که با این تفکر فیلم میسازیم، قطعاً وامدار ابراهیم حاتمیکیاها و رسول ملاقلیپورها هستیم. اساساً من با فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا عاشق سینما شدم. به خودشان هم گفتهام که پیش او درس پس میدهیم. این دیالوگی که از آقای حاتمیکیا میگویید را دقیق در ذهنم نیست اما قطعاً تأثیرات حرفهای ایشان در وجود من هست. واقعاً زمانی امثال ابراهیم حاتمیکیا، تکنفره این پرچم را حفظ کردند، امروز که سینمای ایران را نگاه میکنیم، این رویکرد تبدیل به یک جریان شده است. ما بیشتر به صورت تیمی میتوانیم در این عرصه فیلمسازی کنیم. باید از حوزه هنری هم تشکر کنیم. هر کسی حاضر نمیشود برای این دست تولیدات هزینه بدهد. بالاخره ما ایدهای داشتیم و باید کسی پای آن میایستاد. یکی از مشکلات جدی مملکت ما این است که کسی نمیخواهد پای چیزی بایستد، مدام نگران هستند که نکند پر بالمان به جایی بگیرد! بالاخره شما اگر بخواهید کار تأثیرگذار بسازید، باید بابت آن هزینه بدهید. حوزه هنری پای فیلم «هناس» ایستاد و مسئولیت کامل آن را هم پذیرفت، برخلاف خیلی جاهای دیگر که اینگونه نیستند…
* به قول همان تعبیر معروف، «مدیر» زیاد داریم، «مسئول» نداریم!
دارابی: دقیقاً. باید مسئولیت یک کار را بپذیرید و بابت آن هزینه بدهید. هم مدیران فعلی و هم مدیران سابق حوزه هنری پای فیلمهای من ایستادند و هزینه آن را هم دادند.
* کمی درباره انتخاب دو بازیگر اصلی بگویید. چگونه به ترکیب مریلا زارعی و بهروز شعیبی رسیدید؟ به خصوص خانم زارعی که نقشآفرینیشان خیلی یادآور فیلم «بادیگارد» است. در این زمینه نگرانی نداشتید؟
دارابی: صددرصد نگران بودیم. واقعاً مرحله انتخاب بازیگران یکی از سختترین مراحل است. اصلاً هم نمیخواستم زیر این بلیت بروم که بگویند از کسی کپیبرداری کردهای. با خانم زارعی هم که صحبت میکردیم، ساعتها درباره این نگرانی میگفتیم که نکند این نقش شبیه «بادیگارد» شود. نکند در لحظاتی یادآور «شیار ۱۴۳» باشد. اینها برای خود خانم زارعی هم چالش جدی بود. بهروز شعیبی هم ملاحظاتی داشت. خیلی به این موارد فکر کرده بودیم. اینکه با توجه به بودجه چه بازیگرانی میتوانیم انتخاب کنیم و چه بازیگرانی حاضر به ایفای این نقشها میشوند.
من از قدیم با بهروز شعیبی رفاقت داشتم. انتخاب خانم زارعی اما واقعاً لطف خدا بود. بهخصوص که بازیگر سختگیری هستند و کمتر دیدهام با فیلمسازان جوان کار کنند. وقتی متن فیلمنامه را خواند، برایش جذاب بود، تعدادی از نمونهکارهای من را هم دید و بعد اعتماد کرد. باز هم اما ترس داشتیم که آیا زوج بهروز شعیبی و مریلا زارعی به هم میخورند؟ همه اینها دغدغههای ما بود. هم بهروز شعیبی که خودش کارگردانی خیلی خوبی است، هم خانم زارعی واقعاً در حق من لطف داشتند و به من اعتماد کردند. خانم زارعی خیلی این نقش را دوست داشت و واقعاً برای آن جنگید. ساعتها در طول روز باهم بحث میکردیم اما در پایان به من اعتماد میکرد و امیدوارم از نتیجه آن هم راضی باشد.
من بهعنوان کارگردان واقعاً از این انتخابها راضی هستم. انتخاب وحید رهبانی هم بهشدت انتخاب پرچالشی برای من بود. خیلیها هم میگفتند انتخابی اشتباه است و در چشم مخاطب بیشتر شمایل یک قهرمان را دارد و نمیتواند نقش ضدقهرمان را ایفا کند. برای خود وحید هم این انتخاب یک چالش بود، اما از انتخاب او هم راضی هستم. سیاوش طهمورث هم بسیار درخشان است. جا دارد از آقای کیومرث مرادی که در زمینه انتخاب بازیگران، خیلی برادرانه در کنار ما بودند هم تشکر کنم.
* فکر نمیکنید برخی از دیالوگها در فیلم نزدیک به شعار شده است به خصوص زمانی که کاراکتر اصلی از تعهد خود به کشور صحبت میکند، اینها میتواند برای مخاطب عام پسزننده باشد…
دارابی: این همان چیزهایی است که میگویم از وجود خود ما بیرون میزند و کاریش نمیتوان کرد. در «مصلحت» هم چنین دیالوگهایی داشتیم. معتقدم اگر یک فیلم درست جهان حسیاش را شکل داده باشد و مخاطب را درگیر خودش کرده باشد، شعارها هم در دل آن میچسبد. انگار در وجود مخاطب هم حل میشود. حرفتان درست اما اگر مخاطب با فیلم درگیر شود، همان شعارها هم به جانش مینشیند. من اینگونه فکر میکنم و باید منتظر بازخوردهای مردم در جشنواره باشیم.
* کمی هم درباره «مصلحت» صحبت کنیم؛ فکر میکردید تا جشنواره امسال فیلمتان نادیده بماند؟
دارابی: فکرش را هم نمیکردم!
* تأثیر منفی روی روحیهتان نداشت؟
دارابی: نه. من پیش از این تجربه پیشبردن دو فیلم تا مرحله پیش تولید و تعطیلی کامل آنها را داشتهام! قبل از «مصلحت» دو فیلم را تا پیش تولید و انتخاب بازیگر پیش برده بودیم، یکی «به هدی» و دیگری «تیفوسی» اما هر دو زمین خورد و به همین دلیل پوستمان کلفت شده بود! فیلم «مصلحت» از نگاه خودم خیلی فیلم درستی است اما نگاه فرهنگی و نگاه امنیتی با هم فاصله دارد. من به نگاه امنیتی هم خرده نمیگیرم و در مواردی لازم است اما کار امنیتی در حوزه فرهنگ جور دیگری باید دنبال شود. در این زمینه داریم به بلوغ میرسیم اما هنوز کار داریم! فکر نمیکردم فیلمی که دو ارگان مثل حوزه هنری و اوج پشت آن بودند و مجوز ارشاد را هم دریافت کرده بازهم برای عرضه عمومی دچار مشکل شود! باید زمان بگذرد. این سختیها را جزوی از مسیر خود میدانیم.
* در این مسیر امکان دارد حسین دارابی روزی یک فیلم نقادانه اجتماعی بسازد؟
دارابی: حتماً میبینید. این ماجرا خیلی به سوژه و موضوعی که با آن مواجه میشویم ربط دارد. مثل اینکه قرار نبود من «مصلحت» را هم بسازم، سراغ پروژه دیگری بودیم که به سرانجام نرسید، سراغ این یکی رفتیم.
* ولی فصل مشترک دغدغههایتان ساخت فیلمهای ملی و میهنی است…
دارابی: بله این اساساً برایم دغدغه است. ولی امکان مواجهه با هر موضوعی وجود دارد. مثل ابراهیم حاتمیکیا که در مقطعی تصمیم به ساخت «دعوت» میگیرد. یعنی آنقدر موضوع سقط جنین برایشان دغدغه شده که باید آن فیلم را میساخت. جنس هنرمند همین است که بالاخره جایی به سوژهای گیر میکند و باید آن را بسازد. فاصلهای که یک فیلم تمام میشود تا به سوژه فیلم بعدی برسیم، واقعاً دوران سختی است. باید ببینیم بر سر کدام سوژه به جمعبندی خواهیم رسید.
منبع: مهر
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0