با هم افتادیم از ماه یادت هست؟ ماه! تاول تبدار پر از چرک زمین چروکیده بر دل شب آویخته بر طاق زمین و ما چروکیده و چرک تبعید شدیم به زمینی که زمان میخواست ماه بشود با هم افتادیم از ماه یادت هست؟ تنها دریچه سیاهچال زمین من دروغ گفتم آن شب ماه برایم کم […]
این دل بشکسته را از رنج و حرمان فارغ است خانه ی ویرانه را از سیل و طوفان فارغ است در دل روشن نباشد آرزوهای عبث خانه ی پاک از زبان یاوه گویان فارغ است آدمی گر مور باشد حاکم خود می شود از محیط فخر دوران سلیمان فارغ است رنج عالم می خراشد […]