دریـغ از آنکـه مـرا رفت روزگار بـه سـر چـه روزها که بر آمد پـر از هـراس و خطر گذشـت عمـر بـه افسـوسِ روزگار بهـی و حسرتا که بسر شـد زمان به بوک و مگر نمـانـد غیـر ملالـم نصیب در شـبِ عمـر نمـاند غیـر خیـالـم ز بـاغِ دهـر ثمـر نـداشـت دورِ شبابـم هـوای شـوق و نشـاط […]