نگاهی به کتاب «زنی به نام وریتی» نوشته کالین هوور

 

به قلم: غزل قربانپور 

نمانامه: کالین هوور در ۱۱ دسامبر ۱۹۷۹ در سولفور اسپرینگز تگزاس متولد شد. او در سالتیلو بزرگ شد و در سال ۱۹۹۸ از دبیرستان سالتیلو فارغ‌التحصیل شد. در سال ۲۰۰۰، با هیث هوور ازدواج کرد و در حال حاضر از او سه پسر دارد. هوور از دانشگاه‌ای اند ام کامرس تگزاس در رشته خدمات اجتماعی فارغ‌التحصیل شد. او قبل از شروع حرفه نویسندگی در خدمات اجتماعی و تدریس کار می‌کرد.”

کتاب زنی به نام وریتی اثری از کالین هوور به ترجمه ی بامداد بهنام است. داستان با صدای ترک خوردن جمجه آغاز می شود. عابر پیاده ای که بی توجه به چراغ راهنمایی وسط خیابان می پرد و با کامیون برخورد می کند.

لباس کاراکتر اصلی داستان لوون اشلی نویسنده ای است که قصد داشت به جلسه کاری برود, پر از خون می شود, و همین توصیفات کافی است تا بدانیم با چه داستانی رو در رو هستیم. پس از تصادف مردی او را به کافی شاپی می برد و پیراهنش را به او می دهد تا از شر لباس آلوده اش خلاص شود.

این مرد همان کسی است که با لوون قرار ملاقات دارد. لوون شخصیتی خجالتی و معذب دارد به همین دلیل به نیویورک آمده است برای آنکه از برخورد با طرفدارانش و حتی با تمام مردم دوری کند.او به علت نگهداری از مادرش با مشکلات مالی مواجه شده است و صاحب خانه اش تصمیم دارد او را از ساختمانش بیرون کند, بنا بر این تن به قراردادی می دهد که تمام زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد.

او قرار است رمانهای نیمه تمام نویسنده ای مشهور به نام وریتی را تکمیل کند, رمانهای ترسناکی که از دید فرد شرور داستان روایت می شود. جرمی شوهر وریتی است که برای تنظیم قرارداد آمده است, انتشارات حاضر است مبلغی را برای اتمام کتابها به لوون بپردازد.

لوون پیشنهاد را نمی پذیرد اما جرمی طی صحبتی خصوصی او را مجاب می کند که داستانها را تمام کند و آنها را با نام مستعار به چاپ برسانند.

  • رنج, پیوند دهنده ابدی

ارتباط بین جرمی کرافورد و لوون به سرعت اتفاق می افتد چرا که هردوی آنها غرق در غم و اندوه هستند, مادر لوون به تازگی در گذشته است و هر دو دختر جرمی به علت سانحه های جداگانه جان باخته اند از طرفی وریتی همسر جرمی به شدت در تصادف اتومبیل مجروح شده است و از لحاظ پزشکی توان هیچ کاری را ندارد.

بنابراین لوون به خانه این زوج در ورمونت می رود تا کارش را شروع کند.

  • وحشت, عامل اصلی

لوون در خانه کرافوردها برای اولین بار با وریتی ملاقات می کند, پرستاری از وریتی مراقبت می کند, وریتی از دید لوون از هر احساس انسانی تهی است چشمانش خالی است اگرچه پلک می زند.

لوون برای دسته بندی کتابهای وریتی به دفتر کارش می رود و به طور اتفاقی با خود زندگینامه وریتی برخورد می کند که نشان می دهد در مرگ فرزندانش بی تقصیر نیست.

لوون که قرار بود فقط دو روز در ورمونت بماند هفته ها آنجا ساکن می شود و دست نوشته وریتی را می خواند,

در طول اقامت لوون متوجه اتفاقات مشکوک و ترسناکی در خانه کرافوردها می شود این اتفاقات باعث می شود لوون شدیدا به وریتی مشکوک شود.

  • جنایت, قاتلان عاشق

لوون عاشق جرمی می شود بنابراین دست نوشته وریتی را به او می دهد تا بخواند, به همین دلیل جرمی دست به قتل وریتی می زند. اگرچه در خلال داستان متوجه می شویم وریتی از کار افتاده نیست چرا که وقتی دست جرمی دور گلوی حلقه می شود با زبانی سلیس می گوید که همه چیز را توضیح خواهد داد.

اما لوون به جرمی می گوید باید اورا چنان به قتل برسانند که اتفاقی به نظر برسد. این همدستی عاشقانه موجب مرگ وریتی می شود. از این جای داستان سرعت روایت تندتر می شود, هفت ماه می گذرد لوون و جرمی در انتظار تولد دخترشان هستند, برای آخرین بار به خانه ورمونت می رود در آنجا لوون دست نوشته ای پیدا می کند که نامه ای از طرف وریتی برای جرمی است, او با ترس شروع به خواندن می کند و با ترس و عذاب به پایان می رساند.

هردو شخصیت زن داستان از بیماری های روانی رنج می بردند, خواننده داستان به هیچکدام حق نمی دهد یا به هر دو حق می دهد. حقیقت در داستان کاملا بستگی به نظر خوانندگان دارد, می توانید هر برداشتی از پایان داشته باشید. تمام شخصیت های کتاب نوعی وحشت ناشی از بیماری های روانی را از خود ساطع می کنند حتی پسربچه وریتی به نام کرو به راحتی به خودش آسیب می زند تا از استرس دور شود.

هیچ چیز در داستان شفاف نیست و همین رازآلودی خواننده را برای ادامه داستان مشتاقتر می کند. “زنی به نام وریتی” داستانی پرکشش و تاریک است و شخصیتهای خاکستری در آن جولان می دهند.

“زنی به نام وریتی” نوشته کالین هوور به دست بامداد بهنام ترجمه شد و در نشر مرو به چاپ رسید.