کمتر سریال تلویزیونی مانند «نهنگ آبی» ساخته فریدون جیرانی، تا این حد توانسته از امکانات و پیشرفت های تکنولوژی امروزی در بازگویی موضوع خود، بهره گیرد؛ هر چند که کاملاً تحت تأثیر سریال های فرنگی (خاصه آمریکایی) بوده است. شخصیت اصلی (و یا در حقیقت ضد قهرمان) جوانی آلوده سایت های کامپیوتری و به طور کلی شیفته دنیای مجازی است. او به سایت «نهنگ آبی» دسترسی پیدا می کند که معلوم می شود از طریق آن می توان وارد دنیای موجودات غریبی شد و در درون وقایع پیچیده آنان گرفتار آمد. این شخصیت «ادمین» (ساعد سهیلی) موجود تنها و دور افتاده ای از جامعه روز است. پدرش (مجید مظفری) نویسنده ای علیل است که زمانی به خاطر کتاب های گذشته اش، محبوب بوده، اما جدا از همسرش (پریوش نظریه) زندگی می کند و همسر او در بانک درگیر روسای فاسد است. «ادمین» طی جست و جوهایش در «نهنگ آبی» وارد شرکت عظیمی می شود که در واقع دنیایی از نارو زدن، پولشویی، فریبکاری و دغل کاری و مافیایی است که همه چیز را در کنترل خود دارد. آدم ها در این شرکت به صورت مهره هایی به بازی گرفته شده اند. هیچ یک به دیگری اعتماد ندارد و در این بین دو زن شاخص – و مهره اصلی ماجراها – یکی بدسرشت و نابودگر «مروارید» (ویشکا آسایش) و دیگری زنی معتاد ولی نیک سرشت و صدیق «آناهیتا» (لیلا حاتمی) اساس درام داستان را می سازند. «ادمین» جوان، اسیر هر دو زن می شود بی آنکه از واقعیت ها و راز و رمز آندو با خبر باشد. حتی وقتی هم عشق دختری در همان شرکت (ماهور الوند) را به دل می گیرد، نمی داند می تواند نسبت به این عشق اعتماد داشته باشد؟
از آنجا که ظاهراً ارباب ماجرا یعنی «پرویز» نمود می یابد، قصه بیشتر گره می خورد و با آخرین ظهور «آناهیتا» در مقر این ارباب، وقایع به بیراهه کشیده می شود (بخصوص هنگامی متوجه می شویم او نمرده است). سریال تا قسمت یازدهم پیچ و خم های تنش آلود و گاه گیج کننده ای را پی می گیرد. روابط تا حدودی منطقی به نظر می رسد و شخصیت ها به شکلی راز و رمز وار خط قصه را پیش می برند. «نهنگ آبی» تا این زمان خواسته بود به نوعی تصویری از جامعه کنونی را به نمایش بگذارد. فساد و پولشویی و اختلاس در هر گوشه آن شرکت (به منزله محیط) نمودار می شود. اما از قسمت دوازدهم به بعد (تا قسمت هجده و نوزده) و با محو شخصیت «آناهیتا» از داستان، یکباره کل قصه دچار سکته می شود. اینطور به نظر می رسد که گویی نویسنده دچار سردرگمی شده است (بهرام توکلی تا پیش از آن سناریو را جمع و جور ارائه داده بود). غیبت لیلا حاتمی و شخصیت عمده «آناهیتا» و استفاده دوباره از بخش های گذشته مربوط به بازی او، کمکی نمی کند و هیجان ماجراها را از نفس می اندازد. دیگر رویارویی و مبارزه ای میان دو زن خوب و بد داستان، در بین نیست و قصه در تکاپوی یافتن راه تازه ای دست و پا می زند. اصلاً معلوم نمی شود که چگونه یک دلال مواد (مصطفی زمانی) سر از کل اسرار شرکت درمی آورد و به شکل قهرمان داستان وارد درگیری ها می شود.
در ادامه سریال – و برای گذر از فقدان یک قصه کنجکاوی برانگیز – ناگهان ماجراها به قبل رجعت می کند؛ در حالی که هنوز هم اتفاقات مبهم و غیر قابل تصور است. «نهنگ آبی» به هر حال همچنان دارد ادامه می یابد، اما باید دید آیا این آغاز پایان ناباورانه داستان است؟! باید گفت این مشکل همیشه اغلب سریال های ایرانی است که قبل از آنکه تمام شوند، به پایان می رسند.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0