این روزها که فیلمهای کمدی برگ برنده فروش در سینما هستند، فیلمهایی با سوژه های اجتماعی کمتر فرصت بروز و ظهور دارند. در این گیر و دار ما تنها چند فیلم اجتماعی بر پرده سینما داریم که یکی از آنها «درخونگاه» است. این فیلم با پشت سر گذاشتن هفته های فروش حالا به فروش خود در سینماهای محدود ادامه می دهد. «درخونگاه» داستان رضاست که پس ازسالها به ایران بازمیگردد تا حاصل کِشتههای خود را در زندگی سخت ژاپن درو کند، اما در ادامه طی اتفاقاتی متوجه می شود خانه بر آب ساخته است. «درخونگاه» از همان ابتدا با نماهایی از کوچه پس کوچههای پایین شهر و رضا بهعنوان قهرمان فیلم یادآور سینمای لوطی وار مسعود کیمیایی است. سیاوش اسعدی، کارگردان فیلم هم در بخشهایی از نشست خبری جشنواره فیلم فجر سی و هفتم این فیلم را ادای دینی به مسعود کیمیایی دانست. در گفت و گویی که با این کارگردان داشتیم در خصوص علل علاقه اش نسبت به نمایش زندگی مردم پایین شهر و همچنین فضاسازی «درخونگاه» که میتواند برگ برندهای برای کشش قصه و مخاطب باشد، سؤال کردیم.
فکر می کنید رضا چه مؤلفه های شخصیتی دارد که موجب می شود در زمان خودش ابرقهرمان به حساب بیاید؟
در دنیای سینما وقتی یک شخصیت کنشگر را تصویر میکنیم برای مخاطب جذاب است. این کنش و واکنش در شخصیتهاست که واژههایی مانند قهرمان یا ضد قهرمان را میسازند. قهرمان نقشی جدی در سینما دارد و البته در سینمای ایران قهرمان با المانهای گذشته وجود ندارد. ظاهراً ترجیح داده شده تا در داستانها قهرمانی که در تعریف های کلاسیک می گنجد، وجود نداشته باشد و داستانها در دل جامعه اتفاق بیفتد.
چه گرایشی در شما موجب می شود که فیلمهایتان درفضاهای خاصی مانند محلات پایین شهر تهران بگذرد و قصه آدمهایی را روایت کنید که همه به نوعی با دغدغه معیشتی رو به رو هستند؟
علت رقم خوردن اتفاقات فیلمهای ما در این مکانها این است که اجتماع با این طبقه از مردم شکل گرفته است و شاهد مشکلات بیشتری در این طبقه هستیم. داستان هایی که در این طبقه از جامعه شکل میگیرد برای مخاطبان طرح جذابی دارد. به جز این، معماری مناطق جنوب تهران به نظرم سینماییتر است و بافت شهری این مناطق روح دارد. هرچه به بالای شهر تهران نزدیک میشویم این رنگ و لعابها کمتر میشود. بالای شهر تهران دچار به هم ریختگی معماری شده که ریشه آن هم از زمان پهلوی دوم شکل گرفته است و به همین خاطر ترجیح میدهم که فیلمهایم در آن فضا شکل بگیرند. البته این سلایق هم ریشه در کودکی من دارد که با این فضاسازی رشد کردهام.
«درخونگاه» بازیگران کمکار و یا گزیده کار دارد که بعد از مدت ها دوری بازی کرده اند؛ معیارتان برای انتخاب بازیگران چه بوده است؟
معمولا زمانی که مشغول نگارش فیلمنامه هستم، به بعضی از بازیگران برای شخصیت فیلمهایم فکر میکنم. زمانی که کاراکترهای فیلمنامه ام به شکل و هویتی می رسند، با بازیگرهای مدنظرم درباره آن صحبت میکنم و اگر شرایط در زمان تولید فیلم نیز مهیا بود، با همان بازیگر همکاری میکنیم. درفیلمهایی که ساخته ام ۶۰ درصد این اتفاق افتاده و با همان بازیگران کار را پیش بردم. به نظرم هر قصهای که نوشته میشود و شخصیتهای آن شکل می گیرد، خودش صدا میکند که کدام بازیگر این نقش را ایفا کند. همیشه در انتخاب بازیگران «درخونگاه» دلم می خواست با بازیگرانی کار کنم که شاهد این سبک از نقش آفرینی از آنها نبودیم. برای بازی نقش اصلی این کار همیشه امین حیایی را در نظر داشتم، چون معتقدم هنوز نیمی از تواناییهای این بازیگر درسینمای ایران دیده نشده است. امین تا به حال در این پرسوناژ با این فضا کار نکرده بود. بیشترین بازیهای او همان شخصیتهای طنز درفیلمهاست. زمانی که فیلمنامه این کار را مینوشتم برای بازی نقش پدر خانواده همیشه به آقای محمود جعفری فکر میکردم. خانم صامتی چهار سال از امین حیایی کوچکتراست و برایمان سخت بود که نقش مادر او را بازی کند، اما برای مادر خانواده به کسی نیاز داشتیم که شیرینی خاصی در چهره داشته باشد و فکر میکنم هیچ کس به اندازه او برای این نقش مناسب نبود. پانتهآ پناهیها، مهراوه شریفینیا گزینههایی بودند که کاراکترها مناسب آنها نوشته شده بود.
با توجه به اینکه مخاطبان حال حاضر سینما، عجول و کم حوصله هستند، شما بهعنوان کارگردان و نویسنده به چه نکاتی در فیلم توجه کردید تا مخاطب را تا پایان فیلم همراه کنید؟
هر قصه ای لحنی دارد که براساس آن لحن قصه نوشته میشود. همراه شدن مخاطب با فیلم، فرمول وقاعده نانوشته ای دارد و بسته به بازی بازیگر و فیلمنامه و دیالوگ هاست که بتواند با مخاطب همذات پنداری کند.
ما در روند روایت داستان فیلم شاهد این موضوع هستیم که تمام اتفاقات مهم فیلم در بیست دقیقه پایانی اتفاق میافتد، نگران این موضوع نبودید که مخاطب نتواند تا پایان، همراه فیلم باشد؟
در فیلم «درخونگاه» مخاطب با تعلیقهای متعددی روبهروست و داستان به روند خودش ادامه میدهد و مخاطبان با شخصیتهای فیلم آشنا میشوند و در این تعلیقها زمان را سپری میکند تا به اتفاق مهم داستان برسد. این قصه میتوانست طور دیگری روایت شود، اما گاهی ساختار به نوع داستان و روایت و جبر حاکم در داستان مربوط میشود. ما میتوانستیم داستان را این طور تصویر کنیم که شخصیت اصلی داستان در دقیقه ۱۵ متوجه شود که تمام سرمایهاش را خانوادهاش به باد دادهاند و این سؤال مطرح میشود که باید چطور ادامه میدادیم؟…ما درنگارش داستانهایمان درگیر بایدها و نبایدها، اخلاقگرایی و کانون خانواده هستیم. داستانهایمان گاهی فدای چیزهایی می شوند که نمیتوانیم آن ها را به تصویر بکشیم؟ قسمت دوم این فیلم زمانی که رضا به خانه شهرزاد میرود، می تواند ساخته شود، اما آیا می شود این موضوع را ادامه دهیم؟.. من میتوانستم فیلم را طور دیگری روایت کنم، اما آن فیلم هرگز رنگ پرده را نمیدید.
در اکران جشنوارهای فیلم «درخونگاه» شاهد صحنه هایی بودیم که در اکران عمومی آن حذف شده و پایانبندی آن تغییر کرده است؛ این موضوع به اصل فیلم ضربه زده و نظرتان درباره این سانسورها چیست؟
درهر فیلنامهای صحنهها براساس پازلی کنارهم چیده میشوند. اگر صحنهای را در یک فیلم حذف کردیم و به اصل آن ضربه نزد، حتما یک نقطه زائد بوده است. پس قطعا صحنه هایی که بعد از مونتاژ نهایی درفیلم هستند، حضورشان الزامی بوده و حالا حذف آنها به فیلم ضربه زده یا نه بحث مفصلی میطلبد. بههرحال از دید من به عنوان کارگردان، حذف این صحنهها به فیلم آسیب زده و نسخهای که بدون سانسور در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، حال بهتری داشت. به طور مثال، سکانسی که خانم شهرزاد به دیدن یک دیوانه میرود کامل حذف شده است، اما در این صحنه اتفاق خاصی نمیافتد.
این روزها شاهد ساخت فیلمهایی هستیم که ازلحاظ فیلمنامه دچار مشکل روایت هستند، فکر میکنید این مشکلات از چه نقطهای سرچشمه می گیرد؟
ما در روایت داستانها با محدودیت رو به روهستیم و به همین دلیل است که فیلمنامههای عجیبی نداریم. این را نباید ازچشم فیلمنامه نویسها و یا سازندگان فیلم دید. میخواهیم در فیلمهایمان فرهنگسازی کنیم حتی به غلط!…ما در این عرصه هنرمندانی داریم که در حرفه خودشان نابغه به حساب می آیند و نمیتوانیم در بعضی زمینه ها فعالیت کنیم و تنوع موضوعی نداریم. البته تمام داستانهای جهان یک بار روایت شده و فقط ما میتوانیم از زاویه های مختلف به یک موضوع نگاه کنیم. معمولا زمانی که وارد سینمای حرفهای میشویم یک قیچی در ذهنمان به وجود میآید. در صورتی که یک هنرمند کارش خلق کردن است.
ظاهراً درحال حاضر مشغول نگارش فیلمنامهای هستید، درباره فضای این فیلمنامه بگویید؟
قصه ای عاشقانه به نام «سینما ستاره» که در دل سال ۴۸روایت میشود. این فیلم با تمام کارهایی که تا الان ساخته ام فرق میکند. طبقه اجتماعی آدمهای داستان به نوعی ثروتمند هستند و داستان در طبقه فرهنگی که به آن علاقه مندم، نیست. نگارش این فیلمنامه تمام شده و تلاش میکنم هرچه سریع تر این کار را بسازم. احساس میکنم سینمای ایران این روزها به این فیلم احتیاج دارد و دچار کمبود فیلمهای عاشقانه است. در دورانی زندگی میکنیم که یک سری احساسات از میان رفته است و همه در یک تنهایی درونی فرو رفته ایم و به فیلمهایی که ما را از این فضا جدا کند، احتیاج داریم.
در فیلمهایی که به آن اشاره کردید، بازهم شاهد سینمای الگو گرفته از کیمیایی هستیم؟
همه علاقه مندند بگویند در فیلمهایم از المانهای سینمای کیمیایی بهره میبرم. اگر در فیلمهایم این المانها وجود دارد، آدم خوشبختی هستم. از کودکی عاشق سینمای کیمیایی بودهام و او برایم یکی از محبوب ترین کارگردانهاست. آقای کیمیایی به قدری المانهای مربوط به سبک خودش را خوب در فیلمهایش جای داده که سالها طول می کشد فیلمهایم مانند او شود. من به او علاقهمندم و این طبیعی است که فیلمهایم تحت تاثیرش باشد. از زمانی که فیلمسازی حرفهای را شروع کردم، مشخص بود که از دنیای سینمای کیمیایی الگو گرفته ام. از کسانی که بعد از پیشکش آخرین فیلمم به کیمیایی، تازه متوجه این موضوع شده اند و فیلم را نقد یا تمجید کردند، تعجب میکنم
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0