نمانامه: دو روزی است که «دانشگاه شریف» در فضای مجازی موضوعیت یافته است. این بار صحبت در مورد مهاجرت شریفیها و نظایر آن نیست بلکه همزمانی دو خبر این دانشگاه را در صدر توجه قرار داده است. اولین خبر این بود که «علی شریف زارچی» دکتری بیوانفورماتیک و عضو هیأت علمی دانشکدهی مهندسی کامپیوتر این دانشگاه اخراج شده است. خبر اخراج اساتید البته محدود به آقای زارچی نبود و نام چند استاد از دانشگاههای دیگر نیز – که اخراج شده بودند- مورد توجه قرار گرفت!
برخی معتقدند که علت اخراج این افراد، اعتراض آنان در فضای مجازی به نحوه برخورد با دانشجویان در جریان اعتراضهای سال گذشته بوده است. مقامات دانشگاههای مختلف منجمله شریف اما این دلایل را نادرست دانستهاند و هرکدام دلایل قانونی و اداری را به عنوان دلایل «قطع همکاری» برشمردهاند. هرچند «حسین شریعتمداری» در کیهان چندان با این توجیه موافق نیست و در یادداشتی «اخراج اساتید» را «پیشِپا افتادهترین مجازات در مقابل اقدامات پلشت» آنان دانسته است.
خبر دومی که خبر نخست را پررنگتر کرد این بود که امیرحسین ثابتی، مجری برنامه جهانآرا ( نزدیک به جبهه پایداری)، عباس موزون مجری برنامه «زندگی پس از زندگی» و سجاد صفار هرندی فرزند محمدحسین صفارهرندی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت احمدی نژاد از جمله اساتید جدید شریف هستند. ثابتی و صفار هرندی قرار است درس «(ریشه های) انقلاب اسلامی» و عباسموزون درس «آیین زندگی» را تدریس کنند. این دروس جزو درسهای عمومی هستند و چندان خللی به آموزههای تخصصی دانشگاهی صنعتی و فنی وارد نمیکنند، بنابراین اگر از منظر فنی و تخصصی و از نمای نزدیک و جزیی (کلوزآپ)نگاه کنیم نمیتوان نتیجه گرفت که ورود این افراد به ساحت دانشگاه شریف به معنی اُفت سطح آموزش فنی و صنعتی این دانشگاه است به ویژه آنکه هیچکدام از آنها عضو هیئت علمی نیستند اما تحلیل اجتماعی- سیاسی «همه جانبهنگر» صرفا به نگاه از نمایِ نزدیک، محدود نمیشود. علیرغم اینکه امیرحسین ثابتی هم با تاکید بر اینکه عضو هیات علمی نیست و تدریسش در زمینه انقلاب اسلامی است، تلاش میکند برخلاف برنامههای تلویزیونیاش، اینبار فقط به همین نگاه از نماینزدیک رسمیت دهد.
برای درک ریشه نگرانی فضای مجازی و بالتبع افکار عمومی باید به پیرنگ و کلّیت ماجرا نیز توجه داشت. همچنانکه خود امیرحسین ثابتی و سجاد صفار هرندی نیز در تحلیلها و نوشتههای خود همواره همین پیرنگ ها و فضاهای جانبی را مبنای اظهار نظرهای خود کردهاند. در این نگاه، اینکه جریان نزدیک به جبهه پایداری با نوع تفسیرش از ریشههای انقلاب و نوع نگاهش به مقولات مختلف سیاسی – اجتماعی در نفوذ به دانشگاه چنین قویدست است، امری قابل تامل است و وقتی کیهان استاد اخراجی را به واسطه اظهاراتی در حوزه عمومی -نه در دروس تخصصی که تدریس میکنند- پلشت و مستوجب اخراج میداند، نمیتوان در تحلیل ورود اساتید جدید صرفا به اینکه چه درس میدهند، بسنده کرد و باید ماهیت اظهاراتشان در حوزه عمومی -و نه صرفا تخصصشان را در چیزی که درس میدهند- دالِّ مرکزی این ماجرا دانست. از این منظر این سخن امیرحسین ثابتی که در مقام توجیه دلایل انتصابش به سمت استادی از مطالعاتش در حوزه انقلاب سخن میگوید و نگرانیها را توطئه آمیز میداند، مغالطه است. البته خود وی در توییتش و علیرغم بیربط دانستن تدریسش با اخراج آقای زارچی، درست در جمله آخرش، به شکل تلویحی به واقعیتی فرانگر که دقیقا همان باعث نگرانی افکار عمومی است اشاره کرده است با این جمله کلیدی: «این، تازه اول کار است».
بله دقیقا نگرانی افکار عمومی نه بخاطر درس انقلاب اسلامی یا آیین زندگی، بلکه همان پیرنگها، همان خاستگاه، همان جریان سیاسی جبهه پایداری با عملکرد و افکار مشخص است و نگرانی وقتی تشدید میشود که میدانند مساله فقط فلان درس عمومی و استاد نیست و«این تازه، اول کار است!» و در مراحل بعدی کار ممکن است این دخالتهای سیاسی به حوزه تخصصی علم نیز دست تطاول دراز کند.
سخن آخر اینکه زمانی صدرا محقق، روزنامه نگار اجتماعی در گزارشی از باور خرافیِ انداختنِ ناف نوزادان داخل دانشگاه شریف سخن گفته بود که در زمان خودش باعث خنده مخاطبانی میشد که به چنین ارتباط های غیرمرتبط با علم باور نداشتند. اما ظاهرا این روزها دیگر نباید به اینکه ناف برخی افراد صرفا به دلیل خاستگاه سیاسی و شغلی که همگی امور غیرمرتبط با ساحت علمی و تخصصی هستند به دانشگاه شریف بسته شده است، خندید. بلکه باید به هوشمندی والدینی اندیشید که وقتی ناف بچه شان افتاد یکی را در ساحت قدرت و یکی را در صحن دانشگاه چال کردند!
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0