به قلم: امیر افشارفتوحی
پایگاه خبری نمانامه: دلمان خوش بود سالی یکبار مجموعه ای از تلویزیون می بینیم که علاوه بر جذاب بودن و ایجاد فضای مفرح ، سنت و زندگی خانواده های ایرانی در آن جاری و ساری است .
دلمان خوش بود با ترویج زندگی سالم و رو به راه و رو به رشد ، اندکی از دغدغه هایمان دربرنامه سازی باز و ولنگار این روزها ، کم می شود . نمی دانم نبود خشایار الوند در گروه نویسندگان مزید بر علت است یا حکم سیاست بود که زندگی نقی معمولی باید از معمولی بودن در می آمد و ارسطو ، عامل خلاف در این خانواده می شد ؟!
خدا رحمت کند خشایار الوند عزیز خالق پایتخت را که هر چه در این پنج فصل گذشته کاشته بود ، درقسمت ششم آفت زد و از بین رفت .
مجموعه ای که حول محور خانواده می گشت و در هر شرایطی کمک ، همدلی و احترام به بزرگتر را به مخاطبانش یادآور می شد ، در قسمت ششم کلا ۱۸۰ درجه با تغییر استراتژیک در ساختار فیلمنامه و شخصیت پردازی مخاطبش را شوکه کرد .
البته معجزه پول در ساخت این مجموعه از طرفی و متمول شدن کاراکترهای مجموعه پایتخت از سوی دیگر فی نفسه جذابیت بصری آن را حفظ کرده و یک سر و گردن از سریالهای دیگر نوروزی بالاتر نشان می دهد ولی به لحاظ محتوا پایتخت شش خاطره خوبی از خود بر جا نگذاشت و نشان داد که وقتی پدرخوانده نیست که بر داستانش نظارت کند همین آش شله قلمکاری می شود که دیدیم .
از مزایای فصلهای گذشته این مجموع قصه گویی آن بوده که در فصل اخیرش نقصان در آن کاملا محسوس است .
در ابتدای این مجموعه شاهد آزادی ارسطو از زندان هستیم . سکانسی که تنها استفاده فیلمنامه نویس از آن برقراری ارتباط ارسطو با یک قاچاقچی است ، تا بتواند قصه های فرعی برای فرار از بی محتوایی ایجاد کند .
خانواده ای که همواره در کنار هم بودند و در خیلی از موارد مدیون ارسطو هستند ، به گواه دیالوگهای رد وبدل شده بین کاراکترها در یکسالی که ارسطو زندان بوده حتی یک ملاقات با او نداشته اند ؟!
شخصیت نقی از طنز تلخ و سیاهش به هجو و در خیلی موارد به لودگی و هزل کشیده می شود . گویی نویسنده فصل ششم با تمام احترام برای شخصیت های این مجموعه رسما دهانشان را مورد عنایت قرار داده و کمر بر بی اعتبار کردنشان بسته است . باباپنجعلی با تمام مشکلات پیری که داشت ستون خانواده بود اما در این فصل باید به رفتگان خاک می پیوست ! بهبود باید زنده می شد تا به عنوان پدر خانواده مورد توهین فرزند ارشدش قرار گیرد و سارا و نیکا باید بزرگ می شدند و به تلافی تمام سکانس هایی که در فصلهای قبلی حرف نزدند در این قسمت با درشت گویی و بی اعتنایی به هد خانواده و گذراندن وقت در اینستاگرام نسل امروز را نمایندگی کنند .
هما که همیشه عقل کل بوده و از حسادت نقی به ستوح آمده خود بخاطر دختر محمودنقاش از بی منطقی ،حسادت را هم رد کرده است .
نقی شخصیتی خوش غیرت و ورزشکار که این روزها راننده نماینده مجلس شده ، از پسرخاله اش دوری کرده و هنگامی که ماموران را برای بردن بهبود بخاطر شایعه کرونا و شکایت همسایه ها می بیند قالب تهی کرده و خود را مبرا از هر چیز دانسته و می خواهد خواهرش را تنها بگذارد . منشی که نه به شخصیت پیشین و کشتی گیر بودنش می خورد و نه به تعصب ، غیرت و ابهت به قول خودش هد خانواده بودنش .
همه مواردی که مطرح شد شاید به لحاظ شرایط موجود جامعه دور از ذهن نیست ودر نگاه اول ایرادی به محتوا و حتی شخصیت پردازی آن وارد نباشد ، اما ماهیت این مجموعه بر ساختار یک زندگی به سبک سنتی و ایرانی پی ریزی شده و شخصیت های آن پیش از این در پنج فصل به مخاطب معرفی شده اند،بنابراین تغییر ماهوی در ساختمان فیلمنامه پایتخت کاملا تو ذوق می زند . نه مردن بابا پنجعلی به روند داستان کمکی کرد و نه زنده شدن بهبود دردی را دوا کرد . تنها چیزی که در این فصل شاهد آن بودیم لجام گسیختگی خانواده پایتخت بود و فیلمنامه ای که برای فرار از بی محتوایی به سمت خلق سکانس هایی بر پایه جوک های اینترنتی و به سخره گرفتن دیالوگ های افراد معروف از جمله سیاستمداران و عاریه گرفتن سکانس هایی از فیلمهای دیگر کشانده شده و برایند همه نقصان ها نشان می دهد فیلمنامه نویس در پرداختن به قصه چند کاراکتر به موازات یکدیگر نیز کاملا ناتوان است .
به نظر فصل ششم پایتخت را فراتر از ضعف در فیلمنامه آن باید دید ،چرا که رد پای بی فرهنگی در آن کاملا محسوس است ، رد پای لباس شخصی هایی که زمانی از پشت خنجر می زدند و امروز کمر به انحطاط و پوچی بسته و فرهنگ خانواده های ایرانی را نشانه گرفته اند و در این میان مجموعه پایتخت محبوب با عوامل حرفه ای و کار بلد و همچنین مخاطب میلیونی اش، بهترین گزینه برای رسیدن به هدفشان است .فکر می کنم در این مجموعه همه رو دست خوردند !
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0