مطبوعات آزاد یا دستگاه تبلیغات؟

به قلم: حسن نامور 

نمانامه: هر درگیری از زمان ظهور خبرنگاران جنگ، شاهد نوآوری هایی در حوزه پوشش رسانه ای بوده است: بسیج یک ملت با استفاده از مطبوعات مورد انتقاد (جنگ جهانی اول)، رادیو و سینما که به عنوان ابزار تبلیغات و بسیج توده ای (جنگ جهانی دوم) استفاده می شود.
رشد تکنولوزی باعث شد که در تجهیزات فیلمبرداری سیار تحول بزرگی صورت بگیرد . از طرفی افزایش تعداد خبرنگاران بین المللی اعزامی به منطقه جنگی (جنگ ویتنام) و پیوندهای ماهواره ای زنده و ظهور شبکه خبری بی وقفه CNN در سراسر جهان (جنگ خلیج فارس ۱۹۹۱) و رسانه جهانی موازی با آن باعث شد صحنه نگ بصورت برخط به جهانیان نمایش داده شود،
با چندین کانال خبری بدون وقفه رقیب که دیدگاه های مخالف را در مورد مسائل (آخرین جنگ در افغانستان و عراق) را پوشش می دادند پیامدهایی برای درک عمومی از واقعیت آنچه در جنگ اتفاق می‌افتد و یا برای مشروعیت برخی اقدامات جنگی رقم خورد..

دستکاری تصاویر

با پیشرفت عکاسی نیروهای نظامی بر آن شدند که مطالب جعلی را تولید و به این فکر کنند که چه چیزی نشان داده شود و چه چیز دیگری بصورت مورد نظر خودشان نشان داده شود.
رژیم های توتالیتر اولین کسانی بودند که مزایای ارائه شده توسط تصاویر متحرک را در زمینه ترویج آرمان ها و شرطی کردن توده ها درک کردند.
شما می توانید داستان را به عنوان واقعیت به تصویر بکشید و آن را شبیه یک مستند کنید. یک مورد بدنام فیلمی بود که در تابستان ۱۹۴۴ در اردوگاه کار اجباری ترزین اشتات فیلمبرداری شد. عنوان طولانی آن “ترزین اشتاد زیبا – پیشوا به یهودیان یک شهر می دهد.” هدف این فیلم خاموش کردن شایعاتی بود که حتی در آن زمان در مورد اردوگاه‌های کشتار جمعی منتشر می‌شد و از رژیم نازی تحت فشار نظامی فزاینده دفاع می کرد.
نیروهای نظامی غربی از زمان ویتنام، با تلاش برای تشبیه خشونت، به دنبال کنترل تصاویر خبری با جلوگیری از نمایش افراد کشته شده از جمله دشمن بوده اند. هدف تلاش‌های اخیر مدیریت رسانه‌ای در جنگ‌ها این است که نشان دهد جنگ نه تنها به بسیاری از غیرنظامیان آسیب نمی‌زند، بلکه باعث کشته و زخمی شدن بسیاری از دشمن نیز نمی‌شود. در طول جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱، خشونت نه آنقدر پنهان شد که دیده نشود،
حالا در بحث زیبایی شناسی هم کار شد و تبدیل به خبر چنگی را به یک سرگرمی تلویزیونی تبدیل کرد . تنها تصاویر تخریبی که قرار بود پخش شود، فیلمی بود که از هواپیماهای متفقین که موشک هایی با نقطه دقیق شلیک می کردند، گرفته شده بود. دقت در “اهداف استراتژیک” (پل ها، کارخانه ها، پایگاه های نظامی، فرودگاه ها)، یعنی جایی که به طور منطقی می توان در نظر گرفت که غیرنظامی وجود ندارد. هنگامی که غیرنظامیان مورد حمله قرار گرفتند، سخنگویان ارتش عذرخواهی کردند و از آنها به عنوان “خسارت جانبی” یاد کردند.
تصاویر ارائه شده توسط ارتش آمریکا باعث شد که جنگ به عنوان یک تمرین ساده در تسلط بر سلاح های “هوشمند” و “پاک” به نظر برسد، یعنی سلاح هایی که برای نجات مردم غیرنظامی طراحی شده اند. خبرنگاران مجذوب این تصاویر شدند. میشل کوتا از تلویزیون فرانسه (TF1) در حالی که همکارش ژان پیر پرنو (TF1) مشتاق بود که این تصاویر “کاملاً عجیب و غریب” هستند، گفت: “تصاویر هوایی از بمباران لیزری توسط نیروی هوایی آمریکا خارق العاده است.” و رسانه ها تصوری را که پنتاگون از جنگ بی خون به دنبال آن بود، به بینندگان خود منتقل کردند. گزارش های طولانی در مورد هزاران خرابی سوخته از انواع وسایل نقلیه که درست پس از آزادسازی بزرگراه کویت-بغداد را پر کرده بودند، پخش شد. این تصاویر فوق‌العاده خشونت‌آمیز بودند، اما این تصور را القا می‌کردند که کشتار انسانی کمی با تخریب خودروها همراه بوده است. هیچ جسدی باقی نمانده بود، زیرا ارتش به خبرنگاران زمانی اجازه دسترسی به صحنه را داد که صحنه را تمیز کرده بودند. گام دیگری در این مسیر در سپتامبر ۲۰۰۳ برداشته شد، زمانی که تصمیم گرفته شد خبرنگاران را از فیلمبرداری از تابوت آمریکایی های مرده در حال بازگشت از عراق منع کنند.

تاثیر فناوری های جدید

دومین تحول مهم، ارتباطات ماهواره ای بود که این موضوع را مطرح کرد که تا چه حد روزنامه نگاران باید از داستان عقب نشینی کنند و بی غرض گزارش دهند. اخلاق حرفه ای برای مدت طولانی تحت تسلط این ایده بود که هر چه اطلاعات به رویدادها نزدیکتر باشد و سریعتر به صفحه روزنامه یا صفحه تلویزیون راه پیدا کند ) بدون خطر دستکاری یا رویدادهای جدید که تفسیرها را تغییر می دهد( شانس بیشتری دارد تا با انعکاس واقعیت ها به مردم کمک کند تا موقعیت را درک کنند.
فشار زمانی حاصل ، همه شاخه‌های روزنامه‌نگاری را تحت تأثیر قرار داده است و رسانه‌ها همیشه سرمایه‌گذاری زیادی در فناوری انتقال زنده (تلگراف، تلفن، مایکروویو، ماهواره و اینترنت) کرده‌اند. جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ به لطف فناوری ماهواره‌ای که روزنامه‌نگاران را از هرگونه وابستگی به شرکت‌های تلفن محلی آزاد می‌کرد، و این مدل موفقی برای پوشش مستقیم بدون وقفه بود.
اما به همان اندازه آشکار بود که وقتی سرعت انتشار رسانه بر پیام پیشی می‌گیرد، زمان لازم برای بررسی راستی آزمایی اطلاعات ( جنبه حیاتی فرآیند خبر) ناپدید می‌شود.
در این مورد، فناوری‌های ارتباط زنده کیفیت را بهبود نمی‌بخشند. در جنگ گذشته در عراق، خبرنگاران بارها و بارها روی آنتن رفتند، در حالی که جز شنیده ها چیزی برای گفتن نداشتند. یک پیوند زنده بیننده را قادر می سازد تا اخبار تلویزیون را با شدت بیشتری تجربه کند. او قسمت‌هایی از زندگی را در میان جنگ‌ها در زمان واقعی می‌بیند، اما نداشتن خبرهای جدید و تکرار مطالب قدیمی خبرنگاران باعث می شود بیننده با التهاب بیشتری منتظر خبرهای جدید باشد و با عدم رسیدن به نتیجه حالتی از انزار را تجربه می کند.

تاثیر جهانی شدن

سومین پیشرفت زمانی آشکار می شود که در نظر بگیریم که تاریخ رسانه، تاریخ مجموعه ای رو به رشد و متنوع از منابع اطلاعاتی است. که این موضوع منجر به فشاری می‌شود که توسط روزنامه‌نگاران بیشتر و رقابت بین رسانه‌های مختلف و بین شبکه‌ها تشدید می‌شود.
جهانی شدن روزافزون اطلاعات، تاکتیک ارائه یک نسخه از واقعیت ها را برای ملت و نسخه ای دیگر برای جهان خارج غیرممکن می کند. در سال ۱۹۹۹، کنت بیکن، سخنگوی غیرنظامی پنتاگون اذعان کرد که ناتو در بیانیه‌های عمومی خود برای مطبوعات دقیق نبوده است، زیرا صرب‌ها به این اطلاعات دسترسی فوری داشتند. در چنین شرایطی، مقامات ممکن است تصمیم بگیرند که بدن کشته شده دشمن را نشان دهند تا این تصور را در اذهان عمومی ایجاد کنند که پیروزی در دسترس است، هر چند که خطر شوکه کردن مردم و تحریک جمعیت و حامیان حریف را به همراه دارد،
همین مطلب در خصوص ویتنام صورت گرفت که مسئولین را در دوراهی انتشار و یا عدم انتشار تصاویر رخدادهای جنگ به تردید انداخته بود.بطوریکه می بایست یا تصاویر کمی از ویرانی و کشته های دشمن را به تصویر بکشند، یا اصلاً هیچ تصویری از آنها را انتشار ندهند ، هر چند این خطر را هم به همراه داشت که نگرانی را در بین مردم از نتیجه عملیات ایحاد کند، همانطور که در مورد عراق در سال ۲۰۰۳٫ ه اتفاق افتاد. سیستم هدایت و جانمایی روزنامه‌نگاران بدون شک برای جلوگیری از این امکان طراحی شده بود که رسانه‌های عربی بتوانند تصاویری خارج از کنترل ارتش آمریکا را در اختیار شبکه‌های غربی قرار دهند. احتمالاً به همین دلیل است که فیلم های دیدنی مورد علاقه کسانی شده است که اطلاعات را در اختیار رسانه ها قرار می دهند. وزیر اطلاعات عراق با اظهارات پوچ خود نشان داد که در عصری که شبکه های ماهواره ای تصاویری را پخش می کنند تبلیغات قدیمی دیگر معنی ندارد و می توان خیلی سریع افسون های پیروزی پوج را باطل کرد.
آنچه امروزه مورد جنگ عمل می شود ، تصاویر دیدنی و ظریف به عنوان مبنایی برای گفتن مطالب پیچیده نادرست. است. در جریان مداخله ایالات متحده در گرانادا در سال ۱۹۸۳ . یک خاموشی اعمال شد بطوریکه تصمیم گرفته شد که در آینده به خبرنگاران حداقل در مرحله اولیه درگیری، اجازه ورود به میدان داده نشود. ارتش بریتانیا قبلاً این اقدام را در جنگ فالکلند در سال قبل انجام داده بود.
جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ تغییر بزرگی را رقم زد. سیستم «استخر» در پاسخ به انتقادات در مطبوعات ایالات متحده معرفی شد که اولین اصلاحیه قانون اساسی ایالات متحده را برای دسترسی بهتر به اطلاعات را ذکر کردند. بر اساس این سیستم، روزنامه‌نگاران در گروه‌های کوچکی تشکیل می‌شدند که هر از چندگاهی اجازه دسترسی به جبهه را داشتند و سپس اطلاعات جمع‌آوری‌شده را با همکاران خود به اشتراک می‌گذاشتند. این رویکرد به بهانه تامین امنیت خبرنگاران و همچنین جلوگیری از جمع آوری اطلاعات عملیات در حال انجام بیان شد.
با این حال، هدف ضمنی آن محدود کردن دسترسی خبرنگاران به جبهه تا حد امکان بود. در رسانه ها به گونه ای جنگی ارائه شد که گویی هیچ خسارت مادی وارد نشده یا خون ریخته شده است، که در آن تصاویر اصلی پخش شده توسط ارتش آمریکا ساخته شده است که توسط دوربین های خودکار نصب شده در هواپیماهای جنگی فیلمبرداری شده و برخورد هوا را ثبت کرده است. موشک های زمین به زمین کل درگیری با عباراتی غیرقابل انکار ارائه شد، زیرا آنها در صحنه غیرقابل تأیید بودند. این اصطلاحات «حملات جراحی» و «سلاح‌های هوشمند» و برای توصیف غیرنظامیان کشته شده «خسارت جانبی» بودند.
در پاسخ به انتقاد از این اطلاعات ساختگی، ارتش مجبور شد برای جنگ ۲۰۰۳ چیز متفاوتی ارائه دهد، بیش از این که رسانه‌های عربی از کنترل غرب فرار کردند، درست مانند آنچه در افغانستان در سال ۲۰۰۲ انجام شد. حضور آنها مرکز را تغییر داد. از آنجایی که ارتش آمریکا دیگر نمی توانست روی عدم وجود یا حداقل بی عملی رسانه های دشمن یا رسانه هایی که رفتار این چنینی داشتند حساب کند.
بنابراین مجبور شد در ممنوعیت دسترسی خبرنگاران به جنگ تجدید نظر کند. آنها اکنون اعتبار سنجی و در واحدهای رزمی “جاسازی” شده بودند. به شرط رعایت قوانین نسبتاً محدودکننده، از جمله ممنوعیت مطلق هر چیزی که مکان یابی نیروها را ممکن می‌سازد، می‌توانستند تصاویر و متن را از منطقه جنگی ارسال کنند.
ترفند ساده ای بود: با اجازه دادن به رسانه ها برای پخش زنده تصاویر نبرد، ارتش میل دیدن رخدادها از تلویزیون را برآورده می کرد و در عین حال از هر بعد انتقادی، هر گونه تحلیل، (حداقل برای روزنامه نگاران) در این میان اجتناب می کرد.

از سانسور دولتی تا خودسانسوری

بدیهی است که سانسور سنگین و به طور فزآینده غیرقابل قبول است. اما روش های امروزبه نوعی یک حیله گری است، پیشگیری بدون منع واقعی، و توسل به احساس مسئولیت خبرنگاران: به عبارت دیگر خودسانسوری. اگر نیروهای مسلح حضور خبرنگاران را بپذیرند، برای این است که اولی بتواند بهتر بر فعالیت های دومی نظارت کند.
برخورد با خبرنگاران در این زمینه در میان افسران ارشد بسیار پیچیده تر شده است. اکنون ، به جای سانسور آشکار نظامی، همانطور که در طول دو جنگ جهانی و در جنگ استقلال الجزایر اتفاق افتاد، آزادی نسبی روزنامه نگاران در نوشتن آنچه می خواهند به دلیل این نظارت بصورت تدریجی پذیرفته شده است.
تنها زمانی که سانسورچی در تحریریه‌های روزنامه‌ها مستقر می شدند مقامات حاضر به پذیرش حضور روزنامه نگاران در میدان آن هم با شرایط تعیین شده می شدند.
در ویتنام، آمریکایی‌ها با تکیه بر تجربیات قبلی خود از همان ابتدا از تحمیل سانسور( که غیرقابل قبول تلقی می‌شد) خودداری کردند، اما از آنجایی که ایالات متحده رسماً در جنگ نبود این موضوع باعث سوء ظن رسانه‌ها می‌شد چرا که روزنامه‌نگاران باید به طور رسمی از یک وزارت اطلاعات واقعی( به نام دفتر مشترک روابط عمومی آمریکا) مجوز می‌گرفتند . وظیفه این دفتر ارائه اطلاعات رسمی به مطبوعات از طریق کنفرانس های مطبوعاتی روزانه بود، این روش از آن زمان در هر درگیری بصورت قالبی استاندارد شده اجرا می شود.
روزنامه نگاری جنگ موضوعی است که در مطبوعات و کنفرانس ها انجام می شود. در ویتنام، بیشتر اطلاعات در مورد جنگ از کنفرانس های مطبوعاتی به دست می آمد و ارتش با ارائه تلکس، تلفن و پروازهای ویژه کار را برای خبرنگاران آسان کرد.
دستوراتی به فرماندهان صادر شد تا با خوشامدگویی به خبرنگاران معتبر امکانات حمل و نقل را برای آنها ایجاد کنند.همچنین اطلاعات منتشر شده باید با چند قانون تعیین شده توسط ارتش مطابقت داشته باشد، اما اینها هیچ مشکلی برای روزنامه نگاران ایجاد نمی کرد. با این وجود، خبرنگاران آمریکایی آنجا بودند تا در مورد زندگی نظامیان گزارش تهیه کنندد. خود درگیری و وضعیت اسفبار ویتنامی ها چندان مورد توجه آنها نبود، به خصوص که مبارزه با کمونیسم کاری مشروع به نظر می رسید. و با تمرکز گزارش‌های خود بر آنچه برای ناراضیان اتفاق می‌افتاد، به تدریج این تصور را عمیق‌تر کردند که جنگ هیچ معنایی ندارد. تعداد تفسیرهای و تصاویر تکان دهنده از آسیب جسمی و روانی از افراد سرخورده درست زمانی افزایش یافت که افکار عمومی آمریکا شروع به تغییر کرد. وقتی جنگ به پایان رسید، پنتاگون متقاعد شد که این تصاویر تلویزیونی غیرقابل تحمل بوده است که بیش از هر چیز، مردم را علیه جنگ برانگیخته است.
در هفته اول جنگ، ۸۰ درصد از گزارش‌های روزنامه‌نگاران توسط پنج شبکه تعیین شده از سوی مقامات نظامی هدایت و منتشر وتنها شامل گزارش‌های برخی از حقایق قابل مشاهده و بدون گزارش بود. ۶۰ درصد آن‌ها به صورت زنده بود و هیچ اظهارنظری از مجریان ارائه نشدجالب بود که در ۴۰ ساعت فیلم منتشر شده، هیچ تصویری از مجروح شدن کسی در اثر شلیک نشان داده نشد!!
علاوه بر این، با دست مایه قراردادن سوژه هایی مانند زندگی سربازان فرصتی برای همدلی و همراهی با آنها را از این نظر که با چه جایگاه اقتصادی و اجتماعی باز هم در جنگ حضور پیدا کرده و جانفشانی می کنند را در برنامه های خود قراردادند تا در نهایت با “سندرم استکهلم” دیدگاه میزبانان خود را به اشتراک بگذارند. یعنی مسیری که در گذشت حادثه باعث می شود که گروگان ها با آدم ربایان خود همدردی می کنند. و این همان چیزی است که در آمیزه ای از شیفتگی، میهن پرستی، همدلی و خودسانسوری اتفاق افتاد.
کیتی دلهای پین، موسس یک شرکت روابط عمومی در آمریکا، این سیستم را یک «استراتژی درخشان» می‌داند، زیرا «هر چه رابطه هر یک از ما با یک روزنامه‌نگار بهتر باشد، شانس بیشتری برای گزارش پیام‌هایمان توسط روزنامه‌نگارمنتخب دارد.»
وظیفه روزنامه‌نگار منتخب و توجیه ‌شده این است که ابزار یک استراتژی گسترده روابط عمومی باشد، واقعیتی که در اواخر مارس ۲۰۰۳ به طور ضمنی توسط برایان ویتمن، معاون خدمات اطلاعات پنتاگون به آن اعتراف کرد: «با تشکر از رسانه‌ها. با ورود به یگان‌های رزمی، ما می‌بینیم که نیروهای مسلح آمریکا چقدر مجهز، درگیر، خوب هدایت، حرفه‌ای و فداکار هستند.

نتیجه

نیروهای مسلح غربی به جای برخورد رودررو با قدرت روزنامه نگاران، خود را در انجام بازی رسانه ای ماهر نشان داده اند و نشانه هایی از صراحت را به عنوان ابزاری برای کاهش بهتر هوشیاری عمومی و رسانه ای ارائه می دهند.
از کوزوو تا عراق روال یکسان است: ادعا می کنند که سانسور را به آنچه برای اثربخشی استراتژیک و حفاظت از نیروهای خود لازم است اعمال می کنند. در صورت نیاز از فعالیت روزنامه نگاری بدون اینکه واقعاً اجازه آن را ندهد جلوگیری می شود.
اما بدون انجام سانسور به صورت افراطی و آشکار، مانند بسیاری از سایر نهادهایی در معرض دید عموم مردم هستند ، ارتش نیز به طور کامل با خواسته های جامعه رسانه ای سازگار شده است و نیاز به حرفه ای کردن مکانیسم ارتباط با خبرنگاران را کاملا درک و اجرا کرده است.
رسانه ها بخشی از جنگ شده اند. استراتژی نظامی امروز آنها را به عنوان یکی از اهداف خود می دانند. عملیات نظامی با برنامه های رسانه ای همراه است، روابط رسانه ها توسط متخصصان اداره می شود و نیروهای مسلح در آموزش داخلی سرمایه گذاری می کنند تا افسران خود را از نیاز به تسلط بر فرآیند رسانه ای و پرورش روابط خوب با خبرنگاران آگاه کنند. ارتش دانش ارائه «محصولات» (گزارش‌ها، کیت‌های مطبوعاتی) را که نیازهای روزنامه‌نگاران را برآورده می‌کند، به دست آورده است.
بنابراین، جنگ را می توان به یک منظره عظیم که در آن تصاویر قدرتمندی به نمایش در می آید و ارتش تلاش می کند محتوای آن را تحت کنترل خود نگه دارد ترسیم کرد.
کشور سومالی فیلمبرداری از اولین فرود نظامی آمریکایی ها در سواحلش را با حیرت نظاره گر بود. معمولاً در اخبار جنگ ها فیلم هایی که می بینیم پس از عبور نیروها گرفته شده است. اما در این مورد، دشمن به قدری ضعیف بود که ارتش آمریکا توانست ترتیبی دهد که رسانه ها از فرود پیروزمندانه خود مانند یک فیلم برخط فیلمبرداری کنند. اما زمانی که در ۳ اکتبر ۱۹۹۳، جسد دو خلبان هلیکوپتر توسط جمعیت خشمگین در خیابان های موگادیشو بر زمین کشیده شد، فیلمنامه جنگ از نویسندگان خود دور شد؟! صحنه ای که باعث خروج آمریکا از کشور سومالی شد.
برای روزنامه نگاران، این وضعیت به معنای بازنگری در شیوه های خود است. روش های قدیمی مانند ارسال دیدگاه های مختلف کارشناسانی که از صحنه دور هستند و یا عدم شناسایی سایر منابع مطلع ، دیگر جوابگو نیست.
همواره تعادلی بین مطالب کاذبی که به عنوان حقایق بیان می شود و پاسخ غیر واقعی دریافت شده از مسائل بیان شده موجود بود اما این تعادل دیگر شکننده تر از قبل شده است. به همین دلیل است که این حرفه نیاز به ایجاد دیدگاه انتقادی تری دارد تا به طور سیستماتیک مخاطرات استراتژیک ارتباطات را از واقعیت ها جدا کند. هدف این است که یک تمرین ذهنی برای عموم ایجاد شود و در عین حال تاکید شود که روزنامه نگاران به راحتی فریب راهبردهای ارتباطی که هدف اصلی آن ها هستند را نمی خورند. می‌توانیم تصور کنیم که در روزنامه‌ها با هدف افشای ابزارهایی که بازیگران اصلی و پنهان جنگ برای انتقال پیام خود به کار گرفته‌اند ، همواره به همراه گزارش‌های جنگ یک بیان واقعی از رخدادها ، را پیدا کنیم.