به قلم: مهدی خاکی
نمانامه: ماجرای مردی مجرد که خلوتی با زنی روسپی در خانه اش دارد داستان را شکل می دهد؛ اما این خلوت بهگونهای خاص است. مرد با مادرش زندگی می کند (البته مادر در نمایشنامه حضور فیزیکی ندارد) وی پزشکِ پزشکی قانونی است و متأثر روحی از این شغل و رفتار مادر مستبدش که دائماً او را کنترل می کند، است. بااینکه مادر مواظب است که پسرش با جنس مخالف خود حشرونشر نکند، خود او با دکترش در رابطه است و به ویلای دکتر در لواسان می روند و اوقاتی را با او می گذراند.
البته مرد از این رفتارهای مادرش بسیار ناراحت و خسته است. مادر مستقیم و غیرمستقیم همیشه او را تحقیر کرده که نمودش در سخنان مرد با زن بسیار مشهود است. در آغاز نمایشنامه مرد صدای ضبطشدهاش بر روی نوار کاست را برای زن پخش می کند. مرد آرشیوی از صداهای مربوط به خودش که در زمانها، مراسم و مناسبت های مختلف ضبطشده، دارد که قدمت دار هستند. برای زن در خصوص این صداها توضیح می دهد و قضاوتش نسبت به آدم هایی که در آن مراسم هستند (خصوصاً زن ها) عیان می کند. زن خیلی متوجه حرکات او نیست اما انگار حس کمرنگی از نزدیک بودن به آن مرد را (بهواسطه بدبختی) با خود دارد، بااینوجود زن و مرد باهم چالش گفتاری دارند که خیلی ناشی از اختلاف نیست.
سایه مادر با توجه به تماس های تلفنی مرد و صحبت هایش در سراسر نمایشنامه پررنگ است. مرد در رابطه با هیچ زنی (حتی دخترانی که بنا به ازدواج با آنها داشته) اقبالی ندارد، لذا تفکر مثبتی نسبت به کلیه زنان در رفتار و گفتارش حس نمی شود. نمایشنامه در انتها با گفتگوی تلفنی مرد با مادرش به پایان می رسد، درحالیکه برخلاف نظر مادر به موسیقی دیگری گوش می دهد. انگار آخر نمایشنامه به لحاظ زمانی اول نمایش است. ساختارشکنی مرد که در طول نمایش دیده می شود از این نقطه آغازشده است.
***
آگاهی از «خود» و پی بردن به کیستی و هویت، از خلال ارتباط با دیگران به وجود می آید؛ بنابراین، خودآگاهی درباره هویت اجتماعی در حقیقت، پاسخ به این پرسش است که «انسان خاص» بودن به چه معناست؟ و آیا آدمیان همان هستند که جلوه می کنند؟
مفهوم هویتیابی به خاطر کاربرد روانکاوانهاش، میراث نشانه شناسانه غنی ای به ارث برده است. فروید (۱۹۲۱-۱۹۹۱) درزمینه ی عقده اودیپ، آن را «اولین بیان پیوند عاطفی با شخص دیگر» می نامد، باوجود این، هویتیابی مشخصات والدین را هم بهعنوان ابژه های عشق و هم ابژه های رقابت می ذیرد. بدینوسیله دوسویگی را به محور این فرایند اضافه می کند.
در «حقیقت، هویتیابی از همان آغازش دوسویه است» در «ماتم و مالیخولیا» اینگونه نیست که هویتیابی، فرد را به ابژه ای که وجود دارد وصل کند؛ بلکه آن را به ابژه انتخابی ازدسترفته پیوند می زند. در نمایش نامه «همین امشب» بر اساس تصمیم مادر، مرد در سن ۵ سالگی تمرین اسکیبازی می کند، اما ذاتالریه می گیرد. در سن ۷ سالگی آسم مزمن تا حدی او را می آزارد که بهاجبار از جنبوجوش کودکی فاصله می گیرد. مادر حتی برای لباس ها و شغل او تصمیم می گیرد. او نوجوانی و جوانی طبیعی نداشته و هویت گمشده ای دارد. همیشه بابت همهچیز تحقیرشده، حتی برای چهره اش. تردید در وجودش رخنه کرده و قابلیت های ارتباطی او را تخریب می کند، ولی دنبال چیزی است که اینگونه نباشد.
پیتر آزبورن در مقاله «عرصه دیگری» خاطرنشان می کند که لاکان (۱۹۹۷) اینگونه شرح می دهد: «والدین کودک را در مقابل آیینه می گیرند [طبق نظر مرحله آیینه ای لاکان: کودک در دوران طفولیت در سنین خیلی پایین می تواند تصویر خود را در آیینه تشخیص دهد] هنگامیکه برای تأیید بهسوی مادر نگاه می کند او را بهعنوان «نقطه ارجاع… نه ایدئال خودش. بلکه خود ایدئالش … می بیند». مرد این تائید را از مادر نگرفته، باوجودآنکه به تصمیمات (جسمی و ذهنی) او سرنهاده است. حالا به دنبال آن است که پیدا کردن هویت جدید را نیز تجربه نماید. دکارت دو جوهر مجزا از هم را مبنا قرارداد: جوهر فضایی (جسم) و جوهر فکری (ذهن)؛ بنابراین بر دوالیسم بزرگی میان «ذهن» و «جسم» تأکید کرد که فلسفهی غرب را تاکنون به دردسر انداخته است. او معتقد بود که اشیاء باید تا جایی که امکان دارد با تحلیل به ماهیات (به تقلیل ناپذیرترین عناصر آن)، توصیف شوند. دکارت سوژه فردی را در مرکز ذهن جای داد. سوژهای که توسط ظرفیت خِرد و اندیشیدن ساخته شد. شعار دکارت «Sumergo,Cogito» یعنی «من میاندیشم، پس هستم» از آن زمان تا حالا مفهوم سوژه شناختی، عقلانی و خودآگاه در مرکز دانش بهعنوان «سوژه دکارتی» شناختهشده است. استوارت هال در بحث تمایز سه مفهوم از هویت در بستر تاریخ، یکی از آنها را سوژه روشنگری مینامد، میگوید: همان سوژه دکارتی است که بر یکپارچگی و استواری انسان تأکید میکند. این سوژه دارای یک هسته درونی بود که با تولد فرد ظاهرشده و همراه با آن شکوفا میشد و تا آخر عمر همراه او باقی میماند.
هویت فردی مجموعه خصوصیات و ویژگیهایی است که هر فرد را از دیگری متمایز میکند و دارای دو جنبه است: یک جنبهی آن غریزی است و درک و فهم ما از آن مستقیم است و به قول فلاسفهی علم ما بدان حضوری است نه حصولی و کسبی، یعنی مستقیم و بلافاصله هم به فردیت خویش آگاهی وجودی داریم و هم به جنسیت خود واقفیم و خود را از دیگران و جنس مخالف و موافق خود با میشناسیم. در روانشناسی از هویت فردی بهعنوان خود و شخصیت یاد میشود. هویت شخصی نوعی خصیصه متمایز یا حتی مجموعهای از خصوصیات متمایز نیست که در اختیار فرد قرارگرفته باشد.
هویت فرد همان «خود» است که فرد آن را بهعنوان بازتابی از زندگینامهاش میپذیرد. اما از منظر جسم یا بدن مردِ نمایشنامهی «همین امشب» مطیع سیستم انضباطی کامل مادر است. منظور از «قدرت انضباطی» که مذکر مطرح مینماید این است که «زندگی، مرگ، فعالیت، شوربختی و شادی افراد» و نیز سلامت جسمی و روحی، رفتارهای جنسی و زندگی خانوادگیشان را تحت کنترل و انضباط شدید دربیاورد؛ آنها را تحتفشار قدرت اداری رژیمها، متخصصین حرفهای و دانش فراهمشده توسط «رشتههای» علوم اجتماعی قرار دهد. هدف اصلیاش تولید «انسانی است که بتوان همچون یک «بدن مطیع» با وی رفتار کرد» .
میشل فوکو با مطرح کردن مفهوم جدید سلطه، در جوامع مدرن به تشریح نظریه سیاستهای بدن پرداخته و بر این باور است که وقتی بدن آدمی وارد نظامی از قدرت میشود، این قدرت است که بدن را بررسی، از هم مجزا و به شکلی نوترکیب میکند. تا درنتیجه آن «آناتومی سیاسی» که شکلی از «سازوکار قدرت» است، متولد شود؛ اینکه چگونه فردی بدن دیگران را طوری کنترل کند که نهتنها آنگونه که او میخواهد رفتار نماید، بلکه این رفتار را به نحوی انجام دهند که به نظر برسد بر اساس میل خود این کار را انجام دادهاند؛ هدف غایی این سازوکار است یا به تعبیری قدرت تلاش میکند تا بدنهایی «رام» تولید کند.
سال نگارش این نمایشنامه ( ۱۳۸۷) سال پرالتهابی به لحاظ سیاسی و اجتماعی در ایران بود. کمرنگ شدن یک جناح و سلطه گرفتن جناحی دیگر و اتفاقاتی که منجر به التهابات سال ۱۳۸۸ گردید. در سال ۱۳۸۶ برخی از نویسندگان مانند اکبر رادی و قیصر امین پور فوت کردند و برخی از نویسندگان دچار مشکلاتی شدند که تشدید ممیزیها در انتشار کتب را به همراه داشت.
محمد چرمشیر نیز از این اتفاقات راحتگذر نکرد؛ در این نمایشنامه هویتیابی مرد و همراهی زن بازنمایی جامعهشناسی را میتوان حس کرد. مهمانی رفتنهای مادر علنی و مهمانی رفتنهای مرد بهدوراز چشم مادر است. عصیان مرد با وجود آنکه تماسهای تلفنی با مادر را، خودش میگیرد. مرد به دنبال مظلومنمایی برای زنان است؛ زن هرجایی را انگار نماینده همه زنانی که در زندگی دیده، حتی شبیه مادرش میداند. زن را متقاعد میکند که در آرزوی انتقام کودکانه از دکتری که با مادرش رابطه دارد همراهیاش کند. زن هرجایی، بیکسوکار و بدبخت است، اما او هم از بالا به مرد مینگرد. زن او را همراهی میکند اما خیلی درکش نمیکند. ارتباط مرد با زن، نمایانگر گذر وی از فردیت است.
بدون شک بزرگترین دست آورد مدرنیسم در مطالعات بدن، بازگرداندن آن به حوزه گفتمانی است. اولین بار برایان استنلی ترنر اصلاح جامعهشناسی بدن را در دهه ۹۰ میلادی مطرح کرد و معتقد بود که بدن در روزگار معاصر با گذر از چارچوب فردی بهعنوان امری اجتماعی خود را بازنمایی میکند. آغاز اندیشه ترنر جدایی عین و ذهن است. در تفکر غربی، دوگانگی عین و ذهن جایگاه محکمی داشت و بر اساس این تقابل به دو قلمرو اشاره شد. نخست قلمرو علوم طبیعی که به بدن عینی پرداخته و دیگری قلمرو علوم اجتماعی که ذهن را مطالعه میکرد. هال رویکرد برساختن هویت را منطبق با ویژگی عمومی و اجتماعی زبان میداند. بر مبنای این رویکرد، چیزها هیچ معنای خود بسندهای ندارند، بلکه این ما هستیم که معانی را میسازیم و این عمل را بهواسطه نظامهای بازنمایی مفاهیم و نشانهها انجام میدهیم.
مرد با زن گفتگو میکند و بازنمایی هویتیابی ذهنی در کلامش جاری است مواردی مانند شرایط شغلیاش که کالبدشکافی اجساد است دائم با او همراه است. اجسادی که یا کشتهشدهاند یا خودکشی کردهاند؛ مثلاً تجاوز عموی ۵۰ ساله به دختری کوچک که باعث مرگ دخترک شده، او را میفشرند. با اجتماعی که میبینید غریبه است. هر شخصی از طریق محیط اجتماعی که متعلق بدان است یا بدان رجوع میکند، هویت خود را میسازد و توسعه میدهد. بعد اجتماعی هویت به کیفیت روابط اجتماعی فرد با نظام کلان اجتماعی مربوط است. جامعه و خانوادهای که مرد با آن رشد یافته هرگز او را جدی نگرفته و صرفاً در حد یک عنصر باقیمانده که نه بازتاب هویت آنان را دارد و نه بازتابی از هویت خود را نشان میدهد… درنهایت راهی که خود را عیان میکند. انتخاب میکند، اما همچنان در پردهای از محافظهکاری و گنگی قرار دارد؛ حتی انگار آخر نمایشنامه، به لحاظ زمانی اول داستان است.
محمد چرمشیر: (Mohammad Charmshir)
– محمد چرمشیر متولد ۱۳۳۹ تهران
– نمایشنامه نویس، دراماتورژ و مدرس تئاتر
– فارغالتحصیل رشته ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای زیبای تهران
چرمشیر پس از سپری کردن تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۸۵، در رشته ادبیات نمایشی در دانشگاه تهران آغاز به تحصیل کرد. دورانی که به دلیل بسته شدن دانشگاهها بهواسطه انقلاب فرهنگی در ایران، به درازا انجامید، او پس از فراغت از تحصیل (سال ۱۳۶۶) وارد حرفه معلمی شد و از همان سالها نوشتن را آغاز کرد.
چرمشیر برای اولین بار با نمایشنامه «خداحافظ» خود را به جامعه تئاتر معرفی کرد. این نمایش در سال ۱۳۶۴ در دانشگاه اجرا شد و سپس در آذرماه ۱۳۶۶ توسط حسین جعفری در تالار قشقایی تئاتر شهر تهران به صحنه رفت.
محمد چرمشیر پرکارترین نمایشنامه نویس ایرانی لقب دارد و بیش از صد نمایشنامه نوشته است که بیش از نیمی از آن آثار به چاپ رسیدهاند. برخی آثار وی به زبانهای ایتالیایی، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، ترکی و ژاپنی ترجمه و چاپ و در کشورهای ایران، آلمان، آمریکا، ایتالیا، فرانسه، سوئد، بنگلادش، هند، چین، تایپه و انگلیس اجراشدهاند. وی داوری بسیاری از جشنوارههای نمایشنامه نویسی و تئاتر در ایران را بر عهده داشته و برنده مدال «نوشین» و لوح تقدیر از بنیاد اکبر رادی است.
برخی آثار محمد چرمشیر که چاپشدهاند:
– مسیح هرگز نخواهد گریست (۱۳۶۶)
– باغ آرزوها (۱۳۶۶)
– قهوه قجری سال انتشار (۱۳۷۹)
– بحرالغرائب (سال انتشار- ۱۳۷۹)
– دیر راهبان (سال انتشار-۱۳۸۱) (اقتباس از زمان فرایرا دوکاسترو)
– فاطمه عنبر (سال انتشار -۱۳۸۱)
– رؤیای بستهشده به اسبی که از پا نمیافتد (سال انتشار-۱۳۸۱) (اقتباس از یادداشتهای روزانه کریستف کلمب)
– کسی نیست همه داستانها را به یاد آورد (سال انتشار-۱۳۸۱)
– یادگاریها (سال انتشار-۱۳۸۱)
– باد اسب است (سال انتشار-۱۳۸۱)
– مادام کامیون (سال انتشار-۱۳۸۲)
– دهانبند سکوت (سال انتشار-۱۳۸۲)
– روزگار نازنین طلعت مهربان (سال انتشار-۱۳۸۴)
– آداب متبرک سکوت (سال انتشار-۱۳۸۴)
– میخواستم اسب باشم (سال انتشار-۱۳۸۴)
– عاشقانههای صفورا (سال انتشار-۱۳۸۴)
– دلواپس من نباش (سال انتشار-۱۳۸۴)
– نجواهای شبانه (سال انتشار-۱۳۸۴)
– کوچه اقاقیا (سال انتشار-۱۳۸۴)
– گذر پرندهای از کنار آفتاب (سال انتشار-۱۳۸۵)
– مضحکه نامهی دن کیشوت لامانچالی (سال انتشار-۱۳۸۵) (اقتباس از رمان «دن کیشوت» نوشته سروانتس)
– همین امشب (سال نگارش ۱۳۸۷-انتشار ۱۳۹۳)
– پدر عزیزم (سال انتشار-۱۳۸۸) (عروسکی)
– میخواستم اسب باشم (سال انتشار- ۱۳۹۲)
– نجواهای شبانه (سال انتشار- ۱۳۹۲)
– شیش و بش (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– آرامش در حضور دیگران (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– روز عزیز مرده (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– دیو بندان (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– شرف نامه یحیای تیرهبخت (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– زمان سکوت برای زندگان (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– همهچیز میگذرد، تو نمیگذری (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– روایت عاشقانه از مرگ در ماه اردیبهشت (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– آخرین پر سیمرغ (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– چشمهای بسته از خواب (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– داستان دورودراز فراموشنشدنی و سراسر پند و اندرز سفر سلطان این سلطان و خاقان بن خاقان به دیار فرنگ به روایت مرد مشکوک (سال انتشار- ۱۳۹۳)
– گذر پرنده از کنار آفتاب (سال انتشار- ۱۳۹۴)
– بشر در طهران (سال انتشار- ۱۳۹۴)
– حقایقی درباره یک ماهی مرده (سال انتشار- ۱۳۹۴)
– آسمان روزهای برفی (سال انتشار- ۱۳۹۴) (اقتباس از بانی و کلاید)
– رقص مادیانها (سال انتشار- ۱۳۹۴) (اقتباس از نمایشنامه ایرما نوشته فدریکو گارسیا لورکا)
– کبوتری ناگهان (سال انتشار- ۱۳۹۴)
– پروانه و یوغ (سال انتشار- ۱۳۹۵) (بازخوانی نامههای ونسان ونگوگ)
– باغبان مرگ (سال انتشار- ۱۳۹۵)
– خواب آهسته مرگ (سال انتشار- ۱۳۹۵) (اقتباس از داستان دکتر جلیل و مستر هاید)
– همین امشب (سال انتشار- ۱۳۹۵)
– لباسی برای مهمانی (سال انتشار- ۱۳۹۵)
– تنها روی صحنه (سال انتشار- ۱۳۹۵)
– تیسو (سال انتشار- ۱۳۹۶)
– سرگذشت عجیب خانم دبیری (سال انتشار- ۱۳۹۶)
– خروس (سال انتشار- ۱۳۹۶)
– فراموشی (سال انتشار- ۱۳۹۶)
– عصر معصومیت (سال انتشار- ۱۳۹۶) (اقتباس از رمان «فرانکشتاین» نوشته مری شلر [نویسندگی مشترک])
– یوزف کا (سال انتشار- ۱۳۹۷) (اقتباس از رمان «محاکمه» نوشته فراش کافکا [نویسندگی مشترک])
– روز رستاخیز (سال انتشار- ۱۳۹۷) (بازخوانی رمان «محشر صغرا» نوشته تادئوس کدنوتیسکی [نویسندگی مشترک])
برخی آثار چاپ نشده محمد چرمشیر:
⦁ بیتلها
⦁ یک دقیقه و سیزده ثانیه (نویسندگی مشترک)
⦁ کالیگولا شاعر خشونت
⦁ با سکوت در خوابی کوتاه (عروسکی)
⦁ ساز سحرآمیز (عروسکی)
⦁ هملت، شاهزاده اندوه (عروسکی)
⦁ نفرین (اقتباس از «گوئرنیکا» نوشته آرابال)
⦁ پژهان های مردی که خانهاش ویران بود (اقتباس از «گوئرنیکا» نوشته آرابال)
⦁ میبوسمت و اشک (اقتباس از نامههای واستلاو هال به همسرش الگا)
⦁ بهجت
⦁ شام آخر
⦁ نامههایی به تب
⦁ آمدیم نبودید رفتیم (بازخوانی مدرن از داستان پینوکیو)
⦁ تنها خدا حق دارد بیدارم کند (اقتباسی از داستان «اسکار و مامان صورتی» نوشته اریک ایمانویل اشمیت)
⦁ دیگر کدام ما زندگی کردن را دوست دارد.
⦁ گفتگوی بیپایان ستاره با مدرش در وقت مردن
⦁ سگ دو
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0