به قلم: سید تقی آل یاسین
□ مقدمه
دربارهی یکی از مقالات شمارهی ۱۵ (خرداد ۸۴) مجلهی حافظ، با عنوان «گوشهی چشم حافظ به غزلی از مولانا (ص ۵۵) از آقای محمد ایرانفر، توضیحاتی چند بهنظر اینجانب رسیده است که بدین وسیله به خدمت علاقهمندان مباحث حافظپژوهی تقدیم میگردد.
در مقالهی مذکور، غزلی از مولانا مورد استناد قرار گرفته است و در ظاهر چنان مینماید که این نکتهی ادبی نخستینبار است که توسط گزارشگر محترم آن مطرح میشود، در حالیکه نگارنده با استقصای نهچندان بلیغ خویش، دو یادداشت مقدم بر مقالهی ایشان یافته است:
اشارهی نخستین از شادروان دکتر سیدحسن سادات ناصریست که سالها پیش در کتابی جامع و درسی با عنوان فنون و صنایع ادبی و در ذیل مبحث «ملمّع» مطرح شده بود.۱
مقالهی مقدّم دیگر، از دکتر عبدالکریم سروش است که ایشان در ضمن خطابهیی در دانشگاه آنکارا به تحلیلی از ارتباط حافظ با مولانا پرداخته بودند. مبحث «حافظ و مولویِ»۲ دکتر سروش، تقریباً اولین کار منسجمی بود که در اینباره و در زبان فارسی منتشر میشد که اتفاقاً در ضمن اشارات تحقیق ایشان، غزل مورد اشارهی آقای ایرانفر هم به دیده میآید.
اگرچه اصل بسیار مهم «الفضلُ لَلمِتقدّم» ـ به عمد یا به سهو ـ در این نوشته اصلاً رعایت نشده و متأسفانه چندان مورد عنایت نیست، ولی کمترین انتظاری که از این یادداشتِ نهچندان تحقیقی میرفت، این بود که کاش از سوی مؤلف در میان این دو غزل ـ بیش از آنچه در آن مختصر آمده بود ـ مقایسهیی تطبیقی / سبکشناسانه صورت میگرفت، تا دستِ کم توجیهی میشد برای استفادهی بدون ارجاع و مأخذ مقاله. به چند نمونه از این نوع تحقیقات سبکشناسانه اشاره میشود:
الف ـ شمیسا، سیروس، «مقایسهی سبکشناسانهی غزلی از حافظ و سعدی»، رشد آموزش ادب فارسی، سال هفتم، زمستان، ۱۳۷۰، شمارهی ۲۷، صص ۲۸ـ۳۳.
ب ـ حاج سیدجوادی، حسن، «مقایسهی سعدی و حافظ از نظر غزلسرایی و سبک»، حافظشناسی، جلد ۹، سال ۱۳۶۷، صص ۳۳ـ۵۳.
ج ـ عبادیان، محمود، درآمدی بر سبکشناسی در ادبیات، مؤسسهی انتشارات آوای نور، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۲.
حتا اگر نیکسگالانه فرض کنیم که نویسنده اشارات مقدّمِ مذکور را به هر عنوان ندیده باشد، بهنظر این نگارنده عذرشان چندان مقبول اهل نظر نتواند بود، و طبعاً هنگامیکه پژوهشگری دربارهی موضوعی دست به قلم میبرد، امر منطقی این است که تمام تحقیقات و امّهات مقالات پیشین را در محور بحث بخواند و سپس در اثر عدم خرسندی به نوشتن مقالهی دیگری اقدام نماید.
هدف نگارنده در این یادداشت، به غیر از یادآوری مسألهی تقدّم فضل نویسندگان محترم و یادکردِ شریفهی قرآنی: «وَ ذَکِّر فَأنَّ الذّکْری تَنْفَعُ المؤمنینَ» (سورهی ذاریات، آیهی ۵۵)، بیشتر ارائهی توضیحاتی چند دربارهی موضوع پُرارج مقاله، یعنی «چند و چون تأثّر رند شیراز از پیر کبیر بلخ» است. لذا، نخست در نگاهی کلی به نقد و نظر خود مقاله میپردازیم و سپس بر سر قصه شده و در محور موضوع و در حقیقت دربارهی وضع نابهسامان تحقیقات ادبی لختی قلم میگریانیم.
نام و شعر دیگران در دیوان حافظ
نویسندهی محترم در یادداشت مذکور آورده است: «حافظ از اشعار شاعران متقدّم و معاصر خود از قبیل نظامی، انوری، خاقانی و… استقبال و تضمین فراوان به عمل آورده است، بدون اینکه نامی از آنها به میان آورد. مورد استثنایی، فقط ذکر نام کمالالدین اسماعیل اصفهانیست، در قصیدهیی در مدح شاهمنصور مظفری، آنجا که میگوید: از گفتهی کمال دلیلی بیاورم.»
البته در دیوان حافظ فقط از کمال نام برده نشده است، بلکه از نظامی هم به تناسبِ سخن، ذکر خیری در میان هست:
چو سلک دُرّ خوشابست نظم نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق میبرد ز نظمِ «نظامی»
تضمین شعر کمالالدین اصفهانی
غزلی که نام کمالالدین اسماعیل اصفهانی در آن آمده، طولانیترین غزل / قصیدهی حافظ است (۲۵ بیت) و در نسخهی معروف غنی ـ قزوینی نیامده است. مهمتر از همه، نکتهییست که باید در ذیل نام کمال بدان اشاره شود و آن این است که، اگرچه حافظ در تضمین بیت بهصراحت از کمالالدین اصفهانی یاد کرده است،۳ ولی در اصل، بیت از خودِ کمال نیست و در واقع کمال آن را از روی قصیدهی مسعود سعد که در مدح سلطان مسعود غزنوی سروده شده، تضمین نموده است۴ که میتوان این نوع تضمین را ـ که در ادب فارسی میتواند نمونههای دیگری هم داشته باشد ـ با عنوان «تضمین در تضمین» و یا «تضمین سرگردان» نامگذاری کرد.
ملکالشعرای بهار، در سبکشناسی۵ و دکتر زرینکوب در از کوچهی رندان۶ بدین موضوع اشاره داشتهاند، و قبل از آنها محمد قزوینی در حواشی تاریخ جهانگشای جوینی بهمناسبتی در این بیت منقولِ حافظ و انتساب مستقیم آن به کمالالدین اصفهانی تشکیک کرده بود.۷ همچنین بیت در کلیله و دمنهی بهرامشاهی هم آمده است. نکتهی جالب این است که یکی از پژوهشگران معاصر در مقالهی خود با عنوان «تضمین شعر در کلیله و دمنه»۸ کاملاً به خطا رفته و منظور حافظ از کمال را «کمال خُجندی» (متوفّای ۷۹۸ ق.) ـ دوست و معاصر حافظ ـ دانسته و علاوه بر این اشارهی ضمنیاش در اینباره مقالهیی تخصصیتر هم با عنوان «نکتهیی در کلیله» به قلم آورده است.۹ و این در حالیست که در یکی از معتبرترین و انتقادیترین چاپ دیوان کمالالدین مسعود خجندی، اصلاً چنین بیت و حتا بیتی شبیه به آن دیده نمیشود.۱۰ باید افزود، کمال خجندی از معاشران و همصحبتان حافظ بوده و عبدالرحمان جامی هم در بهارستان مطالبی دربارهی آنها آورده است.۱۱
توجه به صورت اصلی بیت منقول در کلیله و دمنه که برای نخستینبار در دیوان مسعود سعد (همان، ص ۲۹۰) آمده:
گـر بـرکـنـم دل از تـو و بـردارم از تـو مـهـر
«این» مهر بر که افکنم، «این» دل کجا «کنم»
نکتهی باریکی را دربارهی چاپها و نسخ مختلف و رایج کلیله و دمنهی نصرالله منشی خاطرنشان میسازد. بیت مسعود سعد به ضرورت قوافیِ قصیدهاش، به واژهی «کنم» ختم شده، در حالیکه تضمینکنندگان این بیت (کمال و حافظ)، هر یک نسبت به ذوق و ضرورت شعری خود تغییراتی در آن دادهاند که نهایتاً بیت تضمینشده بهصورت زیر درآمده است:
گـر بـرکـنـم دل از تـو و بـردارم از تـو مـهـر
«آن» مهر بر که افکنم، «آن» دل کجا «برم»
بنابراین امر منطقی و تاریخی آن است که بیت مذکور در کلیله و دمنه از دیوان مسعود سعد (۴۴۰ـ۵۱۵ ق.) که مقدم بر کلیله است (تاریخ اتمام کتابت ۵۴۰ ه.ق.) نقل شده باشد. در حالیکه در غالب چاپها و نسخ کلیله، از بیت مسعود نشانی نیست و بهجای آن بیت حافظانهی مذکور ضبط شده است! و باید گفت از میان مصحّحان کلیله و دمنه فقط عبدالعظیمخان قریب است که به این دقیقه توجه نموده و بیت مسعود سعد را در نسخهبدلها ترجیح داده است و بقیه حتا مرحوم مینوی، همان صورت حافظانهی بیت را در کلیله و دمنهی متعلق به اوایل قرن ششم ضبط کردهاند! و البته همین نکتهی جزئی بر اصالت نسخهی چاپی شادروان قریب بسی میافزاید.۱۲
حافظ و غزلیات مولانا
باری، آقای محمد ایرانفر در ادامهی مقالهی خود در حافظ چنین مینویسد: «در شعر حافظ موارد دیگری هم هست که نشان میدهد ]وی[ از اشعار مولانا استقبال و استفادهی بهینه نموده است.»
سپس به نقل قول از شادروان قاسم غنی، بیتی بهعنوان شاهد برای استفادهی حافظ از غزل مولانا آورده شده که در عین منتسببودن آن سخن به حافظشناس قرن اخیر، باز نمیتوان در عدم پذیرش آن دلایلی چند اقامه نکرد. چه، به تعبیر زیبای علامه فروزانفر: «گذشتگان اگرچه بزرگاند، ولی حقیقت از همهچیز بزرگتر است!» و ارسطو گوید: «حقیقت و افلاطون دوستان مناند، ولی حقیقت از افلاطون دوستداشتنیتر است!»۱۳ دکتر قاسم غنی معتقد بود که غزل مولانا به مطلع: «هَله ساقی قدحی ده ز می رنگینم»، احتمالاً الهامبخش حافظ در غزل زیر بوده است:
حـالـیـا مـصـلـحـت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
که عجالتاً باید تأکید کرد برای ترسیم ارتباطهای اساسی میان حافظ و مولانا، صِرف شباهت ظاهر وافی به مقصود نیست و بیش از اینها، به تعبیر سعدی: «دلایل قوی باید و معنوی» و همخوانیهای موجود میان دو متن شعری از شاعران مختلف، باید تا بدانجا باشد که شک و شبههی «توارد»های معمول و سادهی مضمونی و حتا زبانی را برطرف کند.
دربارهی دو بیتی هم که نویسنده از دیوان حافظ، مصحّح مرحوم انجوی شیرازی، آورده است و در سایر نسخههای مطمئن حافظ نمیتوان سراغی از آنها گرفت، میتوان نکته یا نکاتی چند در کار کرد:
دوای درد خـود اکـنـون از آن مفرّح جوی
که در صُراحی چینیّ و شیشهی حلبیست
و بویژه بیت دوم که بهدلایلی کمتر حافظانه مینماید:
حسن ز بصره، بلال از حبش، صهیب از روم
ز خاک مکه ابوجهل، این چه بوالعجبیست۱۴
نخست اینکه، این دو بیت اگر به حتم و تأکید از خودِ حافظ میبود، قطعاً سایر نسخ معتبر حافظ نیز بدان اشارتی میکردند. دو دیگر اینکه، اصلاً از ذهن و زبان رمزآلود و پوشیدهگوی حافظ دور مینماید که چهار شخصیت صرفاً تاریخی و بهاصطلاح «پالایشنشدهی اساطیری / تاریخی » در دیوان او مجال حضور یابد:
حسن ز بصره، بلال از حبش، صهیب از روم،… و ابوجهل از خاک مکه! آن هم توأم با اظهار تعجبی که چندان حافظانه بهنظر نمیرسد؛ مگر بصره، حبشه و روم و ساکنان آن، چه دونپایگی در نزد اهل خرد دارند که از سوی شاعر شایستهی این احسان و کرامت شدهاند. و البته تسامح مشرب و وسعت نظر حافظ تا بدان درجه هست که بتواند دربارهی حدیث نبوی: «شَرفُ المکانِ بَالْمَکین» بهطور عمیقتر و بیطرفانه داوری داشته باشد. بهعبارتی رساتر، این ترجیح صوری و آمیخته با حبّ و بغضهای عقیدتی با شخصیت آرمانگرای رند شیراز چندان سازگاری ندارد، هماو که به بانگ بلند میگوید:
یکی است ترکی و تازی درین معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
انصاف نیست که دامن پاکش بدین کمبینیها آلوده گردد. ولی از انصاف نباید گذشت که نسخهی شادروان انجوی در بیت رایج حافظ در نسخ مختلف:
هـزار عـقـل و ادب داشـتـم مـن ای خواجه
کنون که مست و خرابم، «صلاح» بیادبیست
که در آن بهجای واژهی «صلاح»، «صلا» آمده، بسیار رندانه و حافظانه است و البته به درجهی نیرومند شعری حافظ نزدیکتر میباشد.۱۵ اگرچه واژهی «صلا» با تفاوتی جزئی در غزل مولانا هم آمده است:
ربـود عـقـل و دلـم را جمـال آن عربی
درون غـمـزهی مـستش هزار بوالعجبی
هـزار عقـل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون چو مست و خرابم، صلایِ بیادبی
حافظ و خواجو
بیت معروف زیر منسوب به حافظ است:
استاد سخن سعدیست نزد همهکس امّا
دارد سـخـن حـافـظ طـرزِ سخنِ خواجو
این بیت اگرچه از سوی برخی محققان از حافظ تلقی شده است (زرینکوب، عبدالحسین، با کاروان حلّه، انتشارات علمی، چاپ دهم، ۱۳۷۶، ص ۲۶۰) ولی برپایهی مدارک نسخهشناسی از حافظ نیست و این نکته بهخوبی بیانگر آن است که حافظ از تعارفات توأم با تصریح معمول در میان همگنان سخن پرهیز میکند و تصریح در ذکر پیشوایان شعر و عرفان چندان موافق طبع و تدبیر حافظ نیست و به همین جهت تا به امروز دربارهی هویت پیر حافظ از سوی حافظشناسان اتفاق نظر مطمئنی وجود ندارد. ■
پینوشتها
۱ـ سادات ناصری، سیدحسن، فنون و صنایع ادبی، سال سوم آموزش متوسطهی عمومی، چاپ ۱۳۷۰، ص ۷۹. مطلع غزلیات مولوی و حافظ به ترتیب آورده میشود:
ربـود عـقـل و دلـم را جـمـال آن عـربی
درون غـمـزهی مـسـتش هزار بوالعجبی
اگـرچـه عـرض هنر پیش یار بیادبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
۲ـ سخن اهل دل (مجموعهمقالات کنگرهی بینالمللی بزرگداشت حافظ)، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ۱۳۷۱، صص ۵۵۹ـ۵۹۷، همچنین ر. ک. سروش، عبدالکریم، قصهی ارباب معرفت، مؤسسهی فرهنگی صراط، چاپ پنجم، مهرماه ۱۳۷۹، صص ۲۳۰ـ۳۰۰.
۳ـ بیت در دیوان کمالالدین اصفهانی آمده است. ر. ک. دیوان کمالالدین اصفهانی، ص ۷۷۶، بهنقل از: خرمشاهی، بهاءالدین، حافظنامه، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، ۱۳۷۸، جلد اول، ص ۵۵.
۴ـ دیوان مسعود سعد، بهکوشش پرویز بابایی، با مقدمهی رشید یاسمی، مؤسسهی انتشاراتی نگاه، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۴، ص ۲۹۰.
۵ ـ بهار، محمدتقی، سبکشناسی، مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۶۹، جلد ۳، ص ۸۸.
۶ ـ زرینکوب، عبدالحسین، از کوچهی رندان، انتشارات سخن، چاپ دهم، تابستان ۱۳۷۵، ص ۷۱.
۷ـ جوینی، علاءالدین عطاملک، تاریخ جهانگشای جوینی، به سعی و اهتمام محمد بُن عبدالوهاب قزوینی، طبع لیدن، ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷م.، جلد سوم، ص ط.
۸ ـ ظفری، ولیالله، «تضمین شعر در کلیله و دمنه»، معارف، دورهی نهم، شمارهی ۲، مرداد ـ آبان ۱۳۷۱، ص ۱۱.
۹ـ هماو، «نکتهیی در کلیله»، مجلهی آینده، سال سیزدهم، شمارهی ۸ ـ۱۰، صص ۷۰۱ـ۷۰۳.
۱۰ـ در اینباره ر. ک. دیوان کمالالدین مسعود خجندی، بهاهتمام ک. شیدفر، مسکو، آکادمی علوم اتحاد شوروی، انستیتوی خاورشناسی، ادارهی انتشارات دانش، شعبهی خاور، ۱۹۷۵ م.، ۴ جلد.
۱۱ـ جامی، عبدالرحمان، بهارستان، بهتصحیح اسماعیل حاکمی، انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم، ۱۳۸۱، ص ۱۰۶.
۱۲ـ در اینباره ر. ک. کلیله و دمنه، بهاهتمام و تصحیح و حواشی عبدالعظیم قریب، انتشارات بوستان، چاپ یازدهم (افست)، پاییز ۱۳۷۴، ص ۱۱۲ و همچنین برای نمونهیی از چاپهای دیگر کلیله و دمنه ر. ک. کلیله و دمنه، بهتصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی، امیرکبیر، چاپ چهاردهم، ۱۳۷۵، ص ۱۲۸.
۱۳ـ فروزانفر، بدیعالزمان، سخن و سخنوران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۶۹، ص ۱۱.
۱۴ـ دیوان حافظ، بهتصحیح سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، انتشارات جاویدان، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۶۱، ص ۱۲ و همچنین ر. ک. دیوان کامل حافظ شیراز، با مقدمه، تصحیح و اهتمام تیمور برهان لیمودهی، مؤسسهی مطبوعاتی کاویان، چاپ اول، تهران، ۱۳۶۳، ص ۴۷، غزل ۶۲. با این توضیح ضروری که در این دیوان ۶۰۰ غزل از خواجهی شیراز گردآوری شده است و چنانکه میدانیم در سایر نسخ تعداد غزلیات حافظ به ۵۰۰ هم نمیرسد. همچنین بیت قبلی (دوای درد خود اکنون…) در بیشتر نسخهها و نسخهبدلهای حافظ آمده است و چنانکه از سیاق کلام پیداست، نسبت به بیت بعدی حافظانهتر است. برای نمونه ر. ک. دیوان حافظ، بهتصحیح بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات دوستان، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۸۲، ص ۶۴. و دیوان حافظ، بهتصحیح و توضیح سید علیمحمد رفیعی، مؤسسهی فرهنگی و انتشاراتی ستارگان، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۶، ص ۱۹۷.
۱۵ـ پیش از این دکتر شفیعیکدکنی نیز این صورت شعری بیت را پسندیدهاند. ر. ک. گزیدهی غزلیات شمس، بهکوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، چاپ سیزدهم، ۱۳۷۹، ص ۵۶۵.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0