دکتر علینقی منزوی
□ ۱ـ گذار از ثنویت به توحید اشراقی
عقیدت ثنوی (دو بنی) که ریشهی همه اندیشههای مذهبی و ملی مردم هند و ایرانی را تشکیل میداد، آدمی را چنان نشان داد که از دو مبدأ خیر و شر، بهطوری ترکیب شده است که آن دو نیرو در وی خنثی است و آدمی را سوار بر ارابهای نقش میکرد که دو اسب سفید (خیر) و سیاه (شر) آن را میکشند. پس آن دو نیرو، مجبور و آدمی بر آنها فرمانروا بود.
هرچند حکومت ساسانی با فشار چند قرنی خواست عقیدت به جامعهی هرمیشکل را با حکومت بهتران، طوری به مردم نشان دهد که شاه با فرهی ایزدی در رأس آن هرم قرار گیرد و «تمرکز دولتی» را برپایهی عقیدت جبر مذهبی زروانی استوار دارد، لیکن در این راه کاملاً موفق نبود.
با همهی رنگآمیزی فلسفی که ساسانیان به جامعهی خود دادند و فارابی در فصل ۲۶ کتاب آراء اهل مدینهی فاضله آن را بهصورت هرمی نشان میدهد که قاعدهی آن را تودهی جاهل مردم تشکیل داده، بالای ایشان را دانشوران و دانشمندتران، بهگونهای قرار دارند که هرچه علمشان بیشتر، عددشان کمتر باشد، در رأس این هرم شاه را نشان میدهد که اعلم ناس است و با عقل فعال در پیوند است و به اصطلاح فرهی ایزدی دارد. با این همه رنگآمیزی زیبا، برای جامعهی ایدهآل و حکومت بهتران که در رأس آن شاه است، باز هم جنبش مانی ثنوی و قیام مزدکیان را که اختیار را برای مردم عرضه میکردند، میتوان نشانی از ناموفق بودن ساسانیان در تحمیل عقیدت جبر مذهبی زروانی مزدیسنایی بر مردم شمرد که جز اقلیتی از طبقهی حاکم، کسی پیرو آن نبود.
جنگهای سی سالهی ایران و روم، دولت ساسانی را ناتوان کرد و نارضایتی مردم را از حکومت طبقاتی کاستها بدانجا رسانید که دولت در چند جنگ کوچک و بیاهمیت بنیانش فروریخت.
۲ـ ایران پس از واژگونی دولت ساسانی
ایرانی که میخواست تازه به آموزش ساسانی فرهی ایزدی و علم و سواد ادعایی شاهانش خو کند، خود را در برابر خلیفهگان عرب یافت که توان ادعای دروغین علم را نیز نداشتند.
ایرانی مسلمانشده در نسل بعد چنین میاندیشید که حضرت محمّد (ص) و جانشینانش، فرهی ایزدی داشتند، وگرنه بر کسری و قیصر پیروز نشدندی. فرض کردن فرهی ایزدی، علم و سواد و معجزه برای گذشتگان دشواری نداشت، ولی برای خلیفهی زنده که ادعای آن را نیز ندارد، و جز ستم، کشتار مردم و اسیری زنان و فرزندانشان، کاری از او ندیدهاند، نامی جز غاصب حق دیگران نمیتوانستند به او بدهند. تاج و تختی که محمّد (ص) با فرهی ایزدی بهدست آورده است، بایستی مانند دوران ساسانی از راه تخم به فرزندانش منتقل شود، چرا به دست خاندان امیه افتاده است که سالها با محمّد (ص) جنگیدهاند؟ اگر همهی مردم ایران بدین اندیشه نبودند، آن عده روشنفکرتران که میخواستند خاک میهن خود ایران را برهانند، این اندیشهها را در میان مردم ستمکشیده و هموطنان رنجدیده پخش میکردند.
۳ـ مذهب در دو قرن سکوت
در آن دوران، جز شمشیر عرب، هیچ چیز حکومت نمیکرد. ایرانی حق هیچگونه اظهار نظر داشت. ایرانیان روشنفکری که جان به سلامت برده بودند، خود را به زیر پرچم یک ایل عرب وارد کرده، مولا (نیمبردهی) آن قبیله بهشمار میآمدند، ولی باز هم به هیچیک از این موالی روشنفکر، حق اظهارنظر داده نمیشد، اینان تنها میتوانستند با نقلقول از ارباب خود، مطلبی را بیان کنند. گاهی در صورت آشکارشدن اختلاف میان خود عربها که بیشتر دربارهی منافع مادی ایشان بود، ایرانیان میتوانستند نظر ایدئولوژیک خود را زیر پرچم آن عرب که منافع مادیاش مقتضی دفاع از آن ایده بود، آشکار سازند. در این صورت، آن عرب که این اندیشه، منافع او را تأمین میکرد، پرچم دفاع از آن را به دوش گرفته، موالی ایرانی که صاحبان اصلی آن ایده بودند به زیر پرچم او مبارزه میکردند.
۴ ـ نمونههایی از تبلور اندیشههای ایرانیان
رگههایی از اندیشهی ایراندوستی ایرانیان را در سدههای سوم و چهارم هجری در فرقههای زیر میتوان شناسایی کرد:
۴ـ۱ـ مرجئه: روشنفکران ایرانی، دور اعرابی را که در جنگ معاویه و علی (ع)، بیطرفی اختیار کرده بودند، گرفتند و با سهلگیری در عبادات طرز تفکر زرتشتی خود را که میگفت خداپرستی کارِ دل است (الاعمال بالنیات)در این فرقه نمودار ساختند.
۴ـ۲ـ قدریان: ریشههای دو بنی هند و ایرانی (بهصورت مانوی و مزدکی) پیروان فراوان داشت، ولی در دورهی ساسانیان تحت فشار بود. امّا پس از اسلام رشد کرد. پس از واژگون شدن ساسانیان، پیش از آنکه عربها بهمعنی فلسفهی ثنوی پی برند، این اندیشهی از زیرِ فشار ساسانی رسته، رشد کرد و گسترش یافت و توحیدگرایی زردشتی مزدیسنایی، میترایی تضعیف گردید. هنگامیکه عربها به خطر دو بنی پی بردند، مانویان به زیر پرچم مذهب سامی مسیحی که عربها آن را به رسمیّت شناخته بودند، درآمدند. برخی از زردشتیان دو بنی (ثنویگرا) ثنویت کهن و زندهشدهی ایرانی را با توحید عددی عرب درآمیخته، مذهبی را پدید آوردند که چون برای بشر قدرت و اراده ی مختار قائل بود، به نام «قدری» شناخته گردید. هنگامیکه چند ایرانی بدون اینکه زیرِ پرچم عربی باشند، به چنین اندیشه نامبردار شدند، برچسب «مجوس این امت» بدیشان زده شد و حدیثی بدین مضمون ساخته، به پیامبر نسبت داده شد و کشتار ایشان آغاز گردید. معبد جهنی به سال ۸۰ بهدست حجاج در بصره، یا عبدالملک مروان در دمشق، غیلان دمشقی بهدست خلیفه هشام (۱۰۵ـ۱۲۵)، جعد بن درهم بهدست خالد بن عبدالله قسری والی عراق (۱۲۶) کشته شدند. لقب دمشقی در دنبال نام غیلان، یا تعصب، برخی خاورشناسان را بر آن داشته است که قدرگرایی را واگرفته از مسیحیان شام بشمرند. ولی شاید بتوان گفت هرگاه مردم آن روزگار چنین میپنداشتند، آن حدیث بهصورت «القدریه مسیحی هذهالامه» ساخته میشد، نه مجوس…
۴ـ۳ـ جهمیان: برخی از زردشتیان توحیدگرای (مزدیسنایی
ـ میترایی) نیز با موحدان زروانی درهم آمیخته، به زیر پوشش اسلام درآمدند. شاید
بتوان نمونهی ایشان را در جهم بن صفوان ترمذی (کشتهی ۱۲۸ هجری) نشان داد. او و
جهمیان پیرو او جبرگرایی را از موحدان زردشتی (میتراییان و زروانیان) گرفته تنزیه
را از گنوسیسم زردشتی با خود داشتند. چنانکه قدریان، اختیار را از ثنویان مانوی
گرفته، تنزیه را از «گنوسیسم متافیزیسم» زردشتی داشتند، در نسل بعد، معتزلیان،
اختیار را از «قدریان» و تنزیه را از جهمیان واگرفته بودند. جهم استاد هشام بن حکم
نیز هست که بعدها از اصحاب حضرت صادق (ع) شد (خاندان نوبختی، ص ۷۹) و عقاید او را
ابن جوزی از کتاب آراء و دیانات نوبختی بیرون کشیده، رد کرده است (تلبیس
ابلیس،
ص ۸۸). جهمیان مانند زروانیان میگفتند بهشت و دوزخ در پایان نابود خواهد شد و
چیزی جز خدا (زمان = دهر) باقی نخواهد ماند. (تعریفات جرجانی)
در این دوران که ایرانیان (مرجیان و جهمیان و قدریان) عقاید اسلامی را به سوی نرمی گرایش میدادند و حکّام عرب با شمشیر بدیشان پاسخ میگفتند، گروهی عرب خشنتر از حکام ایشان به نام خارجیان بهپاخاسته، دولت را به تسامح بیش از اندازه و سستدینی متهم کردند.
۴ـ۴ـ شواهد دیگر
شواهد دیگر از تبلور اندیشههای ایرانیان در فرقهها و آیینهای پس از اسلام را در موارد زیر میتوان یافت:
معتزلیان آغازین،
پیروان ابومسلم خراسانی، راوندیان، خلافت مأمون و سه شرط آن، شورش ایرانیان در
سپاه امین، ولایتعهد امام رضا (ع) و پیامدهایش، عهدشکنی مأمون، استقلال طاهریان
در خراسان، خوابنما شدن مأمون، دارالحکمه یا بیتالحکمه، آشکارشدن گنوسیسم
ایرانی، باورپرسی، آخرین وصیتنامهی مأمون، دو گونه توحید، جغرافیای فرهنگی، رنگ
اسلامی قیامهای ضدّ عرب، پایگاه اقتصادی گنوسیستهای معتدل، خاندان رفیل، خاندان
نوبخت، خاندان فرات، خاندان جنیدیان، عمیان، یقطینیان، ساجیان و حجریان، ریشهی
ساجیان، حسن بن هارون، شلمغانیان، اشعریان در کوفه و قم، کشاکش گنوسیستهای معتدل
قم با تندروان ری، اخراج دستهجمعی غلات از قم، قیام احمد حسن مادرانی، تأثیر
متقابل گنوسیسم و تسنّن.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0