به قلم: برومند شکری
نمانامه: ماه سومی است که از حضور من در مجله می گذرد. همه کارها با کمی اغماض رضایت بخش است ولی گهگاهی با سردبیر سر مسائلی چون کیفیت و کمیت مشاجره پیش می آید.
من می گویم کمیت را فدای کیفیت کنیم ولی ایشان معتقد است کیفیت را فدای کمیت کنیم. آن روز بحث سر اینکه کدام یک را فدای دیگری کنیم بالا گرفت و چون دموکراسی بر فضای مجموعه حاکم است به دستور مدیر مسئول جلسه ای در این زمینه تشکیل شد.
با وجود اینکه سردبیر فرزند ارشد مدیر مسئول است و به طور معمول زور او به کارمند ساده ای چون بنده می چربد و به تعبیر امروزی آقازاده شرکت است، ولی مدیریت خارج از این رابطه با تشکیل جلسه ای تصمیم به حل و فصل این مشکل گرفت.
سردبیر در ابتدای دفاعیات خود از فدا کردن کیفیت برای کمیت گفت:
من اگر اصرار دارم کیفیت را فدای کمیت کنیم به خاطر این است که در وجود کمیت، کیفیت شکل می گیرد. چهل است که با کمیت و ارتباطات محدودی که با جهان داشته ایم با کیفیت زندگی کرده ایم. آیا این استراتژی مقتدرانه که نتیجه چهل سال اندیشه ورزی این همه انسانهای خدومی بوده است که با جان و دل زحمت کشیده اند، ثمر بخش نبوده است؟
در میان کارمندانی که در جمع به عنوان هیئت منصفه حضور داشتند به غیر از غفور که جوان ترین کارمند ماهنامه است، کسی سردبیر را تشویق نکرد. نقش غفور در مجموعه جدا از کارهای روزمره ای که به عهده دارد، تشویق سردبیر است.
غفور وقتی با تشویق سردبیر متوجه لبخند رضایت بخش او که حکایت از یک پاداش پر چرب و چیله بود، شور خاصی تمام وجودش را فرا گرفت و با صدای بلند شعار داد:
اگر نبود کمیت هیچ گاه نبود کیفیت…
او این جمله را چند بار تکرار کرد و صدای او چنان در محله پیچید که ساختمان مقابل که کنسولگری فیلیپین است به حالت آماده باش درآمد. از پنجره مشرف به ساختمان کنسولگری، نیروهای امنیتی مثل مور و ملخ از زمین و آسمان محله را به محاصره درآوردند. قضیه خیلی جدی شده بود. فرمانده آنها با صدای محکمی به نیروهای تحت فرمانش می گفت: نباید حادثه تسخیر لانه جاسوسی اتفاق بیفتد!
من از این جمله بی اختیار خنده ام گرفت. با خودم گفتم اگر لانه جاسوسی بوده است پس حتما تسخیرش درست بوده!
کمی که فضای امنیتی محیط آرام تر شد، نوبت به دفاعیات بنده رسید. مدیر مسئول از من در مورد نظریه ام پرسید و اینکه چه دفاعی در پاسخ سردبیر دارم.
در چشمان او یک نگاه بی طرفانه بود و همین من را دلگرم کرد که استدلالم را بیان کنم. به همین خاطر در دفاع از فدا کردن کمیت برای کیفیت گفتم:
گمان نکنید که من به عنوان یک کارمند ساده دغدغه کیفیت ندارم. اتفاقا دغدغه من در مورد کیفیت این قدر زیاد است که شبها در بی کیفیت ترین حالت ممکن خوابم می برد. همه اش کابوس کیفیت می بینم. همان روزهای اول دعوای من با کارمندهای دیگر سر این موضوع بود که چرا در رسانه شما تصویر این همه مدیر است. چرا نباید عکس کارگری باشد که در کوره ذغال سنگ قطار تهران – شمال زحمت می کشد.
البته یک لحظه چیزی به ذهنم رسید که من را دچار تردید کرد. مثلا اینکه نکند قطارهای کشور دیگر با ذغال سنگ کار نکنند و بابت این اظهار نظر مورد تمسخر قرار بگیرم. ولی خوب که به چهره خبرنگاران مجموعه نگاه کردم متوجه شدم که هیچ یک هنوز به درستی در جریان این موضوع نیستند که آیا قطارهای ایران با چه سوختی حرکت می کنند!
خیالم بابت این موضوع راحت شد که حداقل در صنعت حمل و نقل ممکن است کارگرانی وجود داشته باشند که با بیل های کوتاه در حال ریختن ذغال در مخزن سوخت قطار باشند.
جلسه پایان پیدا کرد و مدیر مسئول دستور داد که در کمیت و کیفیت کوتاهی نشود و به این نکته تاکید کرد که نقد مانند خونی است که در کالبدی حیات می بخشد….
الهام، سرشناس ترین خبرنگار ماهنامه است. او معتقد است که در هیچ کشوری حقوق خبرنگاران کفاف زندگیشان را نمی دهد و هیچ حکومتی قدردان خبرنگاران نیست.
دیروز در جمع خبرنگاران می گفت: من چون فرزند ارشد خانواده بوده ام روحیه قلدری دارم. به همین خاطر گاهی اوقات این روحیه تحت کنترلم نیست و دوست دارم به همه اطرافیانم زور بگویم.
خانم فرزانه منشی ماهنامه به «دبیر سازمان جویای احوالات» لقب گرفته است. او در مجموع روزی ده بار احوال دوستان و آشنایان را می پرسد و در این فاصله دو بار اشک می ریزد. یک بار از سر حزن و اندوه برای آنانی که به کرونا مبتلا شده اند و یک بار هم از سر شوق برای آنهایی که از کرونا نجات پیدا کرده اند. او معتقد است در هر حال باید روزی دو بار اشک بریزد.
خانم میلانی با وجود اینکه مدیر بازرگانی است ولی بیشتر نسخه های پزشکی را او برای افراد مجموعه می پیچد. علم او فقط منحصر به پزشکی نیست و در زمینه هایی چون سیاست نیز اظهار نظر می کند. او معتقد است سازمان ملل نیاز به یک بنگاه شادمانی دارد که پسر و دخترهای دم بخت کشورهای مختلف بتوانند از طریق آن با هم وصلت کنند. او امیدوار است با این اتفاق هم مشکل معضل ازدواج حل شود و هم صلح و آرامش در نتیجه این وصلت ها در جهان حکم فرما شود.
این نظریه به دستور مدیر مسئول در حال بررسی است و قرار است شماره بعدی مجله را به امر ازدواج اختصاص دهد و به طور مفصل به بنگاه شادمانی بپردازد!
چند نفر از کاپیتانهای هواپیمایی، سازمان راهداری و حتی روسای کشتیرانی نسبت به این موضوع به دفتر مجله چراغ سبز نشان داده اند که در صورت تصویب این قانون حاضر هستند کلیه حمل ونقل های فامیلی بنگاه شادمانی را متقبل شوند.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0