نمانامه: فیلم های وسترن برای چند دهه ژانر اصلی سینما بودند و سودآوری بالایی در گیشه داشتند. اما در طول تاریخ، بارها موقعیتهایی پیش آمده که همه حس کنند این ژانر دیگر محبوبیت سابق را ندارد. با این حال، اگر چنین حسی درست بود، شاهد آن نبودیم که در قرن بیستویک، هر سال چند فیلم سینمایی وسترن ساخته شود. فیلم های وسترن را نمیتوان تنها به المانهایی مثل صحرا، اسب و کلاههای گاوچرانی محدود کرد. در ادامه سعی داریم تعریف دقیقتری از ژانر وسترن ارائه دهیم و بهترین فیلم های وسترن قرن ۲۱ (تا زمان نگارش این مقاله) را معرفی کنیم. با فیلیمو شات همراه باشید.
نوع روایت در فیلم وسترن
فیلم های وسترن معمولاً داستانی را روایت میکنند که در حاشیه جامعه رخ میدهد، جایی که نظم و قانون اغلب رعایت نمیشود. خشونت، اگرچه لزوماً یک ضرورت نیست، اما ممکن است در هر لحظه به تصویر کشیده شود. سرنوشت آشکار، تعهدات اخلاقی، انتقامجویی، نژادپرستی و تبعیض جنسیتی، مضامین برجسته ژانر وسترن هستند. اما فراتر از آن، وسترن یک ژانر فرعی بهشدت سیال است؛ تنها در همین دو دهه اخیر، فیلم های وسترن قدیمی یا کلاسیک زیادی در تار و پود فیلمهای اکشن، تریلر، عاشقانه، کمدی، ترسناک و … تنیده شدهاند.
با توجه به این مسئله، ما در بررسی خود برای انتخاب بهترین فیلم های وسترن قرن ۲۱، طیف وسیعی از آثار را در نظر گرفتهایم. ممکن است نام چند فیلمساز و بازیگر بارها تکرار شود اما خود فیلمها بیانگر اثری منحصر به فرد از لحاظ ژانر فرعی وسترن ، ایدئولوژی یا سبک باشند. همین موضوع باعث شده تا هر کسی با هر سلیقهای بتواند چند اثر محبوبش را در این فهرست پیدا کند. بیش از این منتظرتان نمیگذارم؛ پیش به سوی غرب وحشی!
اشکهای ببر سیاه | Tears of the Black Tiger | ۲۰۰۰
سالها طول کشید تا اولین وسترن بزرگ قرن ۲۱ به غرب برسد. فیلم اشکهای ببر سیاه (با عنوان انگلیسی Tears of the Black Tiger) یک فیلم اکشن وسترن تایلندی بود که در سال ۲۰۰۰ به کارگردانی ویسیت ساساناتینگ ساخته شد. ساساناتینگ برای این فیلم موفق شد جایزه اژدها و ببر جشنواره بینالمللی فیلم ونکوور را بهعنوان بهترین کارگردان جدید از آن خود کند. این فیلم بعد از اکران در تایلند، دوباره تدوین شد و پس از ۷ سال توانست در آمریکا اکران شود. داستان در مورد مردی فقیر به نام دام (با بازی چارتچای نامسان) است که عاشق زنی ثروتمند به نام رومپویی (با بازی استلا مالوکی) شده است. اما سرنوشت برنامههای دیگر برای دام دارد. او به یک شرور معروف تبدیل میشود و توسط کسی که قرار است با رومپویی ازدواج کند، دستگیر میشود.
مهارت بالای ساساناتینگ در برقراری تعادل میان فیلمهای وسترن دهه ۱۹۳۰ که عمدتاً کاراکتر دلیران دروغی را به تصویر میکشیدند و فیلمهای ملودرام رنگارنگ دهه ۱۹۵۰ باعث شده تا فیلم اشکهای ببر سیاه اثری عجیب اما جذاب باشد. ظرافت بصری و تن احساسی فیلم برخلاف تمام فیلمهای وسترنی است که در دو دهه اخیر ساخته شدهاند.
چراگاه آزاد | Open Range | ۲۰۰۳
کوین کاستنر برای اولین تجربه کارگردانی خود در یک فیلم سینمایی وسترن برنده جایزه اسکار شد. رقصنده با گرگها (با عنوان اصلی Dances with Wolves) در سال ۱۹۹۰ اکران شد و نهتنها مورد تحسین منتقدان قرار گرفت، بلکه عملکردی بسیار موفق در گیشه داشت. پس از ۱۳ سال، او با اثری ماهرانهتر به این ژانر بارگشت. فیلم چراگاه آزاد داستان دو کابوی به نام باس و چارلی (با بازی رابرت دووال و کوین کاستنر) را روایت میکنند که در چراگاهی آزاد به نگهداری از گله دامهایشان مشغولند. اما حضور یک زمیندار بیرحم ایرلندی (با نقشآفرینی مایکل گمبون) تنشها را افزایش میدهد.
بازی کاستنر در فیلم چراگاه آزاد شاید نقطه اوج هنرپیشگی او باشد. اما پشت دوربین، کاستنر هرگز بهتر از این نبوده است. کاراکترهای غنی و داستان مهیج هر مخاطبی را از تماشای فیلم راضی میکند. نکته جالب این فیلم، وسترن قدیمی مشهور شدن یکی از دیالوگهای آن است: «آدما اینجا هر روز کشته میشن و من میخوام بکشمشون.»
گزاره | The Proposition | ۲۰۰۵
اولین فیلم سینمایی وسترن استرالیایی که به این فهرست راه یافته، گزاره (با عنوان اصلی The Proposition) ساخته جان هیلکات (کارگردان فیلم جاده (The Road)) است. نویسندگی فیلمنامه بر عهده نیک کیو، ترانهسرا و خواننده گروه راک نیک کیو اند د بد سیدز (Nick Cave and The Bad Seeds) بوده است. او در فیلم گزاره داستانی شاعرانه و دردناک روایت کرده؛ همان چیزی که از او انتظار میرفت. ماجرا در مورد مردی به نام چارلی برنز (با بازی گای پیرس)، یکی از برادران شرور برنز است. او به همراه برادر کوچکترش مایکی (با نقشآفرینی ریچارد ویلسون) دستگیر شده و حالا دستور دارد برادر بزرگترش آرتور (با بازی دنی هوستون) را پیدا کرده و بکشد وگرنه برادر کوچکش به دار آویخته خواهد شد.
فیلم گزاره اثری بهشدت خشن است. خشونت را تنها میتوان با خشونت بیشتر سرکوب کرد و صلحی که مأمور قانون به دنبال آن است، تنها به واسطه کشته شدن هر کسی که به اندازه ارتکاب قتل خشن است بدست خواهد آمد. با تماشای این فیلم، حس گرفتار شدن در گوشهای از جهنم را به خوبی تجربه خواهید کرد؛ جایی که افراد شرور تنها برای مدتی نجات پیدا میکنند تا زندگی را برای افراد دیگر سختتر کنند.
سه خاکسپاری ملکیادس استرادا | The Three Burials Of Melquiades Estrada | ۲۰۰۵
تامی لی جونز، بازیگر برنده اسکار برای فیلم فراری (با عنوان اصلی The Fugitive)، در اولین تجربه کارگردانی خود اثری فوقالعاده روحانی درباره انحطاط انسانها در مرزهای جنوبی ساخته است. داستان در زمان حال روایت میشود؛ تامی لی جونز نقش مزرعهداری به نام پیت پرکینز را ایفا میکند که دوست و همکارش ملکیادس استرادا (با نقشآفرینی خولیو سزار سدییو) توسط یک مأمور گشت مرزی به نام مایک نورتون (با بازی بری پپر) به قتل رسیده و جایی دفن شده است. زمانی که پرکینز از این موضوع مطلع میشود، نورتون را پیدا کرده و با زور اسلحه، او را مجبور میکند تا استرادا را از زیر خاک بیرون آورد. پرکینز میخواهد بهترین دوستش همانطور که لیاقتش را داشته، با احترام در وطنش مکزیک به خاک سپرده شود.
سه تدفین ملکیادس استرادا (با عنوان اصلی The Three Burials Of Melquiades Estrada) یکی از بهترین فیلمهای وسترن اخلاقگراست. گییرمو آریاگا در مقام نویسنده تمام کارهای پرکینز را توجیه میکند. مهم نیست این کارها تا چه اندازه او را در ظاهر قانونگریز نشان دهند. فیلم در واقع نژادپرستی، بیگانهستیزی و سیاستهای مرزی آمریکا را به چالش میکشد. سه خاکسپاری هیچگاه نگاهی آماری به مرگ حتی یک انسان ندارد و در عوض تلاش میکند با آشکارسازی بیعدالتی، نگاهی انسانی به کاراکتر ملکیادس داشته باشیم. این فیلم را میتوان یک موعظه خطاب کرد که روح شما را درگیر میکند.
مطرودین شیطان | The Devil’s Rejects | ۲۰۰۵
راب زامبی با ساخت دنباله فیلم پیشین خود، خانه ۱۰۰۰ جسد (با عنوان اصلی House of 1000 Corpses) همه را شگفتزده کرد. این دنباله نهتنها از هر لحاظ بهتر از اثر اصلی بود، بلکه ژانرها را نیز به طور کامل تغییر داد. چیزی که در ابتدا به عنوان یک فیلم ترسناک الهام گرفته شده از کشتار با ارهبرقی در تگزاس (The Texas Chain Saw Massacre) ارائه شد، در دنباله خود به یک فیلم وسترن اخلاقی تبدیل شد؛ فیلمی که خانوادهای از بیماران روانی را در قالب قهرمانان جدید ما معرفی کرد.
فیلم مطرودین شیطان (با عنوان اصلی The Devil’s Rejects) وقایع فیلم قبلی کارگردان را دنبال میکند؛ جایی که خانواده فایرفلای در حال فرار از صحرا هستند و کلانتری که به دنبال انتقام از آنهاست، به مرور اخلاقیات را کنار گذاشته و حالا یک پلیس فاسد است. سید هیگ، بیل مسلی و شری مون زامبی هنوز نقشهای محوری فیلم را ایفا میکنند اما این ویلیام فورسایت است که در نقش کلانتر ویدل درخشان ظاهر شده. قهرمانی که او به تصویر کشیده، آنقدر دیوانه است که میخواهد دیوانهترین قاتلان کره زمین را دستگیر کند. ماجرای فیلم پر از پیچوتاب است و همین باعث شده تا با فیلمی بسیار جذاب روبرو باشیم.
کوهستان بروکبک | Brokeback Mountain | 2005
فیلم زیبا، عاشقانه، نفسگیر و تراژیک کوهستان بروکبک (با عنوان اصلی Brokeback Mountain) به کارگردانی انگ لی، تمام انتظاراتی که از ژانر وسترن داشتیم را دگرگون کرد تا داستان دو مردی را روایت کند که زندگیهایشان به یکدیگر پیوند خورده است. انیس دل مار (با بازی هیث لجر فقید) و جک توئیست (با نقشآفرینی جیک جیلنهال) استخدام میشوند تا از گوسفندان یک مزرعهدار در تابستان نگهداری کنند.
انگ لی فیلم کوهستان بروکبک را آنچنان شیرین به تصویر کشیده که شما را بیشتر از هر فیلم رمانتیک دیگر مجذوب خود میکند. سنگینترین بار این فیلم بر دوش فیلمنامه برنده اسکار، اما کمتر مورد توجه قرار گرفته لری مکمرتری و دیانا اوساناست. در کنار آن، تیم بازیگران حرفهای شامل هیث لجر، جیک جیلنهال، میشل ویلیامز و ان هتوی نیز بهشدت روی موفقیت فیلم تأثیر گذاشته است. کارنامه لجر و جیلنهال بهندرت بازی بهتری به خود دیده است و علاوه بر آنها، ویلیامز و هتوی هم به ترتیب در نقش همسر انیس و جک درخشان ظاهر شدهاند. به نظر میرسد کوهستان بروکبک مدام به دنبال چیزی است که ناگفته باقی میماند. این فیلم، عاشقانهای است واقعی که احساسات تمامی افراد درگیر ماجرا، شما را گیج خواهد کرد. همه در جستجوی خوشحالی هستند اما یافتن این حال خوب در مکان و زمان آنها به سختی امکانپذیر است.
۳:۱۰ به یوما | ۳:۱۰ to Yuma | سال ساخت ۲۰۰۷
سالها قبل از آنکه جیمز منگولد کاراکتر لوگان را در قالب یک فیلم سینمایی وسترن پادآرمانشهری به تصویر بکشد، یک فیلم وسترن به سبک قدیمی ساخت تا اثبات کند که این ژانر را به خوبی میشناسد. ۳:۱۰ به یوما (با عنوان اصلی ۳:۱۰ to Yuma) بازسازی فیلمی کلاسیک به همین نام ساخته دلمر دیمز در سال ۱۹۵۷ است. هر دو فیلم بر اساس داستانی کوتاه نوشته المر لئونارد ساخته شدهاند.
جیمز منگولد داستان مردی به دن ایونز (با بازی کریستین بیل) را روایت میکند که بهشدت نیازمند پول است. در همین حین، مجرمی خطرناک به نام بن وید (با بازی راسل کرو) دستگیر میشود و کلانتر قصد دارد او را برای اجرای حکم اعدام به شهر یوما ببرد. قصه این دو نفر زمان با هم تلاقی پیدا میکند که کلانتر از مردم شهر میخواهد او را در این سفر که با قطار ساعت ۳:۱۰ انجام خواهد شد یاری کنند و دن تصمیم میگیرد در ازای دریافت پول به او کمک کند. داستان به نظر ساده است اما مطمئناً سفر آنها پر از مخاطره خواهد بود. ماجرا زمانی جالب میشود که دن و وید نوعی رابطه دوستی عجیب با یکدیگر برقرار میکنند و اگرچه این دوستی جان آنها را نجات میدهد اما قصه بهمرور پیچیدهتر میشود؛ به خصوص وقتی بدانیم که دن توسط افراد وید مورد حمله قرار گرفته است.
کریستین بیل و راسل کرو در کنار هم بازی شگفتانگیزی ارائه دادهاند. پیوند آنها کاملاً باورپذیر از آب در آمده است. ۳:۱۰ به یوما یکی از بهترین فیلمهای وسترن کلاسیک با صحنههای اکشن جذاب است. کاراکترهای داستان به خوبی شخصیتپردازی شدهاند و سکانسهای تیراندازی هر بینندهای را راضی میکند. اگر کسی را میشناسید که به ژانر وسترن علاقه ندارد، این فیلم پیشنهاد خوبی برای او خواهد بود.
قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بزدل | The Assassination of Jesse James by the Coward Robert Ford | 2007
یکی از خیرهکنندهترین آثار وسترن اولین دهه از قرن ۲۱ به نویسندگی و کارگردانی اندرو دامینیک ساخته شده است. فیلم قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بزدل (با عنوان اصلی The Assassination of Jesse James by the Coward Robert Ford) درست همانند نامش، دقیق و کامل است. داستان از زاویه دید رابرت فورد (با بازی کیسی افلک) روایت میشود؛ فردی ترسو که همچون کرم راه خود را برای ورود به خانواده شرور و معروف جسی جیمز (با بازی برد پیت) پیدا میکند. هدف رابرت رسیدن به شهرت از طریق دوستی با جسی است اما با گذشت زمان، او به چیزی که میخواست دست پیدا نمیکند و در نهایت، این ایده به ذهنش خطور میکند که کشتن جسی جیمز بسیار اسطورهایتر از حضور در باند تبهکاری اوست.
تماشای فیلم قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بزدل تقریباً سه ساعت طول میکشد اما شما هیچگاه خسته نخواهید شد. اندرو دومینیک فیلمی درباره لحظههای تأملبرانگیز ساخته است؛ جایی که اقدامات جنایتکارانه و خردهشرارتها به مرور زمان روی هم تلنبار شدهاند و سرانجام همهچیز را نابود میکنند. این فیلم وسترن یک حماسه متفکرانه، مجلل و هوشمند است که هر نمای آن، به لطف استعداد و مهارت فیلمبرداری راجر دیکینز (تصویربردار فیلمهایی مثل بلید رانر ۲۰۴۹ و ۱۹۱۷)، داستان منحصربهفرد خود را روایت میکند.
جایی برای پیرمردها نیست | No Country for Old Men | 2007
بالاخره رسیدیم به یکی از بهترین فیلمهای ژانر وسترن تاریخ سینما. جایی برای پیرمردها نیست (با عنوان اصلی No Country for Old Men) از همان زمان اکران اثبات کرد که برای ماندگار شدن ساخته شده است. یک نئو وسترن جذاب با داستانی مدرن درباره عدم رعایت اخلاقیات که در قالبی کلاسیک ارائه شده است. فیلم بر اساس رمانی جنایی نوشته کورمک مککارتی، داستان یک شکارچی کمحرف به نام لوئلین ماس (با بازی جاش برولین) را روایت میکند که وقتی به شکار رفته، به طور اتفاقی چند جسد را در میانه صحرا میبیند. این افراد به واسطه یک معامله مواد مخدر کشته شدهاند و حالا کیفی پر از پول در آنجا رها شده. لوئلین وسوسه میشود و کیف پول را به خانه خود میبرد، غافل از این که قاتلانی حرفهای برای پیدا کردن پولها استخدام شدهاند.
خاویر باردم در قالب آدمکشی حرفهای به نام آنتون چیگور نقش فرشته مرگ داستان را ایفا میکند. بازی او در فیلم جایی برای پیرمردها نیست بهشدت مورد تحسین قرار گرفت و در نهایت به اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد منجر شد. برادران کوئن در نیز در مقام نویسنده، کارگردان و تهیهکننده، سه اسکار دیگر این فیلم را از آن خود کردند. در فیلم آنها، درک این که چه چیزی انصاف است و چه چیزی بیرحمی و خشونت مطلق، کار دشواری است. بازیکنان این بازی مرگبار از قوانین پیروی میکنند اما آنها خودشان قوانین خودشان را نوشتهاند و همه لزوماً آن قوانین را نپذیرفتهاند. همه چیز کاملاً ساده به نظر میرسد، با این حال، مخاطب حین تماشای فیلم حسی تیره و تار را تجربه میکند؛ حسی که شاید قبلاً هم در فیلمهای وسترن ملموس بود اما نه به این اندازه جذاب، دلگیر و خونین.
خون به پا خواهد شد | There Will Be Blood | 2007
پایههای دنیای غرب آمریکایی روی خون، عرق و نفت بنا شده است. پل توماس اندرسن با ترکیب این سه عنصر یکی از بهترین فیلمهای وسترن قرن اخیر را ساخت؛ خون به پا خواهد شد (با عنوان اصلی There Will Be Blood) حماسهای کوتاه است که همچون مشتی محکم به صورت تماشاگر ضربه میزند. دانیل دی-لوئیس، یکی از تحسینشدهترین بازیگران معاصر، در این فیلم نقش مؤسس حریص یک شرکت حفاری نفت به نام دنیل پلینویو را ایفا میکند که برنامههایش برای کلاهبرداری از کل مردم یک شهر توسط یک واعظ محلی با بازی پل دینو نقش بر آب میشود. نکته جالب توجه این است که واعظ نهتنها هیچ قداستی ندارد، بلکه شاید به اندازه ضد قهرمان داستان، شرور باشد.
فیلم خون به پا خواهد شد با فیلمبرداری فوقالعاده رابرت السویت و موسیقی فراموشنشدنی جانی گرینوود از گروه راک ریدیوهد، علاقهای به جنایات روزمره غرب وحشی آمریکایی ندارد. فیلم پل توماس اندرسن در مورد بزرگترین کلاهبرداری صورتگرفته از تمام مردم است. او با اقتباسی آزاد از رمان نفت نوشته آپتون سینکلر، واهمهای از به چالش کشیدن مذهب و نظام سرمایهداری ندارد. اثر او یک فیلم وسترن تلخ، پیچیده و حیرتانگیز است.
خوب، بد، عجیب | The Good, The Bad, The Weird | 2008
فیلم خوب، بد، عجیب (با عنوان انگلیسی The Good, The Bad, The Weird) به کارگردانی کیم جی-وون در کره جنوبی ساخته شده است. در توصیف فیلم میتوان گفت با یک وسترن اسپاگتی مهیج طرف هستیم که در رده لذتبخشترین و دیوانهکنندهترین فیلمهای اکشن قرن ۲۱ قرار میگیرد. همانطور که از نام فیلم پیداست، کیم جی-وون از شاهکار سرجیو لئونه، خوب، بد، زشت (با عنوان انگلیسی The Good, the Bad and the Ugly) الهام گرفته است. داستان در مورد مجموعهای از تیپهای شخصیتی وسترن است که برای پیدا کردن گنجی گمشده بر سر راه یکدیگر قرار میگیرند. ماجرا به نظر ساده است اما کارگردان به هیچ وجه به این سادگی قناعت نمیکند.
قصه در صحرای وحشی منچوری در دهه ۱۹۳۰ روایت میشود و از همان ابتدا شاهد جشنی باشکوه از ارجاعات سینمایی هستیم. البته این ارجاعات با دیدگاه مدرن کارگردان ترکیب شده است؛ مثلاً استفاده از موتورسیکلت در عوض صحنههای تعقیب و گریز وسترنهای قدیمی. پس از ماجرای دزدی در قطار، فیلم خوب، بد، عجیب به نمونهای خیرهکننده از سرگرمی پاپ ناب و خالص تبدیل میشود. فیلم همه چیز خود را مدیون تأثیرپذیری از بهترین فیلمهای وسترن تاریخ سینماست اما با این حال، به خودی خود ما را به یک ماجراجویی منحصربهفرد و تأثیرگذار دعوت میکند. در کنار این نقطه قوت، از بازی خوب سونگ کانگ-هو (بازیگر فیلم انگل)، لی بیونگ-هان (بازیگر فیلمهای جی. آی. جو) و جونگ وو-سانگ (بازیگر فیلم شاهد بیگناه) نیز نمیتوان غافل شد.
تپه سرخ | Red Hill | 2010
رایان کوانتن (بازیگر سریال خون حقیقی (True Blood)) بازیگر نقش اصلی دومین فیلم وسترن استرالیایی این فهرست است. او در فیلم تپه سرخ (با عنوان اصلی Red Hill) نقش یک معاون کلانتر را ایفا میکند که به تازگی به شهری کوچک نقل مکان کرده و در اولین روز کاری خود، درگیر یک پرونده قتل میشود. به نظر میرسد قاتل از زندان فرار کرده و میخواهد از افرادی که او را به زندان انداختند انتقام بگیرد. مردم شهر با هر سلاحی که در اختیار دارند با او مقابله میکنند اما اوضاع برایشان خوب پیش نمیرود.
خشونت فیلم تپه سرخ، به نویسندگی و کارگردانی پاتریک هیوز، بسیار ساده آغاز میشود اما به مرور شاهد یک قتل عام خونین خواهیم بود. ماجرا و حس فیلم شباهت زیادی به یکی از مشهورترین وسترنهای تاریخ سینما دارد: فیلم نیمروز (با عنوان اصلی High Noon)، که در سال ۱۹۵۲ توسط فرد زینمان ساخته شده بود. تپه سرخ فیلمی عجیب اما مهیج است که میزان زیادی از حس تعلیق را به شما منتقل میکند و سورئال بودن فیلم، همیشه شما را گوشبهزنگ نگه میدارد.
شهامت واقعی | True Grit | 2010
نام برادران کوئن برای دومینبار در فهرست بهترین فیلمهای وسترن قرن ۲۱ تکرار میشود. فیلم شهامت واقعی (با عنوان اصلی True Grit) بر اساس رمانی به همین نام نوشته چارلز پورتیس و با الهام از نسخه سینمایی هنری هاتاوی که در سال ۱۹۶۹ اکران شد، ساخته شده است. هیلی استاینفلد اولین بازیگری خود در یک فیلم بلند را با این فیلم تجربه کرد و با کسب نامزدی اسکار نشان داد که استعداد خوبی در هنرپیشگی دارد. استاینفلد در فیلم شهامت واقعی نقش دختر جوانی به نام متی راس را بازی میکند که پدرش توسط یک شرور به قتل رسیده و حالا او میخواهد با استخدام معاون کلانتر، انتقام مرگ پدرش را بگیرد. جف بریجز در نقش معاون کلانتر روستر کاگبرن بازی بینظیری ارائه داده است. او به همان سادگی که با یک جوک بسیار احمقانه شما را مجذوب میکند، میتواند حس درد و غم یک پیرمرد در غرب وحشی را نیز به شما منتقل کند.
شهامت واقعی قطعاً یک فیلم وسترن است اما از ساختار آشنای این ژانر برای تغییر انتظارات ما نسبت به تاریخچه فیلمهای وسترن استفاده میکند تا داستانش را بهتر روایت کند. نسخه برادران کوئن از این رمان، به فیلمی خونین و پرمخاطره تبدیل شده که قهرمانها و شرورهایش، هر دو ما را ناامید میکنند اما فیلم هیچگاه دست از سرگرم کردن ما بر نمیدارد.
رنگو | Rango | 2011
فیلم رنگو (با عنوان اصلی Rango) یکی از محبوبترین انیمیشنهای دهه اخیر است. گور وربینسکی که در مجموعه فیلمهای دزدان دریایی کارائیب (Pirates of the Caribbean) با جانی دپ همکاری کرده بود، این بار از او بهعنوان صداپیشه نقش یک آفتابپرست خانگی به نام رنگو استفاده کرده است. رنگو که مدت زیادی در یک قفس زندگی کرده، حالا عقلش را از دست داده و دچار بحران هویت شده است. هنگامی که او بهطور اتفاقی از ماشین صاحبش به صحرایی خشک و بیآب و علف پرت میشود، آشنایی او با موجوداتی عجیبوغریب در دنیای غرب وحشی اتفاقات جذاب ادامه فیلم را رقم میزند. رنگو تصمیم میگیرد خود را یک قهرمان هفتتیرکش بزرگ معرفی کند. این کار در ابتدا مزایایی برای او به همراه دارد اما وقتی مشکلات از راه میرسند، او باید واقعاً به یک هفتتیرکش بزرگ تبدیل شود.
طراحی عجیبوغریب شخصیتها، صحنههای اکشن غیرمنتظره و شوخطبعی منحصربهفرد، عناصری هستند که فیلم رنگو را به یک پیشنهاد مناسب برای بسیاری از مردم تبدیل میکند. علاوه بر پویانمایی کاملاً نوآورانه، بامزگی کمنظیر جانی دپ و مهارت وربینسکی در روایت داستان نیز نقاط قوت فیلم هستند.
جنگوی زنجیرگسسته | Django Unchained | 2012
اولین فیلم وسترن کوئنتین تارانتینو اثری جسورانه است که از مضامین ژانر وسترن اسپاگتی و سینمای تجارتی سیاهان برای برقراری عدالت در جنوب آمریکا استفاده میکند. فیلم جنگوی زنجیرگسسته (با عنوان اصلی Django Unchained) داستان بردهای به نام جنگو (با بازی جیمی فاکس) را روایت میکند که برای کمک به دکتر کینگ شولتز (با نقشآفرینی کریستف والتس) به یک شکارچی جایزهبگیر تبدیل میشود. زمانی که او در این کار مهارت پیدا میکند، نوبت آن فرا میرسد که همسرش (با بازی کری واشینگتن) را از چنگال فردی شرور (با نقشآفرینی لئوناردو دیکاپریو) نجات دهد.
فیلم جنگوی زنجیرگسسته به مسائلی همچون نفرت، نژادپرستی و بهرهبرداری وحشیانه از سیاهپوستان میپردازد. البته این بار شاهد خشونتی هستیم که مظلوم در انتقام از ظالم به خرج میدهد. جای تردیدی نیست که تارانتینو به سبک خاص خود صحنههای خونین و اکشن را به تصویر کشیده اما تماشاگر به خوبی میداند چه خشونتهای عادلانه هستند و چه خشونتهایی نابخشودنی و ترسناک. والتس و دیکاپریو در نهایت حد جذابیت هستند و فاکس به خوبی توانسته خود را در قالب نقش یک قهرمان وسترن سیاهپوست معرفی کند.
خواهرانگی | Go for Sisters | 2013
فیلم خواهرانگی یا گو فور سیسترز (با عنوان اصلی Go for Sisters) به نویسندگی و کارگردانی جان سیلس ساخته شده و شاید بهترین نئو وسترن تاریخ سینما باشد. فیلم داستان یک افسر عفو مشروط به نام برنیس (با بازی لیسا گی همیلتون) را روایت میکند که مسئول زیر نظر داشتن دوست قدیمیاش، فونتین (با بازی یولاندا راس) شده است. زمانی که پسر برنیس در مرز مکزیک گم میشود، او از فونتین و یک کارآگاه نابینا (با بازی ادوارد جیمز آلموس) کمک میخواهد تا در دنیای مجرمان به دنبال پسرش بگردند.
جان سلیس میداند که فیلمش بر اساس رمز و راز ساخته نشده و همین باعث میشود القای حس تعلیق به تماشاگر دشوار باشد. اما رابطه این سه نفر با یکدیگر جور همه چیز را میکشد. همیلتون و راس در کنار هم عالی هستند و آلموس یکی از بهترین بازیهایش را ارائه داده است. خواهرانگی یک فیلم وسترن خارج از زندگی روزمره است؛ اثری شخصیتمحور که مخاطبان خاص خودش را دارد.
بازگشته | The Revenant | 2015
فیلم بازگشته یا از گور برخاسته (با عنوان اصلی The Revenant) اثری حماسی به کارگردانی الخاندرو گونسالس اینیاریتو است. فیلم داستان یک گروه شکارچی را روایت میکند که پس از دزدیدن دختر یکی از قبایل سرخپوست، مورد حمله و تعقیب آنها قرار میگیرند. در این هنگام، هیو گلاس (با بازی لئوناردو دیکاپریو) در نقش یک راهنما به آنها کمک میکند تا از مهلکه فرار کنند اما خودش گرفتار حمله یک خرس گریزلی میشود. گلاس بهشدت زخمی شده و گروه تصمیم میگیرد او را رها کند تا در جنگل بمیرد. در این بین، پسر گلاس که به این موضوع اعتراض میکند نیز کشته میشود. اما همانطور که از نام فیلم بر میآید، این پایان ماجرا نیست.
الخاندرو گونسالس اینیاریتو برای کارگردانی بینظیر خود جوایز زیادی از جمله جایزه اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرد. علاوه بر سومین اسکار بهترین فیلمبرداری برای امانوئل لوبزکی، این فیلم سرانجام دیکاپریو را به اولین اسکار دوران کاریاش رساند. برداشتهای طولانی باورنکردنی، چشماندازهای زیبا و بازی قدرتمندانه دیکاپریو و تام هاردی از جمله نقاط قوت فیلم بازگشته هستند.
دوشیزه | Damsel | 2018
فیلم دوشیزه (با عنوان اصلی Damsel) به نویسندگی و کارگردانی ناتان و دیوید زلنز در ژانر وسترن درام کمدی ساخته شده است. رابرت پتینسون در نقش یک تاجر به نام ساموئل الاباستر کشیشی را استخدام کرده تا در کنار اسلحه، گیتار و اسب مینیاتوریاش، او را در جستجوی عشق واقعیاش، پنهلوپه (با بازی میا واشیکوفسکا) همراهی کند. ساموئل باید پنهلوپه را از شر آدمربایی که او را دزدیده نجات دهد و خیلی زود با او ازدواج کند. رابرت پتینسون همیشه بازیگری جذاب بوده و بارها نقش قهرمان داستان را ایفا کرده، اما این بار شاهد ماجراجویی او در غرب وحشی هستیم.
این خلاصه داستان بود ولی فیلم دوشیزه درباره چیزهایی که گفتیم نیست اما نمیخواهم داستان را برایتان اسپویل کنم. در طول نیم قرن اخیر، فیلمهای زیادی با نگاهی تازه به آثار قدیمی ساخته شدهاند ولی به مرور جایگاه خود به عنوان یک فیلم کلاسیک را اثبات کردهاند. فیلمی همچون دوشیزه تاریخ غرب و ژانر وسترن را بازنویسی کرده و آن را خندهدارتر، ظالمانهتر و شاید دقیقتر روایت کرده است. پتینسون عملکرد موفقی دارد اما بازی میا واشیکوفسکا فیلم را به اوج میرساند؛ او بهطرزی باورنکردنی تراژدی و کمدی را تلفیق کرده است.
تصنیف باستر اسکراگز | The Ballad of Buster Scruggs | 2018
بار دیگر، برادران کوئن. سومین اثر آنها در فهرست بهترین فیلمهای ژانر وسترن قرن ۲۱ اثبات میکند که ذهن جوئل و ایتن کوئن پر از ایدههای کشفنشده درباره دنیای غرب است. تصنیف باستر اسکراگز (با عنوان اصلی The Ballad of Buster Scruggs) یک فیلم آنتولوژی است و مجموعهای از داستانهای کوتاه را روایت میکند که برخی خندهدار هستند و برخی دیگر غمانگیز. این داستانها پیرامون کابویهای آوازخوان قاتل، سارقین بدبخت بانک، جویندگان طلا، مذهبیهای مالیخولیایی، تاجران ترسیده و مسافران ناهمگون کالسکه در غرب وحشی است.
چیزی که این داستانهای عجیب را به هم مرتبط میسازد چیست؟ به مورد آخر توجه کنید تا شاید ارتباط آنها را درک کنید. ماجراهای تصنیف باستر اسکراگز آنطور که به نظر میرسد تصادفی و نامربوط نیستند. هر یک از قصهها پیرامون مضمونی خاص و گریزناپذیر شکل میگیرد. حتی میتوان اینطور استدلال کرد که فیلمهای کوتاه تصنیف باستر اسکراگز بیانگر جهان کوچک کوئنهاست؛ فیلمهایی که وقتی در کنار هم دیده شوند، حساسیتهای سبک منحصربهفرد این دو برادر را برجسته خواهند کرد.
بلبل | The Nightingale | 2018
بلبل (با عنوان اصلی The Nightingale) یک فیلم وسترن استرالیایی با صحنههای بسیار خشن و وحشیانه به کارگردانی جنیفر کنت است. داستان در زمان اشغال استرالیا توسط انگلیسی روایت میشود. پس از آن که هاوکینز، فرمانده نیروهای انگلیسی (با نقشآفرینی سم کلفلین) و دو سربازش به یک زن خدمتکار به نام کلر (با بازی اشلینگ فرنچوسی) تجاوز می کنند و شوهر و نوزادش را میکشند، انتقامجویی آغاز میشود. تنها راه کلر برای پیدا کردن و کشتن هاوکینز، کمک گرفتن از یک راهنمای محلی به نام بیلی (با بازی بیکالی گانامبار) است.
پس از ساخت فیلم بابادوک (با عنوان اصلی The Babadook)، جای تعجب نداشت که جنیفر کنت با یک شاهکار دیگر در نمایش ترومای عاطفی به دنیای فیلمسازی بازگردد، اما فیلم بلبل چیزی فراتر از اینهاست. سفر کلر و بیلی از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا آنها بهمرور درمییابند که علیرغم تفاوتهایشان، درد مشترکی را تجربه میکنند. فرنچوسی و گانامبار در کنار کلفلین بازی بسیار باورپذیری ارائه دادهاند و این موضوع در درک فضای فیلم کمک زیادی به مخاطب میکند.
منبع: Collider
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0