اشاره: مقالهی حاضر متن ویراستهی سخنرانی آقای دکتر امیرحسین شاهخلیلی در «اولین همایش بررسی تاریخ و فرهنگ الموت» است.
□ تاریخ و فرهنگ الموت
منطقهی الموت، تاریخ و فرهنگ آن، از زمانهای بسیار دور نهتنها مورد بیمهری و عدم توجه حکمرانان و ادارهکنندگان این کشور بوده، بلکه محققین و پژوهشگران هم نهایت بیمهری را در حق آن روا داشته، از تحقیق عالمانه و پژوهش بیطرفانه در مورد آن ابا نمودند، یا آنکه تنها به تکرار افسانههای نادرست و نوشتههای مغرضانهی تاریخنویسان دوران حکومت عباسی و سلجوقی اکتفا کردند. چنانچه گویی هنوز متفکران و پژوهشگران ما تحت سلطهی فرهنگی و ایدلوژیکی حکومت عباسیان و سلجوقیان باقی ماندهاند. چند دههی گذشته تعداد کارهای علمی که برای روشننمودن نکات ناگفتهی تاریخ و فرهنگ الموت و ارائهی بیغرضانهی تاریخ آن انجام گردیده، بسیار محدود بوده.
منطقهی الموت که در گذشته بهعنوان بخشی از منطقهی دیلمان بسیار گستردهتر از امروز بوده، دارای تاریخی بسیار باشکوه و فرهنگی بس افتخارآمیز است. تاریخی که با نهضت شیعه و تاریخ ولایت در تاریخ اسلام گره خورده. اولین حکومتهای شیعی در همین منطقه بهوجود آمد. شیعیان زیدی اولین حکومت شیعی را در طبرستان و دیلمان برپا نمودند. شیعیان اسماعیلی از زمان آلزیار تا زمانیکه قلعهی الموت را رسماً به شاهعباس صفوی تسلیم نمودند، در این منطقه فعالیت و حکومت داشتند. امروز هم اکثریت مردمان این منطقه شیعیان اثنیعشری میباشند. سلسلههای شیعیمذهب آلزیار و آلبویه که در زمان آلبویه خلیفهی سنّیمذهب عباسی را دستنشاندهی خود ساختند، از هیمن منطقهی دیلمان بزرگ برخاستند. بخش مهمی از تاریخ سه مذهب شیعی که امروز در جهان وجود دارند، یعنی شیعهی اثنیعشریه، شیعهی اسماعیلی و شیعهی زیدی، با تاریخ این منطقه عجین است. یکی از معدود مناطقی و شاید تنها منطقهیی در ایران که از ابتدای ورود اسلام به فلات ایران، هیچوقت مذاهب سنّی در آنجا اکثریت پیدا نکرد و همیشه پایگاه اصلی نهضت شیعه بوده. منطقهی الموت و دیلمان بزرگ است.
نام الموت بیش از هر چیز دیگر با طریقت مسلمانان شیعهی اسماعیلی گره خورده (است). از سال ۴۸۳ هجری قمری که حسن صباح که اکنون ما در هزارهی تولد او هستیم، قلعهی الموت را از فرمانده آنجا مهدی علوی خریداری نمود و در آنجا مستقر گردید. الموت وارد تاریخ جهان شد و تا به امروز توجه جهانیان را به خود جلب نموده. هزاران جلد کتاب به زبانهای گوناگون توسط محققین و داستانسرایان کشورهای مختلف دربارهی آن نوشته شده و افسانههای بسیاری دربارهی آن گفته شده.
مسلمانان شیعهی اسماعیلی، دومین گروه شیعه از سه گروه موجود مذهب شیعه در جهان میباشند که در بیش از بیست کشور جهان زندگی میکند. در طول تاریخ خود که همچون سایر فرق اسلامی با بعثت حضرت رسول اکرم (ص) بهعنوان آخرین فرستاده و پیامبر الهی آغاز میگردد و براساس اعتقاد به ولایت که اساسیترین رکن اعتقادی آنهاست، نهضت خود را آغاز نمودند و در چارچوب مذهب جعفری، نهایتاً حدود ۱۴۸ سال بعد از رحلت حضرت امام جعفر صادق (ع) موفق گردیدند بهتدریج یمن، مغرب عربی در شمال افریقا، سودان، تونس فعلی، مصر، عربستان، فلسطین و شام را به تصرف درآورند و حکومت شیعه را برای اولینبار در این مناطق برقرار نمایند. حکومتی که بهنام پُربرکت حضرت فاطمهی زهرا (س) بهنام «فاطمیّون» نامیده شد و برای اولینبار اذان شیعه از مساجد آن به گوش رسید و نماز شیعه در آن اقامه شد و فقه شیعهی جعفری بهعنوان فقه رسمی حکومت بهاجرا در آمد.
پیشرفت چشمگیر نهضت شیعیان فاطمی در جهان اسلام که حتا موفق شد بغداد را هم به مدت یکسال و نیم به تصرف درآورد و میرفت تا کل ممالک اسلامی را تحت لوای حکومتی شیعی درآورد، خشم و کینهی شدید خلفای سنّیمذهب عباسیان و حامیان آنها یعنی ترکان سلجوقی را موجب گردید. این دشمنی در دو جبههی نظامی و عقیدتی بروز کرد. به دستور خلفای عباسی، مؤلفان دربار عباسی کتب و رسالاتی را از افسانهها و مطالب دروغ بهنام کتب طریقت شیعهی اسماعیلی جعل نمودند، مانند کتاب السیاسه، و بعد براساس این کتب جعلی ردیههایی مفصل در ردّ مذهب شیعهی اسماعیلی نوشتند.
ردّیههای ابن رزام و اخومحسن که هر دو از کارگزاران دربار عباسی بودند و نوشتههای آنها انباشته از اتهامات بیاساس و جعلیات دشمنانه است، مبنای همهی نوشتههای بعدی تاریخنویسان و متکلّمان اهل سنّت قرار گرفت و حتا اساس و پایهی بیانیهی معروف ضدّفاطمی که در سال ۴۰۲ هجری قمری به فرمان خلیفهی عباسی القادر بالله در بغداد صادر شد، گردید. بخشهای نقلقولشدهی آن در کتب تاریخی، تا اواخر قرن نوزدهم مورد قبول و استفادهی اکثریت شرقشناسانی شد که در مورد تاریخ و عقاید نهضت شیعیان اسماعیلی تحقیق مینمودند.
این جنگ عقیدتی، نهایتاً در اوج خود منجر به تأسیس مدارس نظامیه توسط خواجه نظامالملک گردید. وظیفهی اصلی این نظامیهها، دفاع از مذهب اهل سنّت و ایجاد مشروعیت برای خلفای عباسی بهعنوان مرجع علیالاطلاق جامعهی اسلامی و ردّ و طرد هر عقیده و اندیشهی مخالف بهعنوان بدعت و الحاد و ضدّیت با اسلام بود. بنابراین اعتقادات مذهب شیعه بهخصوص اعتقادات شیعیان اسماعیلی، هدف اصلی حملهی آنان قرار گرفت و اوج ثمرهی آن بهصورت متفکری مانند امام محمد غزالی بود که تمام توان فکری خود را برای حمله به اعتقادات اسماعیلی بهکار بست. یکی از عجیبترین وقایع تاریخ اندیشه که کمتر مورد توجه پژوهشگران زندگی امام محمد غزالی قرار گرفته، این است که او پس از نوشتن مهمترین کتابی که در ردّ بنیانهای اعتقادی شیعیان اسماعیلی نوشت، آنچنان دچار بحران روحی از نظر اعتقادی شد که مجبور گردید نظامیهی بغداد و منصب بسیار مهم خود و دربار خلیفهی عباسی را ترک نماید و مدت هفت سال در انزوا و سفر به تفکر دوباره در مورد عقاید خود بپردازد و نهایتاً بهصورت صوفی که بسیاری از اصول عقاید باطنی طریقت شیعیان اسماعیلی را مورد قبول قرار داده بود، در طوس بهدور از دربار خلیفهی عباسی و سلطان سلجوقی، یعنی دو دشمن اصلی اسماعیلیان، مأوا گزیند.
مذهب شیعیان اسماعیلی براساس کتاب الله و سنّت رسولالله و در چارچوب اسلام و مذهب تشیّع میباشد. آنها خود را پیرو مذهب جعفری میدانند و فقه آنها فقه جعفریست. مهمترین کتاب فقهی آنها که تا این زمان در نزدشان باقیست، یعنی کتاب دعائمالاسلام بهترین گواه بر این مدعاست. جهانبینی آنها برخلاف نظر مستشرقان غربی و پژوهشگران ایرانی بههیچوجه یک جهانبینی نوافلاطونی نیست. جهانبینی که متفکران شیعهی اسماعیلی مانند ابویعقوب سجستانی، ابوحاتم رازی، حمیدالدین کرمانی، ناصرخسرو و غیره ارائه دادند، ریشه در وحی الهی و احادیث نبوی و خطبهها و بیانات حضرت علی (ع) دارد. جهانبینی شیعیان اسماعیلی براساس نظام ابداع و انبعاث است و این با نظام فیضان و صدور فلوطین تفاوت بنیادین دارد، هرچند که در ظاهر ممکن است مشابه باشند. همانطور که وحدت وجود عرفان هند با وحدت وجود ابنعربی بسیار متفاوت است. دات الهی در جهانبینی اسماعیلیان با واحد فلوطین یکی نیست، همینطور سلسلهمراتب وجود. عدم توجه به این تفاوتهای اساسی، مهمترین دلیل عدم درک صحیح از جهانبینی اسماعیلی در تحقیقات جدید میباشد.
بررسی نظرات نویسندگان عربی
افسانهی ایجاد باغ بهشت در الموت که تنها نویسندگان غربی بهخصوص مارکوپولو آن را عنوان نمودند، امروزه دیگر توسط هیچ محقق و پژوهشگر اندیشمندی مورد قبول و یا حتا توجه هم قرار نمیگیرد. امکان برپایی چنین باغی در الموت حتا با تکنولوژی که امروز در اختیار بشر است هم شدنی نیست، چه رسد به امکانات هزار سال قبل.
افسانهی استفاده از مواد مخدر برای وادارکردن فداییان برای انجام مأموریتهایی که به آنها واگذار میگردید، از جمله جعلیات و افتراهاییست که توجه پژوهشگران اندیشمند امروز را به خود جلب نمینماید. شخص معتاد به مواد مخدر که حتا توان حفظ حرمت انسانی خود را ندارد و از نظر فیزیکی بسیار ضعیف و درمانده است، چهگونه قادر به انجام مأموریتهای بزرگیست که مستلزم داشتن اعتماد به نفس، شجاعت، علم، آگاهی، اعتقاد کامل و برخورداری از آمادگی بسیار بالای جسمانیست. فداییان از سطح بالای علمی و دانش روز برخوردار بودند، حتا زبانهای خارجی را بهخوبی تکلم میکردند و براساس آگاهی کامل از مأموریت خود، اعتقاد راسخ به اینکه در راه رضای الهی و مبارزه با ظلم و ستم عمل میکنند، به انجام مأموریت خود اقدام مینمودند. بهجای اینکه حسن صباح هزاران سرباز بیگناه را در جنگی نابرابر به کشتن دهد، یک نظامی فدایی را برای مبارزهکردن با شخصی که تنها او مسؤول اصلی تمامی ظلمها، ستمها و فسادها بود، گسیل میداشت.
نظامالملک اولین کسیست که بهدست فداییان کشته میشود. وزیری که در مدت بیست سال وزارت خود، اموال و ثروتی بیشتر از سلطان ملکشاه سلجوقی جمعآوری نمود و تعداد محافظین او از ملکشاه بیشتر بود و تمام نیرو و توان خود را برای مبارزه با مذهب تشیّع و سرکوب نژاد ایرانی و برتریدادن به اقوام غیرایرانی در ایران و تسلط تفکر اشعری و مذهب شافعی بهکار برد. انسانی که وقتی از فقها و علمای بزرگ زمان خود برای خود محضر خواست تا در موقع مرگ در کفن او گذارند، تا گواه بر درستی ایمان و اعمال او در آن دنیا باشد، جملهی معروف «حسن خیرٌ ظلمه» را از عالم بزرگ نظامیهی بغداد دریافت نمود.
فداییان اسماعیلی، ارتش یکنفرهیی بودند که حریف را در یک نبرد رویاروی از پا درمیآورند. هیچ انسانِ بیگناهی بهدست آنان کشته نشد. در طول تاریخ ۱۷۱ سالهی الموت، تمامی کسانی که بهدست فداییان اسماعیلی کشته شدند، مسؤولین و قدرتمندان و ستمگرانی بودند که جز ظلم و ستم و چپاول اموال مردم بیگناه کاری نمیکردند.
حسن صباح
حسن صباح، برعکس آنچه تاکنون از او به تصویر کشیدهاند، انسان آرمانخواه و روحانی پارسا بود که زندگیاش براساس عقاید دینی اسلامیاش تنظیم یافته بود. برای حسن صباح زندگانی انسان تجلی و نمود اعتقاداتش بود. او بین اعتقادات و نحوهی زندگی تفاوتی قائل نبود. نه تشنهی قدرت بود و نه به ثروت و مقام و لذات دنیوی توجه داشت. او اهل باطن و معنا بود. عمر خود را در پارسایی و عبادت و زهد و تقوا و خدمت به خلق گذراند. الموت را که مکانی برای تبعید مخالفان حکومت بود، تبدیل به منطقهیی کرد که از نظر سطح علمی و اقتصادی و میزان تولید مشهور شد و به خراسان که انبار غلهی آسیا بود، در زمان قحطی کمک میرساند. جامعهیی ایجاد نمود براساس عدالت و تأمین اجتماعی، رفاه و اعتقادات دینی که به مدت ۱۷۱ سال بهصورت جامعهیی نمونه در آمد. بعد از حدود هشتصد سال از سقوط قلعهی الموت هنوز وضع اقتصادی و فرهنگی منطقهی الموت به سطحی که در زمان حسن صباح بود، نرسیده (است). مهمترین کتابخانهها و مراکز علمی آن زمان را در الموت و سایر قلاع ایجاد نمود. دستاوردهای علمی آنها بهخصوص در زمینهی پزشکی بهحدی رسید که آگاهی از خواص آسپرین را برای اولینبار به آنها نسبت میدهند. حسن صباح ریاضیدانی برجسته، فیلسوف و متکلّمی توانا، ستارهشناسی ماهر و پزشکی متخصص بود. شخصیت او بهطوری بود که عطاملک جوینی که دشمن اسماعیلیان بود، در تاریخ جهانگشا دربارهی او نوشت: «حسن صباح کار و ناموس بر زهد و ورع و امر به معروف و نهی منکر نهاد». خواجه رشیدالدین فضلالله در جامعالتواریخ نوشت: «در زهد و ورع و تقوی بهغایت بود» و ابوالقاسم کاشی در زبدﺓالتواریخ ذکر میکند: «صائم الدهر قائم اللیل بود.»
نظریهی تعلیم
نظریهی تعلیم حسن صباح که در رسالهی چهارفصل ارائه گردیده، بسیار مورد سوءتعبیر قرار گرفت. امام محمد غزالی آن را بهصورت تحریفشده ارائه نمود تا بتواند آن را ردّ نماید. غزالی مدعی شد که با نظریهی تعلیم، حسن صباح عقل را به تعطیل کشیده. در حالیکه در نظریهی تعلیم، عقل مبتنی بر وحی است. حسن گفت: عقل بهتنهایی و به خودیخود قادر به شناخت حقیقت ذات الهی نیست. تنها از طریق انکشاف حقیقت و وحی الهی، یعنی تعلیم است که عقل میتواند به شناخت حقیقت نایل گردد. آنچه در نظریهی تعلیم ردّ میشود، ادعای عقل خودمحور و مستقل است، یعنی عقل بهمعنایی که زکریای رازی و راسیونالیسم منظور نظر دارند. در نظریهی تعلیم حسن صباح، عقل محدودهی خود را میشناسد و تا آنجا پیش میرود که نیاز به درک حقیقت را درمییابد، ولی شناخت حقیقت تنها با انکشاف آن امکانپذیر است. نظریهی تعلیم او نه خردگرایی محض است و نه تعطیل خرد. بلکه راه سومیست که خرد را در محدوده خود بهکار میگیرد و شناخت ذات حقیقت را به انکشاف حقیقت معطوف میدارد. ■
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0