□ تأسیس دانشگاه یکی از وقایع مهم در تاریخ ایران است که نخستینبار میرزا تقیخان امیرکبیر ـ صدراعظم اصلاحطلب ناصرالدین شاه ـ به این خدمت بزرگ پرداخت و از کشور اتریش شماری چند استاد و مشاور طلبید و لوازم احداث آن را نیز سفارش داد. استادان و مشاوران اتریشی و لوازم ساختمانی دارالفنون، مقارن عزل امیرکبیر به تهران رسید و هرچند آن مرد خیراندیش از خدمت برکنار شده بود، امّا اثر فکر بکر بلندش باقی ماند و نتیجهبخش گردید. مدرسهی عالی دارالفنون به سال ۱۲۶۸ هجریقمری رسماً گشایش یافت. دانشجویان این مدرسه که در واقع بهمنزلهی دانشگاه بود، علوم و فنون جدید و السنهی اروپایی را در شعب آن فرامیگرفتند و به همین سبب آن مدرسهی عالی، دارالفنون نامگذاری شد و نام بامسمّایی بود.
امیرکبیر از مردم هزاوه ـ از دهات فراهان ـ بود. او در مدت صدارت خود برای بیداری مردم ایران و تربیت جوانان ایرانی، عدهیی شاگرد به اروپا فرستاد و با استخدام معلّمین و استادان اروپایی و نشر روزنامه و ترجمه و چاپ کتاب و تأسیس مدرسه عالی در تهران، همّت گمارد و بنیاد دارالفنون را برای تعلیم طب و فنون نظامی و مهندسی و ریاضی و نجوم و زبانهای اروپایی ریخت تا نیازهای علوم جدید برای پیشرفت مملکت و ملّت ایران برآورده شود.۱
در آغاز تأسیس دارالفنون، قریب یکصد تن از شاهزادگان و فرزندان اعیان و اشراف و رجال دولت، با لباس مخصوص شاگردی دارالفنون به تحصیل فنون نظامی (از پیاده و سوار و توپخانه و مهندسی) و شعب طب و السنهی خارجی گماشته شدند. افزون بر آن برای ساختن تفنگ و آلات ناریّه و لوازم نظامی، به استادان فناور ایرانی مساعدههایی داد تا بنیهی دفاعی ایران تقویت شود.۲
مدرسهی دارالفنون پس از افتتاح، سال به سال برخی از
شعب آن جدا شدند و واحد مستقلی تشکیل دادند. پس از کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی، دارالفنون
فقط بهصورت یک دبیرستان کامل و منظم و مرتب باقی ماند.
اعزام محصل به اروپا
در تاریخ ۱۷ جمادیالاول ۱۲۹۰ شمسی، مجلس شورای ملّی قانونی تصویب کرد که دولت هر سال سی تن دانشجو برای تحصیل علوم جدید به اروپا اعزام دارد و تحصیل در رشتههای مختلف بدینگونه در نظر گرفته شده بود: ۱۵ دانشجو برای معلمی، هشت دانشجو برای علوم نظامی، دو دانشجو برای فنون و صنایع، یک دانشجو برای مهندسی راه، دو دانشجو برای تحصیل امور کشاورزی، یک دانشجو برای فراگیری علم شیمی. نامهای این سی تن محصل به اروپا را دکتر عیسی صدیق که خود نیز یکی از آنان بوده، در خاطرات خویش ثبت و ضبط کرده است.
در امتحان مسابقهی سی تن محصل به اروپا، نزدیک دویست داوطلب که اکثر شاگردان دارالفنون بودند، شرکت جستند.
داوطلبانی مانند زمانخان بهنام و علیخان ریاضی و محمّدمیرزا والا که محصل کلاسهای عالی دارالفنون بودند و استاد فرانسوی در ریاضیات و علوم طبیعی داشتند، طبعاً در مسابقه به مقام اول حایز شدند. میرزا علیاکبرخان بهمن و حبیبالله خان شهاب و سیفالله خان شهاب که در بیروت تحصیل کرده بودند، از دادن امتحان معاف شدند.۲
بعد از اعلام نتیجهی مسابقه، مدتی گذشت و تابستان رو به پایان میرفت و از اعزام پذیرفتهشدگان خبری نشد. سرانجام روزی به دعوت زندهیاد حبیبالله خان شهاب که از همه سالمندتر بود، همگی در دارالفنون گرد آمدند و بهاتفاق به دیدار وزیر فرهنگ میرزا ابراهیمخان حکیمی ـ حکیمالملک ـ رفتند و از آنجا به ملاقات شوستر امریکایی خزانهدار کل ایران شتافتند. معلوم شد علت تأخیر اعزام سی تن محصل به اروپا، نبودن پول بود. خزانهدار کل (شوستر) با کمال مهربانی آنان را پذیرفت و وعده داد که در ظرف چند روز خرج سفر آن سی نفر را که برطبق مادهی چهارم قانون ۱۷ جمادیالاول، سههزار تومان بود، با هزینهی تحصیل سهماهه که برای هر یک سالیانه مبلغ ۵۵۰ تومان میشد، در اختیار وزارت فرهنگ بگذارد. شوستر بر وعدهی خود وفا کرد و چیزی نگذشت که محصلین اعزامی از طریق روسیه به فرانسه عزیمت کردند.۳
انگیزههای تأسیس دانشگاه
انگیزههای تأسیس دانشگاه علاوه بر آمادگی عنصر انسانی از استاد و شاگرد در ۱۳۱۳ و گروه جوانان شیفتهی علم و ادب و جبر زمان و خیراندیشی و همّت اولیای امور، سوابق دیرین در تأسیس مؤسسات عالی آموزشی و دانشگاهی در تاریخ ایران نقش مؤثر داشته است. توضیح اینکه: بهگواهی تاریخ در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی (۳۲۰ـ۳۷۹ میلادی) گروهی از دانشمندان و پزشکان هندی، برای تشکیل بیمارستان جُندی شاپور (= گندی شاپور) ـ در خوزستان ـ که گویی در حدود سی سال پایتخت شاپور دوم بوده است، بدانجا دعوت شدند که بعداً تبدیل به دانشگاه جُندی شاپور و مرکز دانشپژوهان و دانشجویان شد. در حدود سال ۵۵۰ میلادی نیز خسرو اول (= انوشیروان) در همان جُندی شاپور، دانشگاهی برای تعقیب مطالعات و تحقیقات فلسفی و طبی تأسیس نمود. این دانشگاه علمی حتا در عهد خلفای عباسی نیز دوام و رونقی بهسزا داشت.
در دورهی ایران اسلامی در شهرهای بزرگ معاهد و مدارس عالیه در پهنهی ایران دایر شدند. بلخ و مرو و خوارزم و نیشابور و طوس و بغداد از مراکزی بهشمار میرفتند که ابنسینا و ابوریحان بیرونی و خوارزمی و عمر بن ابراهیم خیامی در سدهی چهارم و پنجم هجری تعلیم و ترتیب یافتند.
تأسیس دانشگاه تهران
دانشگاه تهران بهموجب قانون مصوب مجلس شورای ملّی در تاریخ هشتم خردادماه ۱۳۱۳ خورشیدی تأسیس شد.
پیش از این تاریخ مدارس عالیهیی از قبیل: مدرسهی حقوق و دارالمعلمین و دانشسرای عالی و مدرسهی طب و نظام و مهندسی و غیره در تهران وجود داشتند.
وقتی دانشگاه تهران افتتاح شد، دستههای اولیهی محصلین اعزامی ایران تحصیلات خود را در رشتههای گوناگون به پایان رسانده بودند و با درجهی دکترا و مهندسی بازگشته بودند و در مدرسهی حقوق و دارالمعلمین و دانشسرای تهران و مدرسهی طب و جز آن اشتغال داشتند و با شوق و ذوق تمام به وظایف ملّی و انسانی خود میپرداختند.
در دانشکدهی حقوق که ریاست آن را زندهیاد دهخدا بهعهده داشت، دکتر سیّدعلی شایگان و دکتر عبدالحمید اعظم زنگنه و دکتر سنجابی و دکتر عبدالله معظّمی تدریس میکردند. دکتر شایگان معاون دانشکده بود و استادی جامع در علوم قدیم و جدید بود. او در تنظیم و تألیف جلد دوم قانون مدنی که مربوط به امور تابعیت و غیر آن است، سهم بهسزایی داشت.
دکتر قاسمزاده استاد تاریخ سیاسی حقوق اصلاً اهل بادکوبه و در فرانسه درجهی دکترا اخذ کرده بود. شصت سال پیش رییس دانشکدهی حقوق بود و تاریخ سیاسی حقوق تدریس میکرد. در زمان ریاست او در دانشکدهی حقوق زندهیاد دکتر هدایتی معاونت دانشکده را بهعهده داشت و پس از دکتر قاسمزاده، رییس دانشکدهی حقوق شد. برجستهترین استادان دانشکدهی حقوق در علوم اسلامی، شیخ محمّد عبده بروجردی بود. او در دادگستری رییس دادگاه انتظامی قضات و با قدرت ناظر اعمال قضات بود و به شکایت شاکیان در مورد تخلف از قانون رسیدگی میکرد و ضمناً در مدرسهی حقوق تدریس میفرمود. از آثارش کتاب کلیّات حقوق اسلامی است که نسخهیی از چاپ دوم که به سال ۱۳۸۰ هجریقمری در چاپخانهی دانشگاه تهران به زیور طبع آراسته شده، به اینجانب مرحمت فرموده است.
وقتی در خردادماه ۱۳۱۳ دانشگاه تهران رسماً افتتاح شد، در ایران جمع کثیری استاد و ادیب و فناور و طبیب و مهندس و قاضی و کارمند اداری و روزنامهنگار و رجال سیاسی و کتابخانه و لوازم فرهنگی فراهم شده بود و در همهی استانها مدارس متوسطه دایر و به خدمت پرداخته بودند.
از آنچه باز نموده شد، میتوان گفت استمرار پیشرفت علوم بویژه علوم تجربی و نظامی و ادبی و صنعتی از تاریخ ۱۲۶۸ تا کنون ادامه داشته است.
هنر پیشتازان و دانشمندان قرن حاضر و خدمات آنان بیشتر در این امر نمایان و مهم است که با نبودن وسایل و کمبود بودجهی مملکت و ناچیزبودن حقوق استادان و معلّمان، چنان خدمات چشمگیری انجام گرفته است و اکنون به یاری خدای تعالی بودجهی دانشگاه تهران سالیانه چندبرابر بودجهی کل مملکتی در سال ۱۳۱۳ خورشیدی میباشد و چون در سال ۱۳۳۰ صنعت نفت در ایران در حکومت دکتر محمّد مصدق، ملّی شد، درآمد نفت سبب شد که پول نفت به خزانهداری ایران واریز شود و دولت ایران از تنگناهای مادی رهایی یابد و تشکیلات مملکت وسعت پیدا کند و دامنهی علم و ادب و هنر گسترش یابد.
احداث بنای دانشگاه تهران
وقتی دانشگاه تهران تأسیس شد، ساختمانی که بتواند جوابگوی نیازهای دانشگاه باشد، وجود نداشت و دانشکدهها و مؤسسات فرهنگی هر یک در بخشهایی جدا از هم در پایتخت پراکنده بودند.
تهران آن زمان به پیچ شمیران و دروازه دولت در شمال شهر منتهی میشد و خیابان شاهرضا ( جمهوری فعلی) خندق بود و شهرداری تهران در روزنامه آگهی کرده بود که هر کس هر قسمت خندق را پر کند، متعلق به خود او خواهد بود و غالب ساختمانهایی که بعداً در دو طرف آن خیابان احداث شده، به روی خندق شهر قدیم بنا گردیدهاند.
علیاصغر حکمت، وزیر فرهنگ، بر آن شد تا در شمال تهران جایی برای احداث بنای دانشگاه در نظر بگیرد. او سه محل را در نظر گرفت: یکی در اراضی عشرتآباد و دو دیگر در اراضی بهجتآباد و سه دیگر در اراضی شمالغربی تهران آن زمان، همینجا که دانشگاه تهران است. نقشههای سه محل تهیه و ترسیم شد و وزیر فرهنگ آنها را به نظر رضاشاه رسانید.
بعدها حکمت به من گفت، چون نقشهی عشرتآباد را رضاشاه نگاه کرد، آنجا را مناسب ندانست و بعد نقشهی بهجت را دید، گفت در این اراضی ارامنهی فقیر سکنی دارند و بهعلاوه زمین دارای پستی و بلندیست و به درد دانشگاه نمیخورد و چون نقشهی اراضی شمالغرب تهران را نگریست، گفت: اینجا خوب است. همین را خریداری کنید و دانشگاه باید در جای وسیعی احداث شود.
زمین دانشگاه، هر متر مربعی پنجریال (ظاهراً پنج شاهی کمتر) قیمتگذاری شد. حکمت گفت: برای اینکه وزارت فرهنگ بهکار خریداری زمین رأساً نپردازد، عرض کردم وقتی ساختمانهای دانشگاه تمام شد، متعلق به دولت و وزارت دارایی صاحب آن خواهد بود. هرگاه مقتضی بدانند، مقرّر فرمایند داور ـ وزیر دارایی ـ این خدمت را انجام دهد. رضاشاه با این پیشنهاد موافقت کرد و کار خرید اراضی برای احداث دانشگاه سر گرفت.
رضاشاه چندان سوادی نداشت و هیچ زبان خارجی نمیدانست، عیب عمدهاش بیسوادی و دیکتاتوری بود. اگر سواد میداشت، به کارهای عامالمنفعهی بیشتر میپرداخت. او واقعاً عاشق کار و فعالیت و آبادی و پیشرفت بود. چون به سلطنت رسید، حکومت و سلطنت را در خود جمع کرد. سیّدحسن مدرس و دکتر محمّد مصدق مردانه و شجاعانه با او به مخالفت برخاستند و گفتند این عمل برخلاف قانون اساسی و مصلحت و شخص شماست، ولی قانع نشد و زیادهطلبی مانع از شنیدن سخن ناصحان مشفق شد.
او تا ورود ارتشهای متجاوز دولتین شوروی و انگلیس، سلطنت و حکومت را در هم آمیخته بود و سرانجام سلطنت و حکومتش در اثر حرفنشنوی با هم فروریخت و روز ۲۵ شهریورماه ۱۳۲۰ خورشیدی مستعفی شد و ولیعهدش را به جانشینی برگزید. آنگاه به افریقای جنوبی تبعید گردید و در تبعید در خارج ایران تا پایان عمر بهسر برد.
عاقبتِ حکومت فردی و دیکتاتوری همین است که وقتی دیکتاتور میمیرد یا میرود، مملکت و ملّت خود را در آشوب و اشغال ناخواسته میگذارد و خود هم در آتش زیادهطلبی خویش میسوزد.
اکنون زود است که راجع به رضاشاه قضاوت کرد. باید یکی دو نسل دیگر بگذرد و آن وقت محققان بدون گرایش به دوستی یا دشمنی، بیطرفانه دربارهی او قضاوت کنند و در تاریخ ایران ثبت شود.
در اینجا هفتادمین سال تأسیس دانشگاه تهران را به حضور استادان و دانشمندان دانشگاه مادر تبریک میگویم و از خداوند متعال مزید توفیقات دانشگاهیان را خواستار و آرزومندم.
جشن دانشگاه تهران، جشن ملّت و دولت ایران است و امید است دانشگاه تهران در آینده به موفقیتهای بیشتر و پیشرفتهای عمده در زمینهی علوم انسانی و تجربی که متناسب با عصر فضا و اتم باشد، نائل و سرافراز گردد. ■
پینوشتها
۱ـ تاریخ ایران، تألیف عباس اقبال آشتیانی، چاپ ششم، سال ۱۳۷۰، کتابخانهی خیّام، ص ۸۲۶.
۲ـ یادگار عمر، خاطرات دکتر عیسی صدیق، جلد اول، ص ۳۵، چاپ سوم، تهران، مهرماه ۱۳۵۲ خورشیدی.
۳ـ همان ماخذ، ص ۳۹ـ۴۱.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0