پایگاه خبری نمانامه: مضمون عمده رمانهای یوسا جدال بر سر قدرت در آمریکای لاتین است. داستان بیشتر این آثار قهر و خشونت مردانی است که سودای سالاری و دیکتاتوری را در سر دارند، چه در ارتش، چه در احزاب سیاسی و چه در گروههای چریکی. یوسا تغییر جهت نیز زیاد داشته است. زمانی گرایش به چپ داشت و زمانی با فیدل کاسترو مخالفت کرد که حتی به قهر با مارکز منجر شد. این رویکرد در چه زمینه و پیشینهای شکل میگیرد؟
یکی از مهمترین ویژگیهای ادبیات آمریکای لاتین از همان آغاز شکلگیری رسالت سیاسی و اجتماعی است. وقتی میگوییم آغاز باید از قرن هیجدهم شروع کنیم چون از قرن هیجدهم است که نویسندگان یا شعرای آمریکای لاتین جلوه میکنند. البته نه به آن شکلی که در دهههای بعد میبینیم ولی مثلاً در قرن هیجدهم شما خانم شاعری دارید که کارلوس فوئنتس و امثال او، او را در حد “کهوهدو” میگذارند و میگویند در فصاحت و قدرت کلام چهره مهمی بوده است. این خانم به اسم خوانا اینس دلاکروز (یعنی صلیبی) معروف میشود و زن عاصیای هم بوده و از اولین زنانی است که در آمریکای لاتین از حقوق زن دفاع میکند. از قرن نوزدهم نیز رمان شکل میگیرد گرچه رمانهای آغازین، امروز برای ما ارزش جامعه شناختی دارد و نه ادبی. رسالتی که نویسنده آمریکای لاتین در آن دوره برای خودش قائل میشود بیشتر رسالت سیاسی و اجتماعی است و این همان اتفاقی است که به نوعی در ایران در سالهای مشروطه هم رخ میدهد یعنی اینکه ما بیاییم بیانگر منتقد وضع اجتماعی موجود باشیم. اما اگر از دوره جدید آمریکای لاتین بخواهیم بگوییم که واقعاً از نیمههای قرن نوزدهم شروع میشود، به نظر من ادبیات به صورت یک فعالیت آگاهانه فرهنگی شکل میگیرد و میشود گفت همچون بحث بزرگی در سطح قاره در میگیرد. آقایی به نام سارمینتو که نویسنده و سیاستمدار بود و یک دوره هم به ریاست جمهوری میرسد کتابی مینویسد به اسم پاکوندو با عنوان فرعی به اسم “تمدن یا توحش”. بحثی در میگیرد که همان چیزی است که شاید ما هم به نوعی تجربه کردیم و هنوز هم میکنیم: اصالتهای خود را حفظ کردن یا به سمت تمدن غربی رفتن. ایشان نفی سنت میکند و میگوید ما اگر سنتمان را بخواهیم باید به این گاچوها بچسبیم. سنت ما این است: زندگی خشن بدوی. ولی ما نیاز به شهر داریم. باید به شهرها رجوع کنیم.
این بحث جدا از تأثیرات سیاسی مثبت و منفی که میگذارد، شاید اولین کاری باشد که به طور جدی مسائل عینی آمریکای لاتین را در قرن نوزدهم مطرح میکند. امروز خوشبختانه میبینیم که همزمان با استقلال اینها، یک شکوفایی درونی اتفاق افتاده است. یعنی اینها توانستهاند در عین بهرهگیری فراوان از زبان اسپانیایی، نخست خودشان را با این میراث عظیم اسپانیا آشنا بکنند و بعد رو به فرانسه آوردند. بسیاری از نویسندههای آمریکای لاتین، آن هایی که دستشان به دهانشان میرسید، به پاریس میروند و همینها هستند که پیام آوران انقلاب آمریکای لاتین میشوند. یعنی شعارهای انقلاب آمریکای لاتین، انقلاب آزادی بخش، همان شعارهایی است که در انقلاب فرانسه مطرح میشود. اگر “نبرد” فوئنتس را خوانده باشید دقیقاً سه چهره روشنفکر آرژانتینی را نشان میدهد که هر یک به نوعی نماد یکی از روشنفکران بزرگ فرانسه هستند: دیدرو، روسو و گوته.و…
(برگ هنر شماره ۶و۷ ویژه نامه ماریو بارگاس یوسا)
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0