جایگاه ساختار و پیرنگ در ادبیات نمایشی ایران

به قلم: دکتر محمد عارف

پایگاه خبری نمانامه: در این مطلب به بررسی تحلیلی سه عنصر بنیادین و کاربردی پیرنگ، ساختار و فرهنگ عامه در ادبیات نمایشی ایران و جهان پرداخته می شود.

باید توجه داشت مطالعات کتابخانه ای، اسنادی و شیوه نوین میدانی از روشهای علمی این مقاله به شمار می آید. نمایشنامه به عنوان یکی از ارکان اصلی هر نمایشی در جهان ادبیات دراماتیک همواره حائز اهمیت بوده و خواهد بود.

برخی از تحلیل گران هنرهای نمایشی، سهم متن (نمایشنامه) را مساوی با بازیگر قلمداد نموده اند و عده ای دیگر نیز اساساً متن را فاقد اعتبار اول در حوزه وسیع تئاتر دانسته و یا می دانند. یافته های تحقیقاتی نشان می دهد که از آغاز پیدایی درام تا کنون و از تسپیس تا ژان کلود کاریر متن ها به یادگار مانده اند که از پیرنگی دقیق(مبتنی بر اشخاص، ماجرا و نتیجه با تکیه بر روابط علی معلولی و ساختاری منسجم برخوردارند.

ارسطو درباره اهمیت هر شش عنصر اساسی در نمایشنامه، به تفکیک و به نسبت ضرورت وجودی، مطالب کلیدی ماندگاری را عنوان نموده است. پس از آن نیز، این پیوند ناگسستنی همچنان در رویارویی با موج عظیم مکتب ها، ژانرها، ساختمان ها و شیوه های نوین تئاتر در جهان کوشیده است به عنوان تنها تن پوش دائمی متن در تئاتر، سینما و رادیو باقی بماند. اما آن دسته از شیوه گرایان تئاتر در غرب به ضرورت وجودی متن چندان اعتنایی ننموده و بازیگر را رکن اصلی در نمایش قلمداد کرده اند. تئاتر بوال، کمدی دلارته، تخته حوضی و مانند این ها از دلایل عمده آنها به شمار می آید. نگارنده در عین توجه به سبک ها و شیوه ها، مکتبها او فرم های گونه گون نمایش در جهان معتقد است که :

رکن اصلی هر اثر دراماتیک ، متن است نه بازیگر !

 راز ماندگاری متن های مشهور در پیرنگ درست است نه ساختمان نمایشی آن !

هیچ متنی در تاریخ ادبیات نمایشی جاودان نمی ماند ، مگر با تن پوشی از فولکلور!

مقاله حاضر می کوشد پاسخی مناسب برای عدم پیشرفت نمایشنامه و نمایشنامه نویسی در ایران بیابد. یکی از اهداف تخصصی این مقاله رسیدن به متن نمایشی با رویکردی جاویدان در عرصه هنرهای نمایشی و اهمیت این موضوع در اساسی بودن عنصر نمایشنامه ، بعنوان یکی از چند موارد بنیادین تئاتر در ایران و جهان است.

متریال و متدلوژی

روش مطالعاتی این مقاله بر پایه شش عنصر مشهور طرح،شخصیت، ساختار ،زبان، نماد و فضا با علم به شاخص های ساختمانی ارسطو معطوف گردیده و در عین استقبال از خوانش های تازه از ساختارهای متناسب با زمانه حاضر،ادبیات دراماتیک را از سه دوره مهم الف) کلاسیک ب) کلاسیک نو ج) جدید ، مورد مداقه قرار می دهد

پرسش های تحقیق

آیا فن نمایشنامه نویسی از کلاسیک تا مدرن افولی داشته است؟

آیا تکنیک نمایشنامه نویسی به تناسب پیشرفت صنعت و تکنولوژی پیشرفت کرده است؟

چرا نمایشنامه های کلاسیک و نئوکلاسیک از اعتبار و ارزش ساختاری بیشتری برخوردارند؟

ادبیات نمایشی ایران ، همواره در جهان از چه جایگاهی برخوردار است؟

تجزیه و تحلیل یافته ها

یکی از کشور هایی که همواره از تاریخ ، فرهنگ و مدنیت قابل بحثی در جهان برخوردار گردید ،ایران است که به موازات سه عنصر بالا ،همواره از یادداشت های تحقیقاتی دانشمندانی مانند هرودت، پلوتارک ،گزنفون ، ویل دورانت …ریچارد فرای و مانند اینها قرار گرفته ، اما اینکه چرا هیچ اثر نمایشی ایرانی در دهکده کم جمعیت ادبیات نمایشی جهان به ثبت نرسیده ،جای بس سوال و شگفتی است…..خداینامک ها، ایاتکار زریران، اوستا، شاهنامه و اسناد مکتوب از یک سو و ظرف سفالین درخت آسوریک،سنگ نگاره ی شکار گراز و شکار گوزن،تماشاخانه ای کلاسیک در کارامانیا و اجرای نمایشنامه باکانت ها(نوشته ارپید)در دوره های اُرُد اشکانی از سویی دیگر ، این گمانه را پر رنگ تر می کند که چگونه می شود ایران متمدن هر عصر و دوره ای فاقد ادبیات دراماتیک باشد؟پرسش اول را بسیاری از پژوهشگران تاریخ و اسطوره شناسی ایران بنا به دلایلی ،از جمله عدم اسناد لازم،بی پاسخ گذاشته اند ،اما پرسش دوم این است که چرا در حال حاضر هم نمایشنامه ای جهانی و یا در قواره آسیا یا حتی در اندازه یک کشور کوچک مانند نروژ،سوئد ،کوبا،کره و یا ارمنستان به ثبت نرسانده است.

نگارنده بر این باور است که مشکل عمده ادبیات نمایشی (تئاتر) ایران در عدم رعایت اصول دراماتیک و بویژه پیرنگ است.

پژوهشهای اخیر گروهی از دانشجویان رشته ادبیات نمایشی چند دانشگاه ایران ،زیر نظر نگارنده نشان می دهد که حتی ده نمایشنامه برگزیده ده سال جشنواره بین المللی تئاتر فجر هم فاقد پیرنگی درست بوده است. این مشکل در جشنواره های دیگر از جمله تئاتر دفاع مقدس به مراتب بیشتر به چشم می خوردم اما پیرنگ چیست که اینقدر در ساختار درست نمایشنامه اهمیت دارد؟

اشخاص

ماجرا

نتیجه

آیا این سه عنصر واقعاً روشنگر واقعیت غیر محسوس فن نمایشنامه نویسی است؟

مسلماً سه عنصر بالا از مهمترین متریال هر اثر نمایشی است.لاجوس اگری نیز بر رغم اشکالات اساسی که در فن نمایشنامه نویسی ( احتمالا ترجمه آن) از خود بر جای گذاشته ،این بخشی از نمایشنامه را جدی قلمداد نموده و معتقد است که رابطه علّی معلولی از مهمترین متریال در پلات نمایشی (پیرنگ) است.

به همین نسبت یکی از ضعف های عمده ادبیات نمایشی در ایران ، بویژه در عصر حاضر کم توجهی یا بی توجهی نسبت به روابط علی معلولی و نتیجه آن در پیرنگ است . متاسفانه مود حاکم بر فضای نمایش در متن ایرانی مانع نگارش پیرنگ درست می شود و لذا باید اذعان نمود که بیشتر نمایشنامه های اجرا شده دو سه دهه اخیر در ایران هرگز به پیرنگ plot توجه نکرده اند و از ایده بناگهان وارد حوزه ی پرداخت شده اند ! مثل اینکه میوه کال را با فشار پریموس (هویه برقی) پخته باشند!

بنابراین همانگونه که plot (پلات) را از روی سهل انگاری ایده ،طرح،ساختمان ،شالوده، موضوع،هدف و مانند اینها ترجمه کرده اند،به همین نسبت هم در نگارش ساختار درست آن مورد بی اعتنایی نویسندگان قرار گرفته است و تا کنون به همین شکل به پیش آمده است. در حالی که مهمترین عنصر هر نمایشنامه plot (پیرنگ) آن است. اگر پیرنگ به درستی زده شود، در پرداخت نهایی متن هیچ اشکالی اعم از داستان، شخصیت پردازی، زبان، فضا، ساختار، موسیقی و نماد پیش نمی آید. یافته ها نشان می دهد که نتیجه گیری الزاما به منزله بستن پایان متن نیست. بلکه نتیجه ای درست و منطقی بر اساس آغازه، میانه و ماجراهایی که برای اشخاص پیش می آید، باید باشد. نتیجه گیری دشوار ترین مسیر در پیرنگ نویسی است و پیرنگ نویسی دشوارترین دانش در فن نمایشنامه نویسی به شمار می آید.

نکته دوم در ادبیات نمایشی، ساختار نگاری (structur graphy) است که در دو دهه مورد نظر نگارنده در حوزه ادبیات نمایشی ایران غافل مقبول مانده است. ارسطو در فن شعر خود بر عناصر ضروری در نمایشنامه تاکید ورزیده، اما جایگاه هر شش عنصر را یکسان و موازی با هم قلمداد ننموده است .یکی از عناصر بسیار مهم، چه از دیدگاه ارسطو ، چه در حوزه تئاتر کلاسیک جدید، یا مدرن، ساختار نگاری است. ساختار ارسطویی از کهن ترین و در عین حال بدیع ترین ساختار های نمایشی در تئاتر کلاسیک، نئو کلاسیک و جدید می باشد. سوال اساسی هم اینجاست؟

چرا تعدادی اندک از نمایشنامه ای کلاسیک مانند ادیپ، آلسست، مده آ، پرومته و نمایشنامه کلاسیک جدید مانند مکبث، اتللو، شاه لیر و نمایشنامه های جدید مانند مرغ دریایی ،باغ آلبالو ،همواره از پر اجراترین نمایشهای جهان به شمار می آیند؟ بی تردید باید اذعان نمود که ساختار درست این نمایشنامه ها باعث قوام ،دوام و استمرار در هر دوره ای از هنرهای نمایشی جهان گردیده است. ساختارهایی که اساساً در ادبیات نمایشی ایران به ندرت رعایت شده است.

به هر روی چهار یا پنج ساختار در عرصه ادبیات دراماتیک مطرح است و هر پنج ساختار از فیلتر مخاطب و صاحب اثر گذرانده شده اند:

۱-ساختار ارسطویی(خطی)

۲-ساختار اپیزودیک

۳-ساختار مدور

۴-ساختار ایستا (غیر دینامیک)

۵-ساختار مدرن (جدید) نمایشنامه های جدید مثل در انتظار گودو

ساختار ارسطویی که یکی از ساختارهای دائمی درام نویسان جهان است در هر سه دورۀ طلایی تئاتر در جهان آزمونی ماندگار از خود بر جای گذارده است. سادگی و در عین حال پیچیدگی دراماتیک از ویژگیهای این ساختار به شمار می آید. ساختار خطی ارسطویی اگر چه بسیار رو و قابل فهم به نظر می رسد اما درون مایه های ساختمانی آن از سایر ساختارها شگرف تر، شگفت انگیز تر، جذاب تر، اثرگذار تر و پیچیده تر پی ریزی شده است. جابجایی هرکدام از کدهای این گونه از ساختار به آسانی امکان پذیر نیست و اگر هم باشد، درام، درامی قوی نخواهد بود.

در ساختار ارسطویی روال متن، از آغاز تا میانه و پایانه روندی رو به بالا طی می کند در حالیکه در ساختارهای دیگر اینگونه نیست.

به عنوان مثال در ساختار ایستا، پویایی و رو به جلو بودن جایگاهی ندارد. دقیقا متفاوت با ارسطویی است. ساختار ایستا دینامیک نیست، بلکه ژرفانگرانه بودن و در خود فرو رفتن متن از ویژگیهای این گونه از ساختارهاست.

حرکت در ساختار ایستا (ساکن) مانند غرقابی است که انسان مخاطب را در خود و دنیای شگفت زیر پای خود آشنا می کند.در حالی که حرکت در ساختار ارسطویی ،بطور گام به گام stepbystep با مخاطب به پیش می رود . مخاطب را از فضایی ساده به درون پیچیدگی های ریشه یی می برد و تا آنجا پیش می روند که به نقطه اوج ، تراکم، انفجار و آرامش پس از طوفان منتهی می کند.

فرم در ساختار اپیزودیک نیز مانند بخشبندهای قطعه قطعه شده ای از ساختار ارسطویی است. با این تفاوت که در هر قطعه از ساختار اپیزودیک، یک نمایشنامک (نمایشنامه کوچک) اتفاق می افتد. در واقع ساختار اپیزودیک به معنی در کنار هم قرار دادن چند نمایشنامه کوتاه معنا شده است.

اپیزود در ادبیات نمایشی الزاما متعلق به نمایشنامه نیست . بلکه در فیلمنامه و سینما هم این قالب نمایشی جایگاه پیدا کرده است .

در ساختار اپیزودیک چند نمایشنامه کوتاه با همۀ متریال های نمایشی شکل می گیرد. اما یک نخ نا مفهوم یا کمرنگ مانند بند تسبیح این دانه ها (اپیزودها) را به هم وصل می کند ،گاهی شخصیت محوری حکم بند تسبیح را دارد، گاهی یک شیی، گاهی یک سمبل و گاهی یک عنصر تداعی معانی و حتی دیالوگ!!!

ساختار مدور نیز از دیگر ساختارهای شناخته شده در ادبیات نمایشی است که مانند دور تسلسل از یک جا شروع می شود و در نهایت به همانجا می شود . دراین ساختار نیز آغاز ،میانه و پایانه شکل می گیرد اما پایان آن رها نیست .در این ساختار یک تفاوت عمده با ارسطویی به چشم می خورد .اوج و فاجعه در آن کمرنگ است و پایانه ای خمود در پی دارد.

ساختار مدرن – نمایشنامه های جدید از قبیل نمایشنامه در انتظار گودو در این ساختار می گنجند.

نتیجه:

در نتیجه می توان اذعان نمود که هر پنج ساختار در حوزه های نمایشنامه نویسی ایران و جهان آزموده شده اند، اما هیچکدام به اندازه ساختار ارسطویی مداوم و پرتعداد مورد اجرا قرار نگرفته اند. ساختار ارسطویی (ساده-خطی) از ماندگارترین ساختارها در ادبیات نمایشی است.