به قلم: سید مهدی بهبهانینیا ـ قاضی دیوان عالی کشور
ادبیات فارسی و مواریث گرانقدر آن به لحاظ افاضه، انسانساز و بینظیر است. ادبیات پارسی در خدمت فطرت آدمی و دربردارندهی حماسهها، قصههای دلکش، داستانها و منظومههای شورانگیز در اخلاق، فلسفه، زهد، حکمت، مذهب، عرفان، وعظ، نصیحت، مدح، ثنا، اخلاق اجتماعی و عشقیست که طریقت وارستگی و آزادمنشی را آموزش میدهد. غور و تأمل در آثار گویندگان و نویسندگان پارسیگوی، در روح و فکر آدمی حیات تازه و سرور ایجاد مینماید.
اینجانب با قلّت بضاعت و وقوف بر کممایگی خویش، به فکرم گذشت که برخی از آثار شاعران ایرانی را که جنبهی مسرّتبخشی و عاشقانه دارد در ماهنامهیحافظ معرفی کنم و در اختیار علاقهمندان و پویندگان ادب قرار دهم.
۱ـ ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری از شاعران اواخر قرن چهارم و پنجم هجریست که اصلش از بلخ بود و در قصیدهسرایی استاد بود و در دربار سلطانمحمود غزنوی تقرّب داشت. دقّت فکرِ عنصری در ابتکار مضامین، در قصاید و غزلهای وی مشهود است. او چند داستان عاشقانهی ایرانی را به نظم درآورده است مانند: وامق و عذرا، سرخ بت، خنگ بت، شادبهر، عینالحیوه.
۲ـ فخرالدین اسعد گرگانی از سخنسرایان قرن پنجم هجری و از داستانسرایان بزرگ ایرانیست. او منظومهی ویس و رامین را از ترجمهی پهلوی به نظم پارسی درآورده است. موضوع این منظومه یک داستان کهن ایرانیست، منظومهی ویس و رامین سرمشق شاعران که دست به سرودن داستانهای عاشقانه زدهاند، قرار میگرفت؛ بویژه نظامی گنجوی هنگام سرودن خسرو و شیرین نسبت به داستان ویس و رامین نظر داشته اشت.
۳ـ عیّوقی از شاعران دوران سلطان محمود غزنوی و اوایل قرن ۵ ه. میباشد که منظومهی ورقه و گلشاه مأخوذ از داستان عربی (عروه عفراء) سروده است و در کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی هم ذکری از آن شده است، قصایدی نیز داشته است.
۴ـ نظامی گنجوی در حدود سال ۵۳۵، در گنجه تولد یافت. وی یکی از ستونهای شعر فارسی و بیشک از استادن مسلّم داستانسرایی پارسیست که گوی سبقت را از دیگران ربوده است. مثنویهای لیلی و مجنون، خسرو و شیرین از پنج گنج نظامیاست که اشعار وی دلالت بر مهارت او در بیان معانی و عزوبت گفتار و قدرت خلق ترکیبات بدیع و مضامین دلانگیز دارد.
۵ ـ عمعق بخارایی از شاعران قرن ششم هجریست و در زمان سلطانسنجر میزیسته و با وی رابطه داشته است. بعضی نظم یوسف و زلیخا را به او نسبت دادهاند. در اشعار رثایی چیرهدست و توانا بوده است.
۶ ـ امیرخسرو دهلوی به سال ۶۵۱ هجری در هندوستان متولد شده وی از ایرانیان شایسته و هوشمند آن عصر بوده و به حلقهی ارادات یکی از مرشدان متصوّفه، مانند شیخ نظامالدین اولیا درآمده و در اشعار خود اقتدا به شعرای نامی بویژه سنایی، نظامی و خاقانی میکرده است. غزلهای خود را بیشتر در مضامین عاشقانه سروده است. شیرین و خسرو و مجنون و لیلی را به تقلید نظامی گنجوی سروده است.
۷ـ خواجوی کرمانی به سال ۶۷۹، در کرمان متولد و کسب فضایل را در زادگاه خود نموده و سپس قصد مسافرت کرده است و به سیر افاق و انفس پرداخت. حافظ شیرازی، سخنپرداز و عارف بزرگ عصر خواجو، اشعار وی را میپسندیده و به قولی به وی اقتفا میکرده است. خواجو داستانهای عاشقانه بهنام همای و همایون، گل و نوروز دارد که بر وزن خسرو و شیرین نظامیست.
۸ـ نورالدین عبدالرحمن جامی سال ۸۱۷ هجری، در ولایت جام خراسان تولد یافت. تخلّص جامی را به مناسبت ولایت جام و همچنین، به حکم ارادتی که نسبت به شیخ احمد جامی داشته است، برگزید. معروفترین مثنویهای جامی یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون میباشد که آنها را به وزن لیلی و مجنون سروده است و در منظومهی یوسف و زلیخا، حقوق عشق و عاشقی را به وجه نیکو ادا کرده است.
۹ـ وحشی بافقی از قصبهی بافق کرمان بوده است؛ بیشتر در یزد اقامت داشت. در سال ۹۹۱ درگذشت و او را در یزد به خاک سپردند، وحشی بافقی در غزلسرایی طبعی بسیار لطیف و کلامی دلانگیز داشته. از آثار وی خلد برین، ناظر و منظور و فرهاد و شیرین است که به تقلید نظامی گنجوی ساخته است که ناتمام بوده، وصال شیرازی (شاعر دورهی قاجاریه) آن را به پایان رسانده است.
۱۰ـ آذر بیگدلی متخلص به آذر در سال ۱۱۳۴، در اصفهان متولد شد و در قم تحصیل کرده و گویا اصلاً قمیست و از سبک شعر دورهی بازگشت ادبی پیروی میکرده است و یکی از آثارش مثنوی یوسف و زلیخا میباشد.
۱۱ـ میرسیدحسن امینالشریعهی سبزواری از عالمان مشروطهطلب و ادبا و فضلای اواخر قاجاریه (در گذشتهی ۱۳۱۸ شمسی و مدفون در گرگان) بوده است. وی که سبعهی امینی را سروده و از جمله داستانهای یوسف و زلیخا، سلامان و ابسال و حیّ بن یقظان او در کتاب ادبیات معاصر ایران تألیف نوهاش پروفسور سیدحسن امین (صفحات ۳۰۳ تا ۳۳۲) چاپ شده است و تداوم سنّت داستانهای عاشقانه را در ادبیات منظوم فارسی تا اوایل مشروطیت و اواخر قاجار نشان میدهد.
امینالشریعه، داستان یوسف و زلیخا را بر مبنای تفاسیر قرآنی و قصصالانبیاء و احادیث اسلامی به نظم درآورده و آن را در قالب مثنوی «یوسف و زلیخا»ی منسوب به فردوسی سروده است.
گفتنیست که در آثار فارسی نخستین داستان منظوم قصهی یوسف و زلیخا را به حکیم ابوالقاسم فردوسی، بزرگترین حماسهسرای ایرانی نسبت میدهند که محلّ تردید میباشد. اهل نقد این داستان را سست یافته، شایسته و در خور مقام والای فردوسی ندانستهاند. کسانی که داستانهای عشق زال و رودابه، بیژن و منیژه را در شاهنامه خواندهاند، توانایی فردوسی را در بیان رموز عاشقانه و نیز تسلّط، دانایی و قدرت فردوسی را در اقسام شعر درمییابند و تصدیق میکنند که این قصهی یوسف و زلیخا از فردوسی نمیباشد و امّا به نثر، هم، نویسندگان بسیار، قصهی یوسف و زلیخا را تفسیر و شرح کردهاند. مهمترین آنها، تفسیر محمد جریر طبری و پس از وی تفسیر عتیق سورآبادیست. ابوعلی سینا هم یوسف را تفسیر نموده است.
بهطوریکه میدانیم دوازدهمین سورهی قرآن مجید، داستان یوسف و زلیخا را بهعنوان احسنالقصص نامیدهاند؛ قصهی یوسف و و زلیخا به گفتهی امام غزّالی از آن جهت احسن القصص است که اسرار محبت را باز مینماید. قصّهی یوسف داستانیست پُرشور که در عین بازنمودن شرارههای عشق، شعله خشم و غضب الهی را در نظر جلوهگر میسازد و نشان میدهد که چهگونه انسان میتواند عفّت، تقوی و فضایل اخلاقی را بر شهوات و هوای نفسانی خود برتری، تحفّظ و خویشتنداری داشته باشد.
در خاتمه توقّع دارم که ارباب ادب و بصیرت، نواقص حتمی مقاله را به دید اغماض نگریسته و از راهنمایی و ارشاد و تذکر لازم دریغ نفرمایند. ■
منابع
۱ـ تاریخ ادبیات، ذبیحالله صفا؛ ۲ـ فرهنگ ادبیات فارسی، زهرا خانلری (کیا)؛ ۳ـ ادبیات معاصر ایران، سیدحسن امین.
باز آفرینی یوسف و زلیخا
محرمعلی حاجبابایی (دبیر ادبیات) ـ هشتگرد
□ در داستان کوتاه «بازآفرینی یوسف و زلیخا» چاپ ماهنامهیحافظ شمارهی ۱۵، نویسندهی محترم آقای س. حسام سعی کرده است، نوشتهی خود را با بیانی تازه آرایش بدهد و با تغییر مضامین اصل داستان، داستان خود را به صورت قصّههای امروزی بازآفرینی کند، تا بتواند خواننده را به نوعی سرگرم نماید. آقای حسام، چندین داستان کهن دیگر را نیز بازآفرینی کرده است که بعضی از آنها (از جمله سلامان و ابسال) هم در همین ماهنامهیحافظ چاپ شده است. امّا در مورد داستان یوسف و زلیخا، بازآفرینی امروزین ایشان از دریای عمیق معنویت این «احسنالقصص» قرآنی، شاید به قدر شبنمی بیش نیست.
اصل داستان در قرآن مجید سورهی یوسف بهطور کامل آمده است. خداوند متعال سرگذشت پیامبر معصوم خود حضرت یوسف (ع) و شرح پاکدامنی و عفّت او را با کلماتی شیوا و رسا، حکیمانه بیان میفرماید. و به پاداش مبارزهی سخت و بیامان او با هوا و هوس و صیانت گوهر تقوا از گناهی خوارکننده و تسلّط بر نفس خویش، خدای منّان به سلطنت مصرش میرساند و این نوجوان زیبا و پرهیزگار را بهعنوان الگویی برجسته و با ارزش به مسلمانان معرفی مینماید. آنجا که یوسف صدّیق از حضرتش درخواست میکند: «تو فّنی مسلماً و الحقنی بالصالحین»۱ خدایا مرا مسلمان بمیران و به نیکانم ملحق گردان.
خداوند سبحان قصهی یوسف (ع) را با این آیه شروع میفرماید: «نحن نقصّ علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین»۲ ما بهترین داستانها را بر تو بازگو میکنیم از طریق وحی قرآن، هر چند پیش از آن این را نمیدانستی. شک نیست، مفاهیم آیات قرآن مانند الفاظش حقیقت محض، عقلانیّت محض و علم محض هستند، زیرا وحی منزلاند و در وحی هیچگونه خطایی وجود ندارد.
از منظر دینی، داستانهای قرآن چون ادبیات داستانی، حماسی، قصه، رمان و نوشتههایی از این قبیل که ماهیّت داستانی و تخیّلی دارند و میشود آنها را بازسازی کرد، نیست. زیرا وحی حقیقت مطلب است و دانش ناب، بیشبهه خیالات و اباطیل۳ در وحی راه ندارد. از این روی بازآفرینی آن محال است.
در اینجا به فرازی از تاریخ ادبیات توجه فرمایید: «منصور بن نوح سامانی اندکی پس از پدیدآمدن شاهنامهی ابومنصوری به نسخهیی از تفسیر گرانقدر طبری دست پیدا کرد. امّا چون به تازی بود، فهم آن برایش دشوار آمد و خواست که به فارسی آن را ترجمه کنند. از آن پس عدّهیی از علمای دینی ماوراءالنهر را فراخواندند و از آنها نظر خواستند که آیا میتوان قرآن را به زبانی دیگر ترجمه کرد؟ این علما پس از مشورتهای لازم، فتوا دادند که این کار اشکالی ندارد. آنگاه همان علمای ماوراءالنهر، مأموریت یافتند که این کتاب را به فارسی ترجمه کنند.» 4
پادشاهی مقتدر امّا هوشمند میخواهد، تفسیر عربی قرآن را (نه خالص آیات را) به فارسی ترجمه کنند. علمای علوم و فنون اسلامی را جمع مینماید و از ایشان نظرخواهی میکند، در آخر هم کار ترجمه را به آنان میسپارد، چرا؟ برای اینکه میخواهد بعدها دچار مشکل نشود.
قرآن گنجینهی اسرار الهی و تنها کتاب آسمانی تحریف نشدهی موجود در جهان است. و لذا ساحت مقدّس ربوبی آن را از هرگونه آفت و تحریف و دگرگونی حفظ کرده و خواهد کرد. این کتاب بینظیر را خداوند متعال بر آخرین پیامبر خود حضرت محمّد (ص) نازل فرموده و معجزهی جاویدان پیامبر اسلام است و تا قیامت باقی خواهد ماند.
در طول تاریخ، قرآن از انسانهای آگاه میخواهد که اگر نسبت به تنزیل آن شک دارند و در گفتار خود صادق هستند، یک سوره مانند قرآن بیاورند تا حرف خود را به اثبات رسانند. 5
و در ادامه میفرماید: اگر همهی متفکّرین جهان با هم تشریک مساعی کنند و با یکدیگر یاری و همفکری نمایند، نخواهند توانست حتا یک سورهی یک سطری (از نظر لفظ و محتوا) مانند قرآن بیاورند. و این تحدّی را در چند آیه گوشزد میفرماید.۶
و دیگر سخن اینکه علم و دانش پیامبران از وحی الهی سرچشمه میگیرد، و از این راه به آنچه نیاز دارند، دست پیدا میکنند و لذا احتیاجی به مدرسه و آکادمی و علوم بشری ندارند.
و نکتهی سیم اینکه، بازآفرینی داستانها و مفاهیم قرآن مشکلات فراوانی در پی خواهد داشت که:
عـشق حقیقیست مَجازی مگیر
این دُم شیر است به بازی مگیر
ربّالعالمین قرآن را برای خوشبختی دنیا و سعادت آخرت فروفرستاد تا بشریت هوشمند، از خرمن معرفتاش بهرهمند شوند و بهقدر ظرفیت از این چشمهی آب حیات بچشند و جاویدان بمانند.
در مقدمهی تفسیر ارزشمند نمونه آمده است: «خطرناکترین روش در تفسیر قرآن این است که بهجای شاگردی در مکتب قرآن، ژست معلمی در برابر این کتاب بزرگ آسمانی به خود بگیریم. یعنی بهجای استفاده از قرآن بکوشیم افکار خود را به قرآن تحمیل کنیم، و پیشداوریهایی که مولود محیط، تخصّص علمی، مذهب خاص و سلیقهی شخصی ماست، بهنام و به شکل قرآن عرضه کنیم و در حقیقت قرآن برای ما امام، پیشوا و رهبر نباشد، بلکه وسیلهیی برای به کرسینشاندن حرفها و موجّه جلوهدادن افکار و سلیقههای شخصی ما باشد!» 7
خداوندا، به ما معرفتی بخش تا کتاب تو را بهتر بشناسیم و به حلال و حرام، محکم و متشابه آن، بیشتر واقف شویم و توفیقمان ده از داستانهایش درس بگیریم و با شناختی عمیق از روی یقین، مخلصانه تو را عبادت کنیم. سخن را با شعر مولوی به پایان میبریم۸:
روســتـایـی گـاو در آخُـر بـبـسـت
شیر گاوش خورد و بر جایش نشست
روسـتـایـی شـد در آخـر سـوی گاو
گـاو را مـیجـست شب آن کنجکاو
دسـت مـیمـالـیـد بـر اعضای شیر
پـشـت و پـهـلـوگـاه و بالاگاه و زیر
گـفـت شـیـر ار روشـنی افزون بدی
زهـرهاش بـدریدی و دل خون شدی
ایـن چـنـین گستاخ ز آن می خاردم
کـو در ایـن شـب گـاو مـیپـنداردم
حـق همی گوید که ای مغرور و کور
نـی ز نـامـم پـارهپـاره گـشـت طور
کــه لـو انـزلـنـا کـتـابـاً لـلـجـبـل
لانـصـدع ثـم انـقـطـع ثـم ارتحل۹
از مــن ار کــوه احــد واقـف بـدی
پـارهپـاره گـشـتـی و پر خون شدی
از پـدر و ز مـادر ایـن بـشـنـیـدهیی
لاجـرم غـافـل در ایـن پـیـچیدهیی
گـر تـو بـیتـقـلـیـد ازو واقـف شوی
بـینـشان بیحای چون هاتف شوی
■
پینوشتها
۱ـ سورهی یوسف، قسمت آخر، آیهی (۱۰۱).
۲ـ سورهی یوسف، آیهی (۳).
۳ـ «لایاتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه تنزیل من حکیم حمید» (فصّلت، ۴۲).
۴ـ نقل از تاریخ ادبیات ایران 1 و ۲.
۵ ـ «و ان کنتم فی ریب مما نزّلنا علی عبدنا فاتو بسوره من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنم صادقی» (بقره، ۲۳).
۶ ـ «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیراً» (اسراء، ۸۸).
۷ـ ج ۱، ص ۲۲.
۸ ـ ج ۲، ص ۱۱۸، انتشارات جاویدان.
۹ـ تلمیح دارد به آیهی ۲۱ سورهی حشر: لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعاً متصدعاً من خشیت الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0