به قلم: دکتر محمدرضا راشد محصّل
□ پرسشهای بیپاسخ در سالهای استثنایی۱ نه تراوشات قلم یک نویسندهی حرفهییست و نه تقریرات یک روایتگر عادی. مهندس احمد زیرکزاده این خاطرهها را نه برای تبرئهی خود نوشته است و نه در آرزوی مقامیست که برای بهدستآوردن آن تلاش کند، بویژه که وصیت کرده است این نوشتهها پس از مرگش منتشر شود و به وصیت او عمل هم شده است.
پیشگفتار کتاب از دکتر خسرو سعیدی و مقدمهی آن از دکتر ضیاء ظریفی، پرتوهایی از صفا و صمیمیت متن را که نشانهی صداقت نویسنده است، در بردارد.
سعیدی به گفتهی خودش نمونهی صدها جوانیست که در گرمترین روزهای مبارزات ملّی با چهرهی مهندس زیرکزاده، صدای نافذ او و اعتقاد استوارش آشنا شدهاند. با این همه آنچه کارش را ممتاز میکند، نگریستن از کناره است بهعنوان محققّی تحلیلگر، نه مداخلهگر و ارادتمندی راستکار، نه شیفتهیی فرمانبردار. در جایجای کتاب نشان زحمات او پیداست و آثار دقّتش نمایان.
کار مقدمهنویس ـ دکتر ضیاء ظریفی ـ هم
روشن است. او ارادتمند عموجان و وابستهی اوست. مردیست دقیق و پُرتلاش که: «دکتر!
من میدانم تو هر کاری را که قبول کنی، آن را با جدّیت دنبال خواهی کرد، آیا قبول
میکنی این یادداشتها را به کمک دکتر خسرو سعیدی تنظیم نمایی و منتشر سازی؟…
امّا باید به من یک قول شرف بدهی، ممکن است بسیاری از نوشتههای من با عقاید سیاسی
تو منطبق نباشد، قول بده! کوچکترین دخل و تصرّفی در آن نکنی» (مقدمه، ۱۹). و او نیز «قول شرف را به آن عزیزی که روزهای آخر عمر را میگذراند،
دادم» (همانجا،
ص ۱۹).
این مطالب از نظر رادمردی چون اصغر پارسا گذشته است که عمری را با مهندس زیرکزاده و از قدیمیترین همراهان و همقدمان اوست.
در ابتدای کتاب، شناسنامهی کاملی از زندگی مهندس زیرکزاده آمده است، از توّلد او در ۱۵ اسفند ۱۲۸۶ در شهر تهران تا درگذشتاش در شهریور ۱۳۷۲ در همانجا.
کتاب ۱۳ فصل دارد که دو فصل اول به دوران دانشآموزی، جهتگیری افکار و خاطرات نوجوانی اختصاص دارد. فصل سوم در تشکیل «حزب ایران» و حوادث اولیهییست که بر این حزب گذشته است. فصل چهارم «جبههی ملّی ایران» را در یک سیر تدریجی و تحوّلی نشان میدهد و به حوادث تلخ و شیرین مبارزات دوران اختفا اشاره میکند، از فصل پنجم تا هشتم ویژهی نهضت ملّی و پرسشهای بیپاسخ در دههی دوم قرن ۱۴ است.
از فصل هشتم به بعد بیشتر مطالب کلّی و اعتقادیست . در اولین بخش، ملّت را تعریف میکند، سپس هر یک از عناصر و عوامل تشیکلدهندهی ملّیت را نقد و بررسی مینماید، آنگاه نتیجه میگیرد: «ملّت فقط یک تعریف نیست یک واحد هستی، یک Entity است که منشأ اثر بوده و خود متأثّر هم میشود. بزرگی و جلال، کوچکی و فرومایگی، تاریخی جدا از تاریخ افراد دارد، ولی هستیاش بسته به هستی افراد است، نابودی افراد، نابودش میکند. ملّت عشق میآفریند به جانبازی وا میدارد، کینه و نفرت در دلها میریزد، انقلاب برپا میکند، ولی هرچه میکند با فکر و اراده افراد خود میکند ـ ۷ـ ۳۶۹».
فصل نهم طرح این نظریه است که: «دموکراسی بدون حزب، همان استبداد است و آنکه خود را دموکرات میداند، نمیتواند متحزّب نباشد» (۴۴۰ ). در اعتقاد او آنچه رژیم استبدادی را از رژیم دموکراتیک متمایز میسازد، وضعیت قوّهی مجریه است. در حکومت استبدادی قوهی مجریه، قدرت را متعلّق به خود میداند، حتا در بعضی از موارد ملّت را هم متعلّق به خود میداند… در حکومت دموکراسی قدرت، متعلق به ملّت است؛ از ملّت برخاسته و با ارادهی ملّت در اختیار قوهی مجریه گذارده شده تا صرف انجام تمایلات، آرزوها و منافع ملّت گردد (۳۷۷ تا ۳۷۹). در این بخش مشکلات و موانع تحزّب به تفکیک مشخص میشود و دربارهی عمدهترین آنها یعنی: قهرمانپرستی، عدم اعتماد عمومی و… در جامعهی ایران به بررسی و نقد میپردازد.
از فصل ۱۰ تا ۱۲ ادامهی فصلهای گذشته. فصل ۱۳ دنبالهی کارنامهی «حزب ایران» و از بهمن ۱۳۳۵ به بعد است. مؤلف، اسناد و مدارکی را که در زمینههای مختلف معرّف تلاشهای اعضای حزب و اقدامات برجستهی جمعی، در طول مبارزات است، یاد میکند. در همهجا شیوهی منطقی و روشمند او که مبتنی بر اسناد است، صحّت مطالب و صورت اقدامات را گواهی میدهد. این کتاب از جهات مختلف درخور بررسیست.
مهندس زیرکزاده نویسندهی کتاب، نظریهپرداز و مبارزی شناخته شده است که بیش از سی سال در کادرهای رهبری جبههی ملّی بوده و پایهگذار حزبیست که اگر از نظر کمیّت عددی اعضا، پُرآوازه و گسترده نبوده از جنبههای کیفی، ذخایر معنوی بسیاری را در تمام ایران گرد هم آورده است. آنچه نوشته، درسهاییست عبرتاموز که باید فرا گرفت و از آن فایدهها برد، اسماً خاطرهنویسیست، امّا به راستی اعترافات مردیست که در کودکی یتیم شده، با فقر و سختی تحصیل کرده است و اگرچه به بالاترین مقامات هم رسیده، امّا در کمال خودداری و با عزّت نفس و قناعت در تنگدستی به سر برده، امّا شرافتمندانه زیسته است.
اگر وامدار برادران هم بوده نام آنان را با تأسیس (بنیاد علمی زیرکزاده) از محل مختصر اندوختهای که در پایان عمر از آهنگری گرد آورده و بهای فروش خانهی محقّرش را بر آن افزوده، پایدار ساخته است. خاطرهنویسی او از آن نوع که دیگران به انجام رساندهاند، نیست؛ چون آن نوشتهها را از دو جهت نارسا میداند: «اول آنکه چون این کار را در ایّام کهولت و بدون استفاده از یادداشتهای به موقع انجام میدهند، مطالب نه به طور عمد، سهواً ناصحیح از آب درمیآید. دوم آنکه «آیا خاطراتی را خواندهاید که نویسنده و گوینده، در تمام موارد خود را به قصد تبرئه یا تعریف، محور و مرکز ثقل تمام جریانات قرار نداشته باشد؟» (ص ۸).
او از ابتدای مبارزه در میانهی کار بوده و تشکّلی که پایهگذاری کرده است، در حقیقت کانون اصلی و گردانندهی واقعی مبارزات و آمادهکنندهی مقدّمات بیشتر حرکتهای سرنوشتساز بوده است. او هدف اصلی مبارزات ملّی را بهتر از هر کس میشناسد و آن را «کسب استقلال» در همهی جوانب میداند. علّت عدم پذیرش برخی از پیشنهادهای نفتی ـ نسبتاً مفید یا ظاهراً جالب و پُرجاذبه راـ نیز رسیدن به استقلال و حفظ آن میشمارد که بسیاری از معاندان، نخواسته یا نتوانستهاند اهمیّت و ژرفای آن را دریابند: «کتابها راجع به قراردادهای پُرمنفعتی که به دولت ایران ارائه شده و رد شده بود، نوشته شده؛ ولی در هیچکدام به حدّ کافی و با تکیّه بر نطقهای دکتر مصدق، مکّی، شایگان، اللهیار صالح، مهندس حسیبی و احزاب ملّی و نوشتههای روزنامههای باختر امروز، شاهد، جبههی آزادی و سایر روزنامههای طرفدار نهضت که به طرزی روشن منظور اصلی از ملّیشدن را کسب استقلال ایران معرفی کردهاند، اشارهای نشده است. (ص ۲۵۳)، قلم برداشته تا «خود را آن طوری که هست و تربیت شده، معرّفی کند که خواننده با شناسایی گوینده بداند تا چه حد میتواند به گفتهها توجّه کند» (ص ۱۸۰). منظور او از ادای این توضیحات توجیه اعمال نیست، زیرا «من یک پا در گور دارم و به احتمال قوی این کتاب پس از مرگ من منتشر خواهد شد، زمانی که قضاوتها اهمیت چندانی ندارد» (ص ۱۸۰). و همهی اینها شرط دارد. وجود فردی مطمئن که به هیچ صورت تغییری در نوشتههای او ندهد و قول شرف بسپارد (کوچکترین دخل و تصرفی در آن نکند ـ ۱۹) و خوشبختانه چنین کسان را یافته است.
در عین اینکه سالها از مشاوران اصلی دکتر مصدق و از رهبران «حزب ایران» بوده خود را سیاستمدار نمیداند و به گواهی همگان، سیاستباز هم نیست. «من همیشه شکستهنفسی را از صفات حسنه میدانستم و این طرز فکر با سیاستمداری تناقض دارد» (ص ۶۹). جایی که از مخالفخوانی دشمنان و رفتار برخی دوستان سخن به میان میآید، مینویسد: «به منِ ناچیز، تهمت جاسوس روسها، جاسوس انگلیسها، جاسوس امریکاییها زده شد. علاوه بر اینکه متهم به بهاییبودن، ارمنیبودن و یهودیبودن هم شده بودم» (ص ۷۴). با این همه عقیده دارد: «یک مرد سیاسی باید با شدّت هر چه تمامتر با هرگونه اتّهامی مقابله کند و به کوچکترین ایرادها پاسخ گوید» (ص ۱۹۳). امّا «بهعلّتی که حقیقتاً برایم روشن نیست ـ غرور، کمرویی یا بیبند و باری ـ به تهمتها اهمّیت نمیدادم، با خود میگفتم هر چه میخواهند بگویند، من راه خود را میروم، روزی حقیقت، معلوم خواهد شد، نمیدانم آن روز خواهد رسید یا نه؟».
در فصلهای اول از زندگی و تحصیلات خود مینویسد: «هشت ساله بودم که پدرم فوت کرد، من تحت سرپرستی برادر بزرگترم قرار گرفتم» (ص ۳۹). او از این سرپرستی نهتنها ناخشنود نیست بلکه خود را بدان مناسبت خوشبخت هم میپندارد: «من اگر مهر پدر ندیدم، اگر نوازش مادر را به یاد ندارم، ولی در عوض از محبت برادری مهربان همیشه برخوردار بودهام. من از آن دسته یتیمهای خوشبخت بودم که برادری مهربان داشتم» (ص ۴۰). برادر او دانشمند حسّاسیست که سالها همپیمان او و همدم او بوده است، صاحب اندیشهایست و دارای فلسفهای: «من در ۸ سالگی اسم وطن را از او شنیدم، این اوست که با بیان قصّههایی از هیجانات فرانسویان در جنگ جهانی، اولین رعشههای وطنپرستی را در بدن جوان من انداخت» (ص ۴۴). او با اینکه بنیانگذار یک حزب است و خود از رهبران اصلی آن بهشمار میآید در مجموعهی «جبههی ملّی» مصوّبهها را گردن مینهد و حتّا زمانی که نظراتش با تصمیمهای عمومی متفاوت است، پافشاری نمیکند؛ زیرا خود به تحزّب پایبند است و آن را اصل میداند. بهعلاوه صاحب ذهنی منطقیست و نتیجهگیریهای او هم بر همین مبنا است. وقتی دکتر معظّمی و دکتر زنگنه از حزب خارج میشوند، کار آنها را با منطق میسنجد و ضعف استدلال را درمییابد، مینویسد: «آنها دنبال بهانه بودند» (ص ۹۱) و تعجّب میکند: «عملشان منطقی نبود و آدم عاقل و واقعبینی مثل دکتر معظّمی در عمل خلاف منطق اصرار نمیکند» (ص ۹۱). این نتیجهگیریها هم، نشان از آگاهیهای وسیع او میدهد و هم، کلام او را عظمت میبخشد. در بحث انتخابات دوره چهاردهم و دربارهی نامزدهایی که انتخاب نشدند، مینویسد: «آنها که انتخاب نشدند، گناه را به گردن ما انداختند؛ و ما را به نارو زدن متّهم کردند… این اتّهام از تلخی شکست میکاست و علّت آن را از خودشان به دیگری منتقل میکرد» (ص ۷۶). بیشتر دریافتهای او مانند این برداشت فلسفی و علمیست و شک نیست این دریافتها بیتفکّر و تعّمق و بیاحاطه بر دانش حاصل نمیشود. ■
منابع:
۱ـ زیرکزاده، مهندس احمد، پرسشهای بیپاسخ در سالهای استثنایی، به کوشش دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی و دکتر خسرو سعیدی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۶، (تمام شمارههایی که در پایان عبارتهای متن آمده مربوط به صفحات همین چاپ است.)
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0