بعضی از محققان و صاحبنظران علوماجتماعی، بلکه همچنین تشکیلات سیاسی و امنیتی رژیم پهلوی، شریعتی و اتباع او را «مارکسیست اسلامی» میخواندند. به همین دلیل ما در اینجا نقل نوشتهیی را از دکتر یرواند آبراهامیان در این خصوص بیمناسبت نمیدانیم.» (ص ۱۵)
از نظر محتوایی معتقدم که این دو گونه، یعنی مارکسیسم و اسلام، در تضادی ابدی با هم قرار دارند، ولی از نظر رفتاری و عملی شاید یکسان جلوه مینمایند، البته در شرایطی نابرابر: خسارت اولی کمتر از دومیست.
۲ـ «در وهلهی اول، دیدگاه شریعتی در مقابل مارکسیسم متناقض بهنظر میآید، گاهی شدیداً به محکومکردن آن میپردازد و گاهی نیز در جای دیگر مفاهیمی را از آن آزادانه به عاریت میگیرد. این تناقض ظاهری باعث میشد که بعضیها او را از نظر سیاسی ضدّمارکسیسم قلمداد کنند، دیگران تصور میکردند که او مارکسیستیست که عقاید واقعی خود را تحت پوشش اسلام پنهانمیدارد.» (ص ۱۵)
در مورد این گفته که دیگران تصور میکردند او مارکسیستیست که عقاید واقعی خود را تحت پوشش اسلام پنهان میدارد، باید بگویم که بههیچوجه نمیتوان عقاید مارکسیستی را با عقاید اسلامی خلط یا پنهان کرد.
۳ـ «این تناقض ظاهری هنگامی برطرف میشود که بدانیم از نظر شریعتی سه مارکس و بنابراین سه تعبیر مارکسیستی جداگانه وجود دارد: ۱ـ مارکس جوان: قبل از همه یک فیلسوف منکر وجود خدا بود که از ماتریالیسم دیالکتیک حمایت کرده و منکر لاهوت، روح و مبدأ و معاد میشد. به گفتهی شریعتی این جنبهی مارکس از سوی سوسیالیستها و کمونیستهای اروپایی بیش از حد بزرگ شد، زیرا آنها برای مبارزه با کلیساهای ارتجاعی خودشان خودبهخود تمام اشکال مذهب را تقبیح میکردند.» (ص ۱۵)
در مورد اینکه مارکس جوان قبل از همه یک فیلسوف منکر
وجود خدا و لاهوت و… بود، باید بگویم که این یک نگاه غلط به اندیشیدن و جوهرهی
بشریست. اگر از نظر ماهوی به اندیشه و ذات ذهن فردی که آزاد است، نگاه بیفکنیم،
آنی رأی به عمل آنکه همانا کوچککردن هر چیزی فرابشری، قدسی و غیرموجود است، در
برابر چیز موجودی که میتواند اصیل شود و اخلاقی (انسانی)، خواهیم داد. بنابراین
دارای سرشت غیراخلاقی و یا خداییبودن تنها و تنها میتواند در مناسبات رفتار و
قدرت در هر سطحی که باشد، نمودار گردد و نه در گونههای تفکر که قسمت اعظم آن را
مصلحت انسان و جامعه تشکیل میدهد. بنا بر اینها، هر فرد انقلابی و متفکری نمیتواند
غیراخلاقی نیز باشد، اگرچه خود رأی به نابودی اخلاق کاذب و غیرموجود که همان اخلاق
ابزارشده باشد، دهد.
و امّا در مورد اینکه آنها خودبهخود تمامی اشکال مذهب را تقبیح میکردند، باید بگویم این یک برداشت نیست، اساساً تعریفی اشتباه است.
۴ـ «از نظر او (شریعتی)، انگلس موضوعات عمده و اصلی را تحریف میکرد. احزاب طبقهی کارگر، همراه رشدشان، «نهادینه» و «بوروکراتیک» میشوند و استالین جنبههای خاصی از مارکس جوان و پیر را به زبان مارکس کامل و رشدیافته برگزید تا مارکسیسم را به سطح عقیدهیی جزمی درآورد که هیچ چیز را بهجز ماتریالیسم تنگنظرانهی اقتصادی قبول نداشت.» (ص ۱۵ـ۱۶)
این گفتهها غیرمستند است، ولی خودبهخود صحیح میباشند.
۵ ـ «به گفتهی خود او، از دوران قابیل و هابیل، بشر در دو اردوگاه متضاد قرار گرفته است: در یک طرف مستضعفین و مردم و در طرف دیگر مستکبرین یا فرمانروایان قرار گرفتهاند.» (ص ۱۶)
مستکبرین با فرمانروایان از نظر بار معناییشان متفاوتاند.
۶ ـ «شریعتی حتا مارکس را میستود، زیرا کمتر از اغلب «ایدهآلیستهای خودپسند و مؤمنان به اصلاح مذهبی»، «ماتریالیست» بود.» (ص ۱۶)
کمتر بود یعنی چه؟
۷ـ «او این احزاب ]احزاب رسمی کمونیستی[ را مورد انتقاد قرار میداد، چون حاضر به پذیرش این واقعیت نبودند که مبارزهی عصر، نه مبارزه میان سرمایهداران و کارگران، بلکه مبارزه میان امپریالیستها و جهان سوم است.» (ص ۱۶)
صحیح است در مورد مبارزه میان امپریالیستها و جهان سوم، امّا آیا شریعتی خود اینگونه عمل کرده است؟ برخورد او، برخوردی سنّتی و فاقد روحیهی جهانشمولی در برخورد با استعمار و استثمار بود. همچنین بازگشت به گذشتهی تاریخی مشخصی داشت، یعنی ملّیت، ملّت و ملّی یا ایرانیبودن را منحصر به افکار مذهبییی که خود را در شرایط آگاهی از مذهب و اسطورههای مذهبی قرار داده باشند، میدانست. بنابراین او نمیتوانست ایدئولوژیستی آزادیخواه، عدالتطلب و ضدّخشونت باشد.
۸ ـ «او میگفت که حزب توده بدون توجه به این مسأله که ایران برخلاف اروپا رنسانس، اصلاح، انقلاب صنعتی و گذار به سرمایهداری را طی نکرده، بلکه با «شیوهی تولید آسیایی» بیشتر انطباق داشته، درصدد بود مارکسیسم را بهطور اتوماتیک در جامعهی ایران پیاده کند. او همچنین مدعی بود که حزب توده نتوانسته مارکسیسم واقعی را به عموم تعلیم دهد و حتا آثار کلاسیکی نظیر کتاب سرمایه را به فارسی ترجمه نکرده است، بلکه در عوض با انتشار و نشر آثار جنجالبرانگیزی نظیر مفهوم ماتریالیستی انسانیت، ماتریالیسم تاریخی و عناصر ماده، با احساسات مذهبی کشور به خصومت پرداخته است.» (ص ۱۶)
کسی منکر شیوهی تولید آسیایی نمیشود، امّا پیادهکردن غیراتوماتیک مارکسیسم چهگونه است؟ من خود نمیخواهم درصدد پاسخ برآیم، امّا مگر حزب توده آزادی رسمی داشت در نشر عقاید؟ و یک حزب چهگونه میتواند کار یک ملت را بکند؟ (یعنی آگاهیبخشی را) و در مورد بعدی که مربوط است به خصومت با احساسات مذهبی کشور، همین قدر بگویم که اکثر مبارزان انقلابی ما در آن دوره هیچگاه از احساسات تاریخی و جمعی خود دور نشدند، ثانیاً ترجمهی این آثار، هدف مشخص خود را داراست. اشتباه است که اینگونه موضع بگیریم به انتشار عقاید و آثار دیگران. سوم، این یعنی نادیدهگرفتن یک عمر مبارزات فرهنگی که خود همین آگاهشدنها منجر به روحیهی انقلابی و آزادیبخش میشده است در برابر حکومت و افکار ارتجاعی و پسرونده.
۹ـ «از نظر مارکسیستهای کلاسیک، ناسیونالیسم ابزار طبقهی حاکم برای دورکردن تودهها از سوسیالیسم و انترناسیونالیسم بهحساب میآید. از نظر شریعتی، خلقهای جهان سوم نمیتوانند امپریالیسم را شکست بدهند، بر ازخودبیگانگی اجتماعی فائق آیند و بدون ازدستدادن مناعت طبع خود، به اخذ تکنولوژی غرب بپردازند، مگر اینکه در وهلهی اول میراث ملی و فرهنگ مردمی خود را بازیابند.» (ص ۱۶)
قسمت اول تنها از یک جنبه صحیح است، امّا بازیابی میراث ملی یعنی چه؟ یعنی مردمی که دست به اخذ هیچچیز آماده و موجودی نمیزنند و چون مصرفکنندههایی میمانند که حکومتها، نهادها و سایر دستگاههای رسمی و آموزشی، چیز دیگری را بهنام میراث ملی به خورد آنان میدهند. بهنظر من میراث ملی چیزیست که غیرمستقیم وجود دارد. حال ملتی که توانایی کسب آن را نداشته باشد، سرگذشتشان چه میشود؟
۱۰ـ «او در یک سلسله سخنرانی تحت عنوان «بازگشت» به طرح این مسأله پرداخت که روشنفکران ایرانی باید ریشههای ملی خود را بازیابند و این ریشهها در اسطورهی نژاد آریایی نهفته نیست، زیرا این اسطورهشناسی، تودهها را بیحرکت نگاه میدارد، بلکه در تشیع یافت میشود که در بیشتر بخشهای فرهنگ مردمی سیطره دارد.» (ص ۱۶)
تشیّع خود چیزی نیست جز گذشته. یعنی همین امروز دارند بهنام تشیّع، … و محدودیتزدایی میکنند. شریعتییی که تشیّع را نزد… میبیند، چهگونه به مجریان آن دلخوش کرده است؟ از نظر تبارشناسی و تاریخی غلط است (بازیابی تشیّع) و نمیتواند و نمیتوانسته است جنبهی فلسفی و تطبیقی به آن ببخشند. بنابراین تفکراتش قابل پیگیری نیست. ■
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0