به قلم: حسن سیدابوترابی
□ دیـگـر ز شـاخ سرو سهی، بلبل صبور
گلبانگ زد که چشم بَد از روی گُل به دور
(مطلع غزل شمارهی ۲۵۴، نسخهی قزوینی)
راز زیبایی و شکوه این شعر در نکتهیی بسیار ظریف است که شارحان حافظ تاکنون به آن اشاره نکردهاند. از این رو، بر آن شدم اشارتی را که در این کلمه از بیت بهکار رفته، از نظر صائب حافظپژوهان و حافظدوستان عزیز بگذرانم.
این نکته در واژهی «دیگر» در اولین کلمه از مطلع غزل شمارهی ۲۵۴ نسخهی قزوینی است و معنی بیت و حتا معنی غزل بدون دریافت اشارت پنهان آن، خالی از بلاغت معهود شعر حافظ خواهد بود.
قبل از اینکه به این واژه اشارهیی شود، نخست مروری میکنیم بر شرح شارحان دیوان حافظ از بیت شاهد:
دیـگـر ز شـاخ سـرو سـهـی بـلبل صبور
گلبانگ زد که چشم بد از روی گُل به دور
۱ـ شرح سودی بر حافظ (چاپ چهارم، ج سوم، ص ۱۵۱۳)
«محصول بیت: بلبل صبور از شاخ سرو سهی باز بانگ بلند زد که چشم بد از روی گُل دور باشد. مراد این است، دعای عاشق همیشه این است که چشم بد از روی جانان دور باشد، یعنی از چشمزخم، مصون بماند.»
۲ـ شرح غزلهای حافظ (نوشتهی دکتر حسینعلی هروی، چاپ سوم، ج دوم، ص ۱۰۶۲)
«معنی بیت باز بلبل صبور از شاخهی سرو خوش قد و قامت به آواز خوش گفت که چشم بد از روی گُل دور باد. بلبل از این جهت که ایام زمستان و فراق گُل را تحمل کرده، عاشق صبوریست. با وجود این اکنون، بار دیگر از شاخ سرو بهصدا آمده است.»
۳ـ دیوان غزلیّات حافظ شیرازی، با معنی واژهها و شرح ابیات (به کوشش دکتر خلیل خطیبرهبر، چاپ سوم، ص ۳۴۳)
«معنی بیت: باز بلبل شکیبا از فراز شاخهی سرو راست بالا به آوای بلند میگوید که چشم حسود از دیدار رخسا گُل دور باد.»
همانگونه که ملاحظه میشود، شارحان دیوان لفظ «دیگر» را در این بیت به (باز) و یا به (دوباره) تعبیر کردهاند و بنا به همین تعبیر، سبب گردیده که همهی شارحان عزیز معنی یکدست و یکسویی از بیت ارائه دهند. البته شرحها از نظر معنی معمولی واژهی «دیگر» درست مینماید، امّا به اشارت آن واژه، اشارهیی نکردهاند. و نیز از فحوای معنایی که شارحان از بیت بهدست دادهاند، درمییابیم که بیت با معنی معمولی «دیگر» معنی منطقی پیدا نمیکند، از این رو سعی کردهاند، تا به گونهیی این تعبیر (باز) و یا (دوباره) را در کل شرح بیت جای دهند تا بلکه، بیت معنی طبیعی خود را بیابد. ولی بهعلّت عدم دریافت ایهام و اشارت، لفظ «دیگر» موفقیتی در شرح حافظانهی بیت حاصل نکردهاند.
اکنون اشارهیی به اشارت بیت:
روزی بر حسب اتفاق، این غزل را در حضور جمعی از دوستان میخواندم. معنی بیت اول این غزل را از جمع تقاضا نمودم، یکی از حاضرین که در بین ما بود و او را نمیشناختم، بدون اینکه به موضوع مورد نظر و جریان این واژه، اشارهیی کرده باشم، با صراحت و روشنی اظهار داشت که این کلمهی «دیگر» که در اول بیت آمده است، بهمعنی عصر و هنگام غروب است. (و احساس میشد که این واژه را دیکّّر یعنی با تشدید «ک» تلفظ میکرد) و اضافه کرد که ما شیرازیها، هنگام عصر و نزدیکیهای غروب را دیکّر میگوییم.
موضوع این اتفاق را برای دکتر سیدمحمد حسینی، حافظپژوه نکتهیاب تعریف کردم. ایشان ضمن تأیید این امر، اشاره کردند که در زمان قدیم، مردم وقت و زمان را با اوقات شرعی، بیان و گزارش میکردند و توضیح دادند که مثلاً در گذشته، نزدیکیهای ظهر را (نماز پیشین) یاد میکردند و سر شب را (نماز شام) و پاسی از شب رفته را (نماز خفتن) و همینطور هنگام عصر و نزدیکهای غروب را به (نماز دیگر) اشاره میکردند.
به فرهنگ فارسی معین مراجعه کردم، (در ستون و ردیف معنی و تعریف نماز) در آنجا نیز کلمهی «دیگر» به معنی عصر و هنگام غروب بیان شده است. بدین صورت: «دیگر»، ۱ـ نماز عصر (ه. م)؛ ۲ـ طرف عصر تا نزدیکیهای غروب (سبکشناسی 2: ۷۹، به نقل از تاریخ بیهقی)
و همچنین در لغتنامهی دهخدا نیز معانی زیر برای واژهی «دیگر» آمده است: ۱ـ نماز عصر؛ ۲ـ هنگام عصر و نزدیکیهای غروب.
اینک برای عصر و نزدیکیهای غروب بعضی از شواهد مذکور منقول از لغتنامهی دهخدا را ذیل «دیگر» یادآور میشوم:
۱ـ «یک روز نماز دیگر (= عصر و نزدیکهای غروب) الیانوس در سراپرده ایستاده بود بر اسب با خاصگان خویش.» (ترجمهی طبری ـ بلعمی)
۲ـ «پس پیمبر علیهالسلام نماز دیگر (= عصر و نزدیکهای غروب) علی و سعد وقاص و… را بر جمازه بفرستاد.» (ترجمهی طبری ـ بلعمی)
۳ـ «خواجهی ما قدسالله روحه در قصر عارفان بودند و روز، نماز دیگر (= نزدیکیهای غروب) بود.» (انیس الطالبین، ص ۱۷۹).
از برادران دانشجوی افغانی و پاکستانی هم که نسبت به ما ایرانیها، بهتر و خالصتر فارسی دَری صحبت میکنند، در مورد کلمهی «دیگر» سؤال نمودم، ایشان نیز «دیگر»را به دو معنا یاد کردند. ۱ـ دوباره و بار دیگر؛ ۲ـ عصر و هنگام غروب.
بنا بر آنچه گذشت، با امعان نظر در پیرامون این گفتار، میتوان به ایهام و اشارتی که حافظ با توانایی بینظیر خود در جایجای دیوان گرانبارش که بهصورت معماهایی از دانشهای گونهگون بهکار برده است، پی برد. و با دریافت آن اشارت است که غزل معنی و محتوای اصلی خودش را نمایان میسازد، و در این صورت غزل ضمن پیام معنوی معهودی که سراسر اشعار این شاعر بیمانند را فرا گرفته، تصویر بسیار زیبا و دلپذیری نیز از جهت صورت به خواننده مینمایاند.
قبل از آوردن غزل مورد نظر و شرح مختصری از آن، این نکته را متذکر شوم که این غزل در تمام نسخههای قدیم و جدید۱، دارای هفت بیت است و اکثراً ترتیب توالی ابیات هم در نسخههای دیگر بههمین صورت نسخهی قزوینی ثبت شده است.
اکنون، استنباطم را از این غزل به خاطر دریافت اشارتی که از واژهی «دیگر» نمودهام (که ناگزیر موضوع و سخن را در این غزل تحتالشعاع قرار میدهد و پیام اساسی غزل را نیز به همراه دارد) اظهار نمایم.
دیـگـر ز شـاخ سـرو سـهـی بـلـبـل صـبـور
گـلـبـانـگ زد که چشم بد از روی گُل به دور
ای گُـل بـه شـکـر آنکـه تویی پادشاه حُسن
بــا بــلـبـلان بـیـدل و شـیـدا مَـکـن غـرور
از دسـتِ غـیـبـت تـو شـکایـت نـمـیکـنـم
تـا نـیـسـت غـیـبـتـی، نـبـود لـذّت حـضـور
زاهـد اگـر بـه حـور و قـصـور اسـت امـیدوار
مـا را شـرابـخـانـه قـصـور اسـت و یـار حـور
می خور به بانگ چنگ و مخور غصّه ور کسی
گـویـد تـرا کـه بـاده مـخـور گـو هـو الـغفور
حـافـظ شـکـایـت از غم هجران چه میکنی
در هـجـر وصـل بـاشـد و در ظلمت است نور
این غزل تصویر زیبایی را در ذهن مجسّم میکند، و دارای تخیّل ادبی، ظرافت طبع و شیرینی گفتار است. در این تصویر، رمز و ظرافت در کنار هم قرار گرفته و کلام همانقدر که لطافت و هنر ادبی دارد، از معانی بلند عارفانه نیز بهرهمند است.
پایداری در عشق، صبر و امید، مایههای اصلی این پیاماند، که ابیات غزل را چون تارهای لطیف بههم پیوند میدهند.
هنگام غروب آفتاب، بلبل صبور (صبور از این جهت که ایام زمستان و فراق گُل را تحمل کرده)۲ از شاخهی سرو راستقامت، جمال زیبای معشوق خود را به نظاره نشسته است، و همراه دعایی با آوای خوش او را از چشم زخم زمانه بر حذر و مصون میدارد.
او را پادشاه حسن و جمال میخواند و به شکرانهی این نعمت برتری، از معشوق تمنّای اعتنا و غمخواری دارد.
بلبل با نزدیکشدن غروب آفتاب، موقعیت را نظاره و گفتوگو با معشوق تنگ میبیند، کمکم سایهی تاریکی را بر جمال روشن یار مشاهده میکند، او بهراستی نگران محو رؤیت رخسار معشوق است.
با این وصف تاریکی فرا میرسد و باعث میشود که دیگر، چهرهی معشوق را نتواند ببیند. امّا عشق راستین بلبل به معشوق، موجب میشود که از دست غیبت یار که بهواسطهی تاریکی شب روی داده، گله و شکایتی نکند، زیرا عشق تمام او به یار سبب میشود که نهتنها از غیبت شکایتی نداشته باشد، بلکه لذت حضور معشوقش را منوط به غیبتش بداند، و به عبارتی «تا زمانیکه غیبت نباشد، حضور و قرب لذت نمیبخشد. بهدلیل اینکه، اشیا با اضداد خود شناخته میشوند، پس لذت شهد وصال، با نیش فراق معلوم میگردد.»۳ و بدانگونه که بلبل صبور از دست غیبت، لذت حضور گُل را به ارمغان میگیرد، اکنون نیز از خلافْآمدِ عادتْ (بهعکس حال معمول دیگران که از عیش و نوش مجازی شاد و دلخوشاند) کام حقیقی را از غم نگار که آن را مایهی سرور میداند، میطلبد.
ابیات پنجم و ششم غزل نیز در راستا و پیرامون همین موضوع اشاره دارد (البته در این جهت و لایه از معنی).
در مقطع غزل هم با توجه به مقدمات چیده شده در ابیات پیشین، حضرت خواجه شکایت از غم هجران و غیبت یار را روا نمیدارد، و پیام سرشار از امید و نویدش را مشفقانه به عاشقان چنین بیان میدارد که در هر حال، هجر به وصل منتهی میشود، همانگونه که نور از دل شب زاده میشود و پایان شب سیه را سپید مینماید. ■
پینوشتها
۱ـ به ترتیب تاریخی دیوانهای تصحیح شده چاپی: (دیوان حافظ، سیدعبدالرحیم خلخالی، تهران، ۱۳۰۶)؛ (دیوان لسانالغیب، حسین پژمان بختیاری، ۱۳۱۸)؛ (دیوان حافظ، محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، ۱۳۲۰)؛ (دیوان قدسی شیرازی، ۱۳۴۱)؛ (دیوان حافظ، سیدابوالقاسم انجوی شیرازی، ۱۳۴۵)؛ (دیوان حافظ، دکتر محمدرضا جلالی و دکتر نذیر احمد، ۱۳۵۰)؛ (دیوان حافظ، دکتر پرویز ناتل خانلری، ۱۳۵۹)؛ (دیوان حافظ، ادیب برومند، ۱۳۶۷)؛ (حافظ به سعی سایه، ۱۳۷۲).
۲ـ شرح غزلهای حافظ، دکتر حسینعلی هروی، ص ۱۰۶۲.
۳ـ شرح سودی، ص ۱۵۱۴.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0