نمانامه: رمان ماهی های زیر پل در قالب داستان زندگی دختری به نام مرجان نوشته شده است. مرجان در روستای زیراب، جایی بین پل سفید و قائم شهرِ استان مازندران متولد شده است.
داستان از هشت سالگی مرجان آغاز می شود. روای سوم شخص از دریچه ی دید مرجان است که در چند فصل از داستان، گاهی روای به شخصیت های دیگر داستان سوئیچ می شود. مرجان در خانه ی بزرگی در کنار برادر کوچک و مادربزرگ و دوعمویش و خانواده های شان زندگی می کند. پدر و مادرش یک سال پیش از این بر اثر تصادف اتوبوس در جاده از دنیا رفتند و مرجان شاهد مرگ آنها بود. این اتفاق مرجان را به دختری درون گرا و سخت و سرد تبدیل می کند. در روند داستان، کشمکش های مرجان با مادربزرگ و اعضای خانواده را در لابلای اتفاق ها و چالش های کوچک و بزرگ می بینیم که از دید بقیه ی اعضای خانواده چندان مهم نیست. اما هر کدام از اتفاق ها، بر روند فکری و رفتار مرجان و گریز روانی و عاطفی او از کانون خانواده تاثیر می گذارد.
تنها دوستی که مرجان به او اعتماد می کند و او را مفری از زندگی و تنهایی اش می داند، پسر همسایه، نوید است. پسری که روی صورتش اثر یک سوختگی دارد.
پیچ اصلی داستان آنجا شکل می گیرد که زن و مردی اهل تهران و بدون فرزند به نام اکرم و ابراهیم، با دیدن مرجان، خواهان این می شوند که او را به فرزندخواندگی بگیرند. اما مادربزگ مرجان حاضر به قبول این فرزند خواندگی نمی شود و اصرار دارد مرجان به عقد آن مرد دربیاید. رفتن مرجان از خانه ی پدری به هر نوعی، برای او به معنای دوری از نوید است و این چیزی نیست که در تحمل مرجان باشد.
به موازی این داستان، ما با داستان ماهی ها همراه می شویم. داستانی که در هر فصل با یکی دو جمله، خود را با جریان زندگی مرجان همسو می-کند. سر نوشت ماهی هایی که در زیر پل فلزی بزرگ زندگی می کنند و آرزوی پریدن روی پل را دارند. به هوای اینکه آنجا زندگی بهتری در انتظارشان است. داستان ماهی ها، هم گام با داستان زندگی مرجان جلو می رود. در داستان ماهی ها، بالاخره یکی از ماهی های کوچک قادر می شود روی پل فلزی بپرد و آنجا برای بار اول آدم ها و ماشین ها را می بیند. پریدن ماهی به روی پل، مصادف می شود با رفتن مرجان به خانه ی اکرم و ابراهیم.
داستان ماهی ها را مادر مرجان در سال های بچگی برای او تعریف کرد و داستان را نیمه کاره گذاشت و پایانش را نگفت. او از مرجان می خواهد تا خودش پایان داستان را بسازد. مرجان در روند جریان زندگی اش، با هر اتفاقی خود را به جای ماهی های زیر پل می بیند و پایان جدیدی برای داستان ماهی ها می سازد.
داستان حدود هفده سال از زندگی مرجان را دربرمی گیرد و روند تعلیقی پرکششی دارد. فراز و فرود زندگی دختری روستایی بدون پدر و مادر که مجبور است با عقاید سنتی مادربزگش زندگی کند، چالش های بکری را در داستان خلق کرده.
مرجان همراه اکرم و ابراهیم به تهران می آید و نوجوانی او در تهران رقم می خورد. اما پس از چند سال که دوباره به زادگاه خود برمی گردد، داستان ماهی ها به جایی می رسد که ماهی روی پل نیز، برای تعریف آنچه از آدم ها دیده ، تصمیم می گیرد دوباره به رودخانه بازگردد.
بریده ای از رمان، صفحه ی ۱۲:
مرجان آمد از جایش بلند شود که از خیسی شلوار و لای پایش فهمید باز هم تشکش را خیس کرده. این بار وضع از دفعه های پیش بدتر بود. او از سرما پتو را دور خودش پیچیده و حالا قسمتی از پتو هم خیس بود. هیچ کدام از بچه های دیگر، حتا جهان که از او کوچک تر بود هم جای خودشان را خیس نمی کردند. از این تقریبا هر صبح تشکش باید روی دیوارِ رو به حیاط گنجی پهن می شد تا خشک شود، هیچ احساس خوشایندی نداشت و نمای این تشک خیسِ آویزان روی دیوار، باعث خجالتش بود.
ارسال دیدگاه
در انتظار بررسی : 0